نوشته شده توسط : حامد سیفی


جنگ فرهنگی   امروزهم مادرحال جنگ هستيم. امانه جنگ نظامي بلکه جنگ فرهنگي. تهاجم فرهنگي اصطلاحي است که زيادشنيده اييد. وقتي دشمنان واستعمارگران ازشکست ايران درجنگ نظامي نااميدشدند،جنگ فرهنگي راشروع کردند. براي اينکه بدانيم هدف دشمنان ازتهاجم فرهنگي چيست.

فرهنگ چيست؟

شايد به تعداد انسان‌هاي روي كره زمين تعاريفي از «فرهنگ» وجود داشته باشد كه البته هر ملت و قومي هم تعريف جداگانه‌اي از آن دارد.

 

اولين بار واژه‌ي فرهنگ به معني مردم شناسي و جامعه شناسي آن توسط ادوارد بارنت تايلور، مردم شناس انگليسي در سال 1871 ميلادي در كتابي به نام «فرهنگ ابتدايي» به كار رفت: «فرهنگ مجموعه‌ي پيچيده‌اي است كه در برگيرنده ي دانستني‌ها، اعتقادات، هنرها، قوانين، اخلاق، عادات و هر گونه توانايي ديگري كه انسان به عنوان عضوي از جامعه به دست مي‌آورد.»

 

علاوه بر اين، تعاريف ديگري هم از فرهنگ وجود دارد:

 

-    برخي، فرهنگ را شامل تمام فعاليت‌هاي گسترده اجتماعي مي‌دانند.

 

-    بعضي ديگر فرهنگ را بعنوان ميراث اجتماعي و سنتي

 

قلمداد مي‌كنند.

 

-    عده‌ايي هم آن را راه و روش هاي زندگي معرفي مي‌كنند.

 

به هر حال مهترين تعريفي كه مي‌شود از فرهنگ ارائه داد،‌تعريف كامل آن است كه راهنماي همه‌ي فعاليت‌هاي انساني است. يعني فرهنگ عامل تعيين كننده‌ي رفتار انسان است، فرهنگ توانايي خاصي است كه فقط بشر دارد.

 

فرهنگ که در اصطلاح فرانسوي «كالتور» و يا در اصلاح انگليسي «كالچر» ناميده مي‌شود، در علم جامعه شناسي و يا مردم شناسي به معني كشت و كار، آبادكردن، كاشتن زمين و بارور ساختن بوده كه معني آن در ادبيات و علوم راه يافت و در قرن 18 ميلادي، نويسندگان غربي از آن به پرورش رواني و يا پرورش معنوي نام بردند. از اين پس بر اساس تعريف فرانسوي، فرهنگ به معني پرورش روح و جسم به كار برده شد و از آن به عنوان پيشرفت فكري و اجتماعي انسان و جامعه انساني ياد شد.

 

تا اينجا با برخي معاني رايج واژه‌ي فرهنگ آشنا شديم، بار ديگر معاني فرهنگ را مرور مي‌كنيم:



به طور خلاصه، فرهنگ، شامل مقوله‌هاي زير است:

-    دانستني‌ها

 

-    اعتقادات

 

-    هنرها

 

-    اخلاق

 

-    قوانين

 

-    عادات

 

-    توانايي

 

-    تمام فعاليت‌هاي اجتماعي

 

-    ميراث اجتماعي و سنتي

 

-    راه و روش زندگي

 

-    راهنماي فعاليت‌ها

 

-    عامل تعيين كننده ي رفتار انسان

 

-    كشت و كار

 

-    آباد كردن

 

-    پرورش رواني يا پرورش معنوي

 

-    پيشرفت فكري و اجتماعي انسان

 

-    و ...

 

بي‌ترديد نقش انكار ناپذير و تعيين كننده ي هر يك از تعاريف بالا، در زندگي روزمره، بر كسي پوشيده نيست.

 

اگر فرهنگ را دانسته‌هايمان بدانيم، دانايي و دانستني‌ها تعيين كننده‌ي راه زندگي‌مان هستند.

 

 اگر فرهنگ را اعتقاداتمان بدانيم، ما با اعتقاداتمان زندگي مي‌كنيم. حتي بي‌اعتقادترين انسان‌ها هم خواسته يا ناخواسته به چيزهايي معتقدند.

 

اگر فرهنگ را هنر بدانيم،‌ اگر هنر زندگي كردن را نداشته باشيم محكوم به نيستي هستيم.

 

اگر فرهنگ را اخلاق بدانيم، اخلاق همان است كه انسانيت ما را از ساير حيوانات متمايز مي‌كند.

 

اگر فرهنگ را عامل تعيين كننده ي رفتار انسان بدانيم، رفتار ما نشان دهنده ي  شخصيت، افكار، دانش و شاخصه‌هاي فكري ماست.

 

اگر فرهنگ را عامل پيشرفت فكري و اجتماعي انسان بدانيم، اگر اين عامل در اختيار و تحت اراده‌ي ما نباشد به مقاصدي منتهي مي‌شود كه، در شأن و ايده آل ما نيست.

 

پس به زبان ساده مي‌توان گفت كه فرهنگ هر شخص، قوم يا ملتي، همانا زندگي ، سرمايه فكري و هستي آنهاست.

 

با اين تعريفي كه از فرهنگ داريم و با شناختي كه از روابط انسان‌ها در عصر اينترنت ، ارتباطات‌ودهكده‌ي‌جهاني هست، عقل سليم و منطق انساني حكم مي‌كند كه انسان‌ها، اقوام و كشورها با يكديگر تبادل فرهنگي داشته باشند. چون تبادل فرهنگي مايه‌ي رشد، پويايي و تعالي جامعه بشري مي‌شود.

 

همانند گذشته كه اين تبادل فرهنگي وجود داشته و تا به حال آثار آن باقي مانده است. حضور فرهنگ ايراني در اروپا، شبه قاره هند، آسياي شرقي، آفريقا و درخشش شعر معروف سعدي در سر درب سازمان ملل متحد:



بني آدم اعضاي يك پيكــــرنــد
كه در آفرينش ز يك گوهــــرند
چو عضوي به درد آورد روزگار
دگـر عضوها را نماند قـــــــــرار

و نيز تأثير پذيري فرهنگي ما از فرهنگ اسلامي در عين حال كه ما ايراني بودن خودمان را حفظ كرده‌ايم، نمونه‌هايي از تبادل فرهنگي است. در حال حاضر تبادل فرهنگي به يك ارتباط يكسويه يا تهاجم فرهنگي تبديل شده است كه كشورهاي استعمارگر با استفاده از برتري تكنولوژيك و اقتصادي ،آن بخش از فرهنگ خود را كه جنبه‌ي تخريبي و مورد نظرشان را در ساير ملت‌ها ايجاد مي‌كند، به صورت گزينشي به دلايل زير به كشورهاي ديگر از جمله كشور ما تحميل مي‌كنند:



الف ـ فراگير بودن فرهنگ

شايد سئوال اين باشد كه چرا از ميان آداب، رفتار و ديگر خصلت‌ها، غربي‌ها فرهنگ را گزينش كرده‌اند و جنگ فرهنگي را در پيش گرفته‌اند.

 

آنها مي‌توانستند مثلاً جنگ نظامي را برگزينند. پس به چه علتي روي به جنگ فرهنگي آورده‌اند؟

 

تجربه هم نشان داده در مناطقي مثل قاره آفريقا و قاره آمريكا، استعمارگران جنگ نظامي‌يانظامي‌عقيدتي را انتخاب كرده‌اند و با استفاده از اين شيوه به مردم سياه پوست آفريقا و سرخپوستان و بوميان قاره‌ي آمريكا برتري يافته‌اند و سالهاست كه اقدام به غارت سرمايه‌هاي مادي و معنوي اين سرزمين‌ها مي‌كنند.

 

به گفته‌ي يكي از بزرگان آفريقا: «روزي كه غربي‌ها وارد آفريقا شدند، آنها فقط يك كتاب انجيل داشتند و ما همه چيز داشتيم ، آنها به ما گفتند چشمانتان را ببنديد و دعا كنيد، هر كس مدت زمان بيشتري چشمانش را ببندد و دعا كند، خدا او را بيشتر دوست خواهد داشت. وقتي ما آفريقايي‌ها چشمانمان را باز كرديم، آنها (غربي‌ها) همه چيز داشتند و ما فقط يك كتاب انجيل داشتيم».

 

اگر به معاني فرهنگ دقت كرده باشيد، فرهنگ يك خصلتي است كه تمام رفتارهاي انسان را در بر مي‌گيرد يا عامل تعيين كننده رفتار انساني است. پس مشخص مي‌شود كه غربي‌ها حساب شده و با بررسي‌هاي زياد به اين نتيجه رسيده‌اند كه جنگ فرهنگي را انتخاب كنند و با استفاده از فرهنگ به ستيزه‌جويي بپردازند.



ب – تجربه‌ي دو شكست غربي‌ها از مسلمانان

يكي از علت‌هايي است كه آنها كمتر به جنگ نظامي تمايل دارند، تجربه‌ي دو شكستي است كه در جنگهاي گذشته از مسلمانان دارند.

 

يكي شكست اروپايي‌ها از مسلمانان و تشكيل حكومت اسلامي در اسپانياي فعلي در صدر اسلام و ديگري شكست سختي كه اشغالگران اروپايي در فلسطين از رزمندگان اسلام به فرماندهي سردار نامدار ايراني صلاح الدين ايوبي در جنگ‌هاي صليبي خوردند.



ج - برتري دين اسلام

تعاليم الهي و معنوي اسلام كه تمام نيازهاي انسان در آن پيش‌بيني شده است از چنان غنا و برتري نسبت به اديان ديگر مثل مسيحيت و يهود و ... برخوردار است كه غربي‌ها مي‌دانند اگر بخواهند اينگونه مسايل را طرح كنند، كمترين توفيقي به دست نخواهند آورد.

 

بنابراين، فرهنگ به دليل فراگير بودن و پوشش رفتارهاي اساسي مثل، اعتقادات، بهترين گزينه‌ي جنگ غير نظامي است.

 

اگر در جنگ فرهنگي دشمن موفق شود، ديگر نيازي به جنگ نظامي نخواهد بود. چون تك تك افراد جامعه مورد هدف تبديل به سربازان بدون مزد استعمارگران مي‌شوند و بر عكس جنگ نظامي که امكان اشغال يك كشور را توسط كشور ديگر براي مدت طولاني غير ممكن مي‌سازد. در جنگ فرهنگي، فرهنگ مهاجم قرنها مي‌تواند از اقتصاد، سياست، منابع و سرمايه‌هاي فكري و مادي كشور هدف يا اشغال شده‌ي فرهنگي استفاده نمايد. بدون هيچ نوع مقاومت از سوي آن كشور و يا صرف هزينه.



د- فرهنگ ملي مهمترين مانع

كشورهاي استعمارگر غربي همواره در صدد نفوذ به كشورهاي كمتر توسعه يافته براي استفاده از سرمايه‌هاي فكري، اقتصادي و سياسي آنها در جهت اهداف خود هستند.

 

مهمترين مانعي كه از نفوذ استعمارگران جلوگيري مي‌كند، فرهنگ ملي و سنتي كشورهاي مورد هدف است.

 

بنابراين تمام سعي و كوشش غربي‌ها بر اين است كه فرهنگ ملي و سنتي را در اينگونه كشورها نابود سازند. تا با استفاده از شرايط پيش‌آمده به راحتي اهداف شوم خود را پياده و اقدام به غارت سرمايه‌هاي اين كشورها نمايند.



ﻫ ـ دستاورد بزرگ و قابل بهره‌گيري هميشگي در مقابل هزينه‌ي‌ ناچيز

اگر بخواهيم با يك حساب سرانگشتي هزينه‌هاي جنگ نظامي را با جنگ فرهنگي مقايسه كنيم اختلاف فاحشي را در هزينه‌ها خواهيم داشت. هزينه‌ي يكروز جنگ نظامي معادل هزينه چند ماه جنگ فرهنگي است و اين غير از خرابي‌هايي است كه بر اقتصاد كشور مهاجم باقي مي‌گذارد. به علاوه با توجه به گستردگي رسانه‌هاي ديداري، شنيداري و روزنامه‌ها، هر جنايتي كه در هر نقطه جهان به وقوع بپيوندد در كمترين زمان در تمام دنيا منعكس مي‌شود و عكس العمل مردم ساير كشورها را در پي دارد.

 

اما در صورت موفقيت كشور مهاجم در جنگ فرهنگي، با كمترين هزينه دستاورد بزرگي حاصل مي‌شود. از طرفي وجهه و شأن كشور مهاجم در افكار عمومي مردم دنيا نيز خراب نمي‌شود.

 

كما اينكه در اين جنگ بخش زيادي از هزينه‌هاي آن توسط مردم كشورهاي مورد هدف تامين مي‌شود. هزينه‌هايي كه آنها بابت خريد محصولات فرهنگي مثل فيلم‌، لباس و لوازم آرايشي كه در مدهاي غربي‌ تبليغ مي‌شود، مي‌پردازند، نمونه‌ايي از هزينه‌هايي است كه توسط مردم مورد حمله قرار گرفته، پرداخت مي‌شود.



و ـ ايران كشور استثنايي

موقعيت ممتاز ايران در عرصه نظام بين‌المللي، آن را از شرايط ويژه‌ايي برخورداركرده است كه به بخشي از آنها اشاره مي‌شود.

 

به گفته غربي‌ها، ايران ابر قدرت اسلامي است پس با اين ابر قدرت نمي‌شود از راه جنگ نظامي روبرو شد. آنها تجربه‌ي هشت سال دفاع مقدس مردم ايران را هنوز فراموش نخواهند كرد، ملتي كه براي حفظ خاك و عقيده‌اش، هشت سال در مقابل دنيا ايستادگي كرد و مردانه، بر حق انكار ناپذير خود پاي فشرد تا دنيا به حقانيت و قدرت آن اعتراف كرد و شرمسار از عملكرد خود با دست خالي از پشت دروازه‌هاي مردانگي آن عقب نشست.

 

فرزندان ايران قهرمان در طول هشت سال چنان رشادت و از خود گذشتگي نشان دادند كه خبره‌ترين فرماندهان نظامي دنيا از رويارويي با آنها در مي‌ماندند.

 

از طرفي حمايت ميليونها مسلمان از ايران در تمام دنيا پشتوانه بزرگي است كه موقعيت ممتازي را براي كشورمان ايجاد كرده است.

 

مرزهاي جغرافيايي ما معلوم است ولي مرزهاي معنوي ايران به گستره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي تمام سرزمين‌هايي است كه مسلمانان در آن زندگي مي‌كنند.

 

وجود منابع عظيم معدني ، كارخانجات مهم و خودكفايي ايران در تأمين نيازهاي نظامي ، اقتصادي و كشاورزي هم از امتيازهاي ديگري است كه كشورمان از آن بهره‌مند است.

 

مهمترازهمه روح سلطه ناپذيري و ظلم ستيزي ايرانيان از دلايلي ديگري است كه دشمنان ما را بر آن مي‌دارد كه دست به تكرار تجربه‌ي ناموفق جنگ نظامي نزنند.



شيوه‌هاي جنگ فرهنگي

استعمارگران غربي براي تسلط بر كشورهاي ديگر شيوه‌هاي متفاوتي را بر مي‌گزينند. در كشورهاي ضعيف مثل افغانستان و عراق جنگ نظامي را انجام مي‌دهند و كشور مورد نظرشان را اشغال نظامي مي‌كنند.

 

 در كشورهايي كه از فقر معنوي و ضعف نظامي و اقتصادي برخوردار ند، مثل كشورهاي آفريقايي و آمريكاي لاتين از جنگ نظامي ـ اعتقادي استفاده مي‌كنند و با استفاده از كتاب مقدس انجيل كه در آن تحريف زيادي انجام داده اند، بر اينگونه كشورها مسلط مي‌شوند.

 

اما در برخورد با كشور قدرتمندي مثل ايران همزمان از شيوه جنگ فرهنگي، جنگ ديپلماسي و جنگ اقتصادي استفاده مي‌كنند.



جنگ فرهنگي چيست؟

همانگونه كه در بخشهاي قبلي اشاره شد، مباحث فرهنگي به گونه‌ايي است كه ايجاد مي كند ملتها با هم تبادل فرهنگي داشته باشند.

 

در تبادل فرهنگي؛ ملتها مثل داد و ستد معمولي و تأمين نيازهاي خود با هم ارتباط دارند و با نقل و انتقال اجناس و نيازهاي خود در بين يكديگر و يا به عبارت بهتر خريد و فروش،‌نيازهاي خود را تأمين مي‌كنند ولي در جنگ فرهنگي ملتي كه مورد تهاجم قرار مي‌گيرد، اگر با اتكا به سرمايه‌ها و منابع معنوي و مادي خود مقاومت نكند به شرايطي مي‌رسد كه مانند انسان عاجزي كه از تأمين ابتدايي‌ترين نيازهاي خود، درمانده است و قادر به حركت نيست،‌ چشم به دست انسانهاي ديگري دارد كه چه غذايي برايش در نظر گرفته‌اند و يا تشخيص مي‌دهند چه لباسي  را بايد بپوشد.

 

تفاوت ديگر تبادل فرهنگي و تهاجم فرهنگي اين است كه در تبادل و يا خريد و فروش ، طرفين معامله سعي مي‌كنند بهترين و با كيفيت‌ترين جنس يا دارايي خود را عرضه كنند كه قدرت رقابت را داشته باشد.اما درتهاجم‌فرهنگي‌، غربي ها بي ارزش‌ترين وبي‌خاصيت ترين بخش فرهنگ‌خود را كه توسط گروههاي پست و خارج از شخصيت انساني، رفتار مي‌شود، به جامعه مورد تهاجم وارد مي كنند.

 

غربي‌ها از انتقال دستاوردهاي علمي، تحقيقاتي، صنعتي و ...خود به كشورهاي ديگر جلوگيري مي‌كنند، ولي با صرف هزينه‌هاي زياد و با روش‌هاي گوناگون اقدام به انتقال فرهنگ تخريبي خود به جوامع ديگر مي‌نمايند.

 

استعمارگران در جنگ فرهنگي براي رسيدن به اهداف خود از شيوه‌هاي زيادي استفاده مي‌كنند. بعنوان مثال:


1- انتخاب قربانيان

اولين گروهي كه مورد تهاجم فرهنگي واقع مي‌شوند، نوجوانان و جوانان هستند. در اين گروه سني به دليل شرايط روحي و جسمي، شور و احساس به تفكر و تعقل برتري دارد. نوجوانان و جوانان بيشتر به دنبال هيجان و تازه‌گي هستند، و خواستار آن هستند كه در معادلات زندگي جمعي جايگاه بالاتري داشته باشند.

 

اين خواسته‌ها با تغييرات رفتاري همراه است، نوع حرف زدن، نوع لباس پوشيدن و تغيير عادات ديگر.

 

استعمارگران نيز با بهره‌گيري نادرست از اين شرايط بيشترين حجم تهاجم خود را متوجه نوجوانان و جوانان مي‌كنند.

 

كتابهاي داستان مهيج و عاشقانه، فيلمهاي غير اخلاقي و مستهجن، استفاده نادرست و غير اخلاقي از ماهواره و اينترنت، مدهاي لباس، مدهاي مو و آرايش كه با باورهاي سنتي و اخلاقي جامع‌ديگر ناسازگاري دارند، از مواردي هستند كه در تهاجم فرهنگي مورد استفاده قرار مي‌گيرند.



2- معرفي دروغين اديان

استعمارگران براي اينكه بتوانند به اهداف شيطاني خود برسند، كتاب مقدس دين مسيحيت و يهود را تحريف نموده‌اند و آنچه كه خواست خودشان است ، جايگزين مطالب و محتواي اين كتب آسماني كرده‌اند. بعنوان مثال آنها به دروغ به ساكنان بومي قاره آفريقا و آمريكا گفته‌اند كه دستور خدا و حضرت عيسي (ع) اين است كه اگر كسي با سيلي به صورت توزد،‌ طرف ديگر صورتت را به طرف او بگير تا سيلي ديگري هم به طرف ديگر صورت تو بزند و با اين تبليغ دروغين، امكان هر گونه مقاومت و ايستادگي را از مردم بومي اين قاره‌ها گرفته‌اند.

 

غربي‌ها با شناختي كه از مباني عميق و معارف انسان ساز دين اسلام داشتند، از دهها سال پيش شروع به تبليغ عليه اسلام كردند و با شستشوي مغزي مردم غرب، اسلام را دين خطرناكي معرفي كردند، آنها مي‌دانستند كه اگر مردم درباره ي اين دين آسماني كه توسط آخرين پيامبر خدا آورده شده و كاملترين آئين الهي است، مطالعه و آشنايي داشته باشند قطعاً به آن گرايش خواهند داشت، لذا با تبليغات مغرضانه و غير واقعي، دين اسلام را يك دين خشن و غير انساني معرفي كردند تا از گرايش غير مسلمانان به آن جلوگيري كنند.

 

از طرفي از كشورهاي مسلمان كه تحت سلطه‌ي آنها هستند نيز مي‌خواهند كه مفاهيمي چون جهاد و مقاومت را از كتب درسي خود حذف كنند تا ملتهاي مسلماني كه تحت سلطه استعمارگران هستند با مطالعه اين مفاهيم از آن درس مقاومت و ظلم ستيزي نياموزند.



3- القاء برتري غرب

استعمارگران با بزرگ نمايي‌هاي دروغين توانايي و قدرت خود را بسيار بيشتر از حد واقعي معرفي مي‌كنند.بزرگ نمايي شخصيتهاي علمي غرب به گونه‌ايي كه اگر اين دانشمندان نباشند، علم و تفكر تعطيل است و در مقابل تخريب و كوچك نمايي شخصيتهاي علمي كشورهاي كمتر توسعه يافته، نمونه ايي از اين اقدام غلط آنهاست. آنها با اين كار فاصله‌اي بين دانشمندان گذشته و دانشجويان و دانش پژوهان فعلي ايجاد مي‌كنند، وقتي اينگونه شد جامعه ي علمي و فرهنگي كشورهاي مورد تهاجم فرهنگي در توليدات علمي و فرهنگي بيشتر به استفاده از آثار دانشمندان غربي تمايل پيدا مي‌كنند و اين شيوه خود عامل انتشار فرهنگ غربي مي‌شود.

 

در اين گونه جوامع نام بردن از شخصيتهاي علمي و فرهنگي گذشته، كهنه پرستي قلمداد و نام بردن از دانشمندان غربي، نشانه‌ي پيشرفت و تمدن مي‌شود.

 

چون نسلهاي بعدي هم با همين شيوه در علم و فرهنگ تربيت مي‌شوند، لذا با سرمايه‌ي مادي و معنوي ملي، فرهنگ نامتجانس بيگانه ترويج مي‌شود. اما آنها غافل از اين هستند كه در گذشته بارها به توانايي و دانش ايرانيان و مسلمانان اعتراف كرده اند.

 

بنا به اظهارات، نوشته‌ها و به عبارتي اعترافات دانشمندان و فرهيختگان منصف غربي، ايرانيان در قبل از اسلام يكي از پايه‌هاي اساسي و اصلي تمدن بشري را پي‌ريزي كرده‌اند، تمدنهايي كه در امپراطوري‌هاي بزرگ ماد، هخامنشي، اشكاني و ساساني ظهور پيدا كرد و هنوز هم با گذشت چند هزار سال از آن زمان، آثار تمدنهاي ايران در اروپا، آفريقا، آسيا، خاور دور و شبه قاره‌ي هند مي‌درخشند كه گواهي انكار ناپذير بر اقتدار و توانايي فكري ايرانيان است.

 

وجود ابزار، آثار حجمي و تجسمي بي‌شماري از تمدنهاي ايراني در قبل از اسلام كه زينت بخش موزه‌هاي معتبر آمريكا و اروپاست خود بهترين گواه و سند توانايي مردم ايران است. به گونه‌ايي كه انكار آنها كه انكار توانايي علمي و فرهنگي مردم ايران در اين دوره‌ها است، امكان پذير نيست، مثل انكار آفتاب تابان در سياهي شب.

 

در دوره ي اسلامي نيز ايرانيان به جامعه جهاني اثبات كردند كه در هر شرايطي توانايي اثرگذاري به بخش‌هاي زيادي از جوامع پيراموني خود و هدايت فكري حاكماني كه حتي از خارج از مرز‌هاي ايران امكان حكومت بر مردم اين كشور را پيدا كرده‌اند، دارند. توانايي كه شايد فقط و فقط منحصر به مردم ايران است.

 

از روزي كه كشور كنوني ايران در دوره‌ي پيش از مادها تحت سيطره‌ي حكومتهاي بين‌النهرين و  عيلام بود تا زماني كه اسكندر مقدوني با شكست سپاه ايران سرزمين ما را تحت حكومت خود آورد و پس از آن سقوط ايران در برابر سپاهيان مسلمان و تهاجمات زياد از سوي اقوام ترك، تاتار و مغول كه به اشغال تمام يا بخشهايي از كشور ايران در زمانهاي زيادي انجاميد، هر كدام از اين اشغالگريها، كافي بود تا ديگر نام و نشاني از فرهنگ و تمدن اصيل ايراني و يا ايراني اسلامي نباشد. اما اين اتفاقات سخت و طاقت فرسا تنها مانند پرده‌ايي بود كه به طور موقت بر روي فرهنگ و اصالت ايراني كشيده مي‌شد و پس از چندي مهاجمان به دليل اينكه خود را همطراز و هم شأن مردم ايران نمي‌ديدند و توان مقابله با روح سلطه ناپذيري ايرانيان را نداشتند، مجبور به ترك كشورمان مي‌شدند يا آنقدر در برابر فرهنگ متعالي آن ضعيف بودند كه در آن حل مي‌شدند. مانند حكومتهاي اسلامي عربي كه بعد از پايان يافتن حكومت ساسانيان از وجود دانشمندان ايراني براي اداره‌ي حكومت استفاده كردند. چون راه رسم اداره‌ي حكومتي به آن گسترده‌گي را نمي‌دانستند و يا متمدن شدن و اسلام آوردن مغولاني كه ايران را به اشغال خود در آورده بودند.

 

ويل دورانت در جلد چهارم كتاب تاريخ تمدن، مقاطعي از تاريخ تمدن اسلامي را به نام دانشمندان ايراني نامگذاري كرده است، دوران خيام، دوران سعدي و ... او در اين كتاب از داشمندان بزرگ ايراني كه هم زمان با قرون وسطاي اروپا در مكتب خانه‌هاي علمي، آزمايشگاههاي مجهز و بيمارستانهاي پيشرفته‌ي آن زمان، پايه‌هاي اساسي علوم امروزي مثل رياضيات و جبر، فلسفه، شيمي، نجوم، پزشكي، موسيقي و ...  را پي‌ريزي مي‌كرده‌اند نام برده و در مورد آنها شرح داده است.

 

خوارزمي را مهمترين شخصيت علمي در رياضيات دانسته، ابوريحان بيروني را فيلسوف، مورخ، جغرافي‌دان، رياضي‌دان، منجم و ... معرفي كرده كه در همه‌ي اين رشته‌ها، نوشته و تحقيقات مهم و ابتكاري داشته است و در پايان ابوريحان بيروني را لئوناردو داوينچي مسلمانان معرفي كرده است.

 

ويل دورانت علم شيمي را يكي از دستاوردهاي مسلمانان دانسته و اعتراف كرده است كه نخستين بيمارستان، نخستين داروخانه و نخستين موسسه داروشناسي را مسلمانان ايجاد كرده‌اند. او در مورد زكرياي رازي مي‌گويد: « ... يكي از معروف‌ترين طبيبان اسلامي رازي است كه مثل اكثر عالمان و شاعران بزرگ عصر خود،‌ ايراني نژاد است.»

 

در مدرسه‌ي طب دانشگاه پاريس دو عكس رنگي از دو طبيب اسلامي آويخته شده كه يكي رازي و ديگري عكس ابن سينا بزرگترين فيلسوف و معروف‌ترين طبيب اسلامي است.

 

ويل دورانت در بخشي از كتاب تاريخ تمدن، دانشمنداني را كه همه ايراني هستند، اينگونه معرفي مي‌كند:

 

ابن سينا از همه نويسندگان پزشكي .... برجسته‌تر و كتاب شفا و قانون او اوج كمال است ... و در تاريخ تفكر انساني از تحقيقات معتبر به شمار مي‌آيد.

 

زكرياي رازي بزرگترين ... طبيب

 

ابوريحان بيروني بزرگترين .... جغرافي‌دان

 

جابربن حيان بزرگترين ... شيمي د‌ان

 

و ...

 

در حال حاضر نيز علاوه بر پيشرفتهاي مختلف در زمينه هاي تكنولوژي و كسب رتبه‌هاي جهاني در ميادين علمي توسط جوانان كشورمان كه نشان‌دهنده‌ي نبوغ و برتري انديشه و توان علمي ايراني به سايرين است.

 

گردانندگان و مديران خيلي از مراكز علمي، پزشكي و ... در كشورهاي غربي به ويژه آمريكا، ايرانيان هستند.

 

مركز فضايي آمريكا (NASA)، دانشگاههاي معتبر آمريكا، بيمارستانهاي فوق تخصصي و ... شاهد حضور تأثيرگذار و كليدي ايرانياني است كه جامعه غرب با همه‌ي پيشرفتها به دانش فني آنها محتاج است.



4- تلاش در قطع ارتباط بين نسل‌ها

مراحل رشد و تكامل يك درخت از وقتي كه بذر آن در زمين كاشته مي‌شود تا ريشه بدواند و پس از سالها به يك درخت تنومند و بلند تبديل شود در سالهاي متوالي صورت مي‌گيرد.

 

اگر يكسال خشكسالي اتفاق بيافتد و يا درخت شكسته شود، نبايد انتظار داشت كه اين درخت به رشد خود ادامه دهد.

 

هر اتفاقي از اين دست، منجر به متوقف شدن رشد، خشك شدن درخت و يا حداقل موجب كند شدن رشد آن مي‌شود.

 

مراحل رشد يك كشور و يا تمدن نيز به همين شكل است.

 

يك مثال ديگر به روشن شدن مطلب كمك بيشتري مي‌كند.

 

در يك مسابقه‌ي دو امداد، تعدادي دونده از يك كشور حضور دارند و تلاش مي‌كنند با زودتر رسيدن به ايستگاه بعدي كه دونده هم وطنشان حضور دارد و سپردن شي كه بعنوان شاخص در دست دارند، باعث برنده شدن گروه كشورشان شوند. ديرتر رسيدن يا نرسيدن يكي از اين دوندگان به دونده بعدي باخت و خارج شدن تمام نفرات آن گروه را از مسابقه در پي خواهد داشت.

 

عرصه‌ي فرهنگ و علم و هنر نيز چنين شرايطي دارد. پيوستگي اجزاء انساني يك تمدن يا فرهنگ در طي ساليان متمادي باعث حركت رو به جلو و پيشرفت آن مي‌شود. به طور مثال در مورد تمدن كشورمان اگر شرايط افسانه‌ايي كه در زمانهاي گذشته، در قبل و بعد از اسلام علم و فرهنگ پارسي از آن برخوردار بوده، قطع نمي‌شد و ادامه پيدا مي‌كرد، امروز قطعاً شرايط بسيار بهتري در كشورمان برقرار بود. اگر راه دانشمنداني چون بزرگمهر، ابن سينا و ... ادامه داده مي‌شد، الان ما بايد در جايگاه اروپا و آمريكا قرار داشتيم.

 

يكي ديگر از شيوه‌هاي استعمارگران اين است كه ارتباط نسل كنوني را با نسلهاي گذشته قطع كنند.در صورتيكه اين خواسته آنها مسير شود، در واقع مثل اين است كه ارتباط شاخه‌هاي يك درخت را با ريشه و  تنه‌ي آن قطع كرده باشند. پس براحتي مي‌توانند اين شاخه‌ها را به   هر درختي قلمه بزنند.



5- وادار كردن كشورهاي ديگر به تقليد كور كورانه از غرب

غربي‌ها اينگونه وانمود مي‌كنند كه تنها راه پيشرفت، راهي است كه آنها طي كرده‌اند و راههاي ديگر به مقصدهايي غير از پيشرفت و توسعه‌ي اقتصادي ، فرهنگي و سياسي ختم مي‌شود. در حاليكه هر كشور و ملتي بايد متناسب با فرهنگ خاص خود و بهره‌گيري از شرايط اقتصادي،‌ جغرافيايي و ساير منابع در راه پيشرفت و توسعه گام بردارد.

 

استعمارگران، ساير كشورها را وادار مي‌كنند همان راهي را بروند كه قبلاً آنها رفته‌اند و در اين مسير آنچه را كه خود صلاح مي‌دانند در مسير ساير كشورها قرار مي‌دهند.

 

بعنوان مثال دو كشور ژاپن و تركيه را در نظر بگيريد:

 

ژاپني‌ها بعد از جنگ دوم جهاني كارگراني را روانه‌ي كارخانجات صنعتي كشورهاي غربي كردند. اين كارگران ضمن اينكه در كارخانجات غرب كار مي‌كردند،به فراگرفتن دستاوردهاي صنعتي غرب همت گماشتندو پس از آنكه به ژاپن برگشتند، دانش فني خود را در اختيار كشورشان قرار دادند. گفته مي‌شود يكي از مسئولين ژاپني در سالهاي گذشته اعلام كرده است:‌ «اگر خانواده‌اي در دنيا ثابت كند هيچ محصول صنعتي يا الكترونيكي ژاپني در خانه‌اش ندارد به او جايزه مي‌دهيم».

 

كشور تركيه به دليل همسايگي با اروپا تا كنون سعي نموده روش هاي القا شده ي اروپا و آمريكا را  در زمينه‌هاي اقتصادي به كار گيرد. اين كار عليرغم توفيق اندكي كه براي تركها داشته است، تورم زياد و نابساماني اقتصادي را كه اين كشور درگير آن است به ارمغان آورده. به گونه‌ايي كه در سال 2003 ميلادي دولت ترکيه مجبور شد ارزش 000/000/1 لير (واحد پول تركيه) را به يك لير كاهش دهد.



6- بهره‌گيري از ستون پنجم

ستون پنجم انسان را به ياد جنگهاي نظامي مي‌اندازد،ستون پنجم به بخشي از نيروهاي نظامي دو كشور در حال جنگ گفته مي شود كه در پوشش‌هاي غير نظامي براي شناسايي نقاط ضعف و قوت دشمن بصورت مخفي وارد كشور مقابل مي شوند . در جنگ فرهنگي دشمنان از اين شيوه نيز استفاده مي‌كنند.

 

اين افراد با دريافت پولهاي كلان در سطوح مختلف جامعه مورد هدف، رسوخ كرده و اذهان عمومي و به خصوص اذهان تصميم گيرندگان فرهنگي كشور مورد تهاجم را، منحرف مي‌كنند.

 

از طرفي به دليل ارتباط مستقيم با اقشار مختلف مردم جامعه‌ي مورد تهاجم، حملات فرهنگي انجام شده بر عليه مردم را ارزشيابي و راهكارهاي مناسب و تأثيرگذارتري را به كشورهاي مهاجم ارائه مي‌كنند.



7- سوء استفاده از داشته‌هاي كشورهاي مورد تهاجم

استعمارگران در جنگ فرهنگي نه تنها از تمام داشته‌هاي خود استفاده مي‌كنند، بلكه در اين راه با سوء استفاده از آداب و سنن ديني و ملي كه شايد به فراموشي نيز سپرده شده باشند و تغيير آنها به شكل دلخواه، از اين به اصلاح داشته‌هاي كشور مورد تهاجم نيز در حمله خود استفاده مي‌كنند.

 

مانند مدهاي مو و موهاي بلند كه برخي از آنها ريشه در فرهنگ ملي ما دارد، براي پسران و مردان و به اصطلاح ژل ماليدن يا روغني كردن موها كه مدتي است در كشور ما نيز رايج شده است.

 

در هيچ يك از متون ديني اسلام داشتن موي بلند براي مردان منع نشده و سفارش زيادي هم در تميزي، بهداشت و استفاده از عطر و روغن از سوي حضرت رسول (ص) شده است. شما هم در كتابهاي ديني خوانده‌ائيد كه هزينه‌ بهداشت و عطر پيامبر گرامي اسلام بيشتر از هزينه غذاي ايشان بوده است.

 

اما همين سنت نبوي را دشمنان ما به شكلي كه خودشان مي‌خواهند و البته در مواردي به گونه‌هاي عجيب و غير قابل تحمل در ميان جوانان كشورمان ترويج كرده‌اند.



8- هنجار شكني

يكي ديگر از روشهاي استعمارگران، هنجار شكني است. آنها با مطالعه روابط و هنجارهاي ميان مردم كشور مورد تهاجم، آن بخش از هنجارهايي را كه موجب انسجام، اتحاد و غرور ملي آن كشور مي‌شود، مورد حمله قرار مي‌دهند و با از بين بردن اين اتحاد و هنجارهاي مثبت ، زمينه نفوذ در آن كشور و سلب قدرت آن را فراهم مي‌كنند. در مورد كشور ما هنجارهايي از اين قبيل مورد هدف دشمنان است:

 

-    علاقه به تاريخ چند هزار ساله‌ي تمدن ملي

 

-    علاقه به تاريخ چند صد ساله‌ي تمدن ديني

 

-    احترام به بزرگترها و تكريم آنها در خانواده‌ها

 

-    حجاب خانم ها

 

-    مقيد بودن خانواده‌ها به رعايت حدود الهي در روابط پسر و دختر

 

-    و ...

 

اگر خداي نكرده دشمنان موفق شوند با استفاده از اين روش‌ها و روش‌هاي ديگر، طرحها و نقشه‌هاي خود را عملي سازند، آن وقت شرايطي ايجاد خواهد شد كه شايد راه بازگشتي را باقي نخواهد گذاشت و يا آثار جبران ناپذيري را در پي خواهد داشت كه يادآوري يك واقعه در اين باره مي‌تواندنمايانگر آن باشد:

 

در تاريخ كشورمان جنايات و وحشي‌گريهاي چنگيزخان مغول را خوانده‌ايد، چنگيز براي سلب اراده از مردم در هر كشوري كه وارد مي‌شد، به دروغ، چيزي به اين مضموم مي‌گفت: «من از طرف خدا آمده‌ام تا با كشتن شما گناهان و ناپاكي‌هاي جامعه را پاك كنم!!» يا «من عذاب الهي هستم كه بر شما نازل شده‌ام!!»

 

روزي در يكي از شهرهاي اشغال شده ي ايران يكي از سربازان مغول از ميدان اصلي شهر در حال گذر بود كه چشمش به مردي افتاد كه در حال عبور از آنجا بود.سربازمغول هوس مي‌كند كه او را بكشد، به طرف او مي‌رود و از او مي‌خواهد كه زانو بزند تا گردن او را قطع كند. آن مرد زانو مي‌زند و سرباز مغول چند ضربه شمشير به گردن او مي‌زند ولي به دليل كند بودن شمشير تنها چند زخم در گردن آن مرد ايجاد مي‌شود.

 

سرباز مغول عصباني مي‌شود و به او مي‌گويد همين جا بنشين تا من بروم و يك شمشير تيز بياورم و گردن تو را بزنم و از آنجا دور مي‌شود.

 

آن مرد بيچاره در جاي خود مي‌نشيند تا سرباز مغول با يك شمشير تيز  بر مي‌گردد و سرش را از تنش جدا مي‌كند.

 

اگر آن مرد يك ذره اراده داشت لااقل پس از اينكه سرباز مغول سراغ شمشير تيز رفته بود، فرار مي‌كرد و جانش را نجات مي‌داد ولي به دليل خود باختگي و بي‌اراده بودن، حتي جرأت فرار را هم نداشت.

 

اگر غربي ها بيشترين تلاش خود را در تهاجم فرهنگي به كار گرفته‌اند به دليل اين است كه اگر بتوانند فرهنگ ملي و سنتي كشورهاي ديگر را از آنها بگيرند در واقع آنها را از ريشه خود جدا كرده‌اند.



9- تغيير ذايقه

استعمارگران غربي گذشته از اينكه طرز لباس پوشيدن و بسياري از آداب جامعه مورد هدف خود را تغيير مي‌دهند، در ذايقه‌ي مردم آن جامعه نيز تغيير ايجاد مي‌كنند. ترويج نوع غذاها و آشاميدني‌هايي كه در غرب مصرف دارد، به دليل تغيير فرهنگ سنتي مردم و ايجاد زمينه‌ي فروش محصولات غذايي توليد شده در غرب و نابود سازي صنايع غذايي ملي كشور مورد هدف از اين اقدامات است.

 

تمايل جوانان در كشورهاي جهان سوم به نوشيدن نوشابه‌هاي مضر و بي‌فايده مانند كوكاكولا و پپسي كولاي آمريكايي به جاي نوشيدني‌هاي مقوي وسرشار از املاح مانند شير، نمونه‌ايي از تهاجم فرهنگي است.



10- انحصاري كردن دستاوردهاي علمي، راهبردي

غربي‌ها در برخورد با ساير كشورها طوري وانمود مي‌كنند كه دستاوردهاي علمي، راهبردي و مهم،‌ فقط بايد در اختيار و انحصار آنها باشد و ديگران حق ورود و يا صلاحيت ورود به اين عرصه را ندارند.

 

آنها با اين عمل، خود را برتر و بالاتر از ديگران مي‌دانند به گونه‌ايي كه انگار آنها بندگان ويژه‌ي خدا هستند و مردم ساير كشورها بندگان درجه دو و سه كه بايد نظاره‌گر پيشرفتهاي غربي‌ها باشند.

 

دانش هسته‌ايي و رسيدن به مهارت توليد چرخه سوخت هسته‌ايي نمونه‌ايي از اين علوم است.

 

ده كشور در دنيا به اين تكنولوژي دست پيدا كرده‌اند كه ايران نيز يكي از اين كشورهاست، ولي آمريكا و اروپا در تلاشند هر طور شده مانع از ظهور يك ايران هسته‌ايي قدرتمند شوند و در اين راه هرچه در توان داشته‌اند انجام داده‌اند در حاليكه اولين بار ايرانيان در تاريخ در دوره‌ي صفويه از انرژي هسته‌ايي استفاده كرده اند.



 ابزار

علاوه بر روشهاي ذكر شده،‌ ابزار و وسايلي نيز نياز است‌تا جنگ فرهنگي غرب نتيجه بدهد. اين ابزارها به صورت مستقيم و يا غير مستقيم در جنگ فرهنگي مورد استفاده قرار مي‌گيرند.



1- محصولات صنعتي

كالاهاي صنعتي يكي از ابزارهاي غير مستقيم تهاجم فرهنگي هستند. خودرو، لوازم منزل، كالاي صوتي و تصويري، كالاهاي مخابراتي، لباس و ... از جمله اين ابزارها هستند.

 

اين خوش خيالي است كه ما فكر كنيم ديگران در كشورهاي خودشان كالايي‌هايي متناسب با باورها و سنتهاي ما، برايمان توليد كنند.

 

اولين هدفي كه سازندگان اين كالاها دارند، انتقال فرهنگ خود از طريق اين كالاها و محصولات صنعتي است.

 

بعنوان مثال اروپايي‌ها يا چيني‌ها در طراحي و دوخت لباس، فرهنگ و سنتهاي خودشان را مد نظر قرار مي دهند و ما وقتي از اين لباسها استفاده مي‌كنيم ناخواسته فرهنگ آنها را قبول كرده‌ايم.

 

ساير محصولات نيز به همين شكل است. ميزان شناختي كه ما از كشورهايي مثل آمريكا، آلمان، ژاپن و ... كه با خريد محصولات صنعتي آنها پيدا كرده‌ايم به مراتب خيلي بيشتر از شناختي است كه از طريق مطالعه كسب مي‌كنيم.

 

ماركهاي معروف تجاري مثل جنرال موتورز، بنزوتويوتا خيلي بيشتر از نام كشورهايشان در صبحتهاي روزانه مورد استفاده قرار مي‌گيرند.



2- محصولات هنري و فرهنگي

اين محصولات به دليل جذابيت و سرگرم كننده بودن،‌ مخاطبان زيادي دارند. استعمارگران نيز با سوء استفاده از اين شرايط، بيشترين سرمايه گذاري را در جنگ فرهنگي در اين زمينه‌ها انجام داده‌اند.

 

كتاب، فيلم و آثار هنري ابزارهايي هستند كه در خدمت مهاجمان فرهنگي قرار دارند. داستانهاي غير اخلاقي، فيلم‌هاي مبتذل و آثار هنري كه ترويج دهنده‌ي برهنگي، روابط خارج از قوانين الهي ميان پسر و دختر، روابط جنسي خارج از حدود الهي و فساد لجام گسيخته هستند، از اين نمونه‌اند.



3- مد

استفاده از پديده‌ي مد سودهاي كلان فرهنگي و اقتصادي را براي استعمارگران غربي در پي داشته‌ است. آنها با ترويج مدهايي كه در اطاقهاي جنگ رواني و فرهنگي طراحي مي‌شوند، علاوه بر اينكه فرهنگ غير انساني را در ميان ملتهاي ديگر رواج مي‌دهند، راهي نيز براي فروش محصولات نه چندان ضروري خود پيدا نموده و سرمايه‌هاي هنگفتي را از كشورهاي مورد تهاجم خارج كرده و مي‌كنند. لوازم لوكس، لباس، لوازم بهداشتي، لوازم آرايشي، نمونه‌هايي ازابزار مد هستند.



4- ماهواره و اينترنت

دو پديده ماهواره و اينترنت كه براي تبادل اطلاعات و ارائه ي‌سريع آخرين دستاوردهاي علمي بين كشورهاي جهان، به وجود آمده‌اند، امروزه بعنوان سلاحي بر عليه مردم كشورهاي كمتر توسعه يافته به كار گرفته شده‌اند، در حاليكه دانشمنداني از اين كشورها سهم بسزايي در پيدايش و رشد اين پديده‌ها داشته‌اند.

 

در كنار اطلاعات مفيدي كه از طريق اينترنت و ماهواره تبادل مي‌شود، متأسفانه حجم زيادي از هنجارهاي غير اخلاقي گروههاي پست غربي در قالب شوها، فيلم‌هاي ضد اخلاقي و ... از طريق اينترنت و ماهواره به سطوح مختلف مردم كشورهاي جهان سوم تزريق مي‌شود كه مشكلات فرهنگي و اقتصادي زيادي را براي اين كشورها به وجود آورده است.



:: موضوعات مرتبط: جنگ امروز ما چیست؟ ( جنگ فرهنگی) , ,
:: بازدید از این مطلب : 273
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


انقلاب رنگی جین شارپ

  ش آن چه واضح است، با دقت در تعالیم 198 گانه و مقایسه آن با جمهوری اسلامی و دقت در تقلیدهای مضحك داخلی آن، عدم كارآیی این تعالیم برای سرنگون كردن جمهوری اسلامی است. اساساً تصور كارآیی این شیوه ها در جمهوری اسلامی فقط مخصوص عده محدودی می تواند باشد كه در توهم بوده و یا در دنیای مجازی ذهنی خود زندگی می كنند. بحمدالله جمهوری اسلامی علیرغم همه ضعف هایی كه برای یك كشور تازه استقلال یافته طبیعی به نظر می رسد، هم از نظر فرهنگ اجتماعی و عمومی و هم از نظر ساختار سیاسی و تشكیلاتی كاملاً مستحكم و آسیب ناپذیر است. البته ناگفته نماند این موارد قطعاً در برابر یك حكومت دیكتاتور كارآیی خواهد داشت و كشورهایی نظیر كشورهای عربی و آسیای میانه و جنوب شرق آسیا كه به طور سنتی به طور دیكتاتوری اداره می شوند، به شدت در برابر چنین آموزه هایی آسیب پذیرند.

 

بررسی تاریخچه و جزییات انقلاب مخملی یا كودتای نرم، مقاله مفصلی را می طلبد كه در جای خود بسیار جذاب خواهد بود ولی از آن جا كه این موضوع اكنون برای ایرانیان كاملاً ملموس شده است، پرداختن به مفاهیم پایه و مباحث نظری را به اهلش واگذاشته و به سراغ موردی و تطبیقی انقلاب های مخملی با رویدادهای اخیر كشور می رویم. با این حال مجبورم در ابتدا به این موضوع اشاره كنم كه انقلاب های نرم یا ساكت، شیوه ای برای مبارزه مسالمت آمیز است كه در مراكز آكادمیك و اندیشكده های غربی مخصوصاً امریكا به طور مبسوط مورد مطالعه قرار گرفته و در كشورهای گوناگونی نیز از جمله شوروی سابق و كشورهای تازه استقلال یافته از جمله گرجستان، اوكراین و قرقیزستان اجرا شده است.
نظریه پرداز اصلی این تفكر، آقای جین شارپ (Gene Sharp)، دكتر فلسفه و استاد علوم سیاسی چندین دانشگاه امریكا و عضو ارشد اندیشكده آلبرت اینشتین می باشد كه از اواسط قرن بیستم نظریه خود را تبیین و بسط داد و معروف ترین كتاب وی تحت عنوان «از دیكتاتوری تا دموكراسی» (From Dictatorship to Democracy)  است كه در سال 1993 یعنی حدود 16 سال پیش منتشر شده است.
این كتاب كه خلاصه ای از مبانی نظری و بیشتر با رویكردی عملی، آموزه های كودتای نرم را بیان می كند توسط موسسه آلبرت اینشتین به منظور استفاده «مبارزان راه دموكراسی» در رژیم های به زعم ایشان دیكتاتوری، به زبان های مختلف از جمله فارسی ترجمه شده و در دسترس كاربران اینترنتی قرار داده است !. این كتاب حدود 70 صفحه و شامل 10 فصل و یك پیوست می باشد كه عناوین فصل های آن به این شرح است:
فصل اول – مواجهه واقع بینانه با دیكتاتورها
فصل دوم- خطرات مذاكره
فصل سوم – قدرت از كجا می آید؟
فصل چهارم – دیكتاتوری ها ضعف هایی دارند
فصل پنجم – بكارگیری قدرت
فصل ششم – ضرورت برنامه ریزی استراتژیك
فصل هفتم – برنامه ریزی استراتژی
فصل هشتم – كاربرد مبارزه طلبی سیاسی
فصل نهم – فروپاشاندن دیكتاتور
فصل دهم – زیربنای دموكراسی پایدار
هر فصل چیزی بین دو تا 15 صفحه است كه در آن به طور كاملاً عملگرایانه مباحثی مطرح شده و آموزه های گوناگونی بیان شده است. این دستور العمل حقیقتاً بطور كارآمدی نگاشته شده و به نظر نمی رسد هیچ دیكتاتوری توان مقابله بدون زحمتی با آن داشته باشد. این كتاب به زبان های مختلفی از جمله: آمهاریك (اتیوپی)، عربی (كشورهای عرب زبان)، آذری، بلاروس، برمه، چین (برمه)، جینگ پاو (برمه)، كارن (برمه)، مون (برمه)، چینی (رسمی ساده)، چینی (رسمی تجاری)، انگلیسی، فارسی، اندونزیایی، خمری (كامبوج)، قرقیزی، پشتو، روسی، صربی، اسپانول (كشورهای امریكای لاتین)، اوكراینی، تبتی، تیگریگنا (اریتره)، ویتنام.
از همین ترجمه های رسمی می توان فهمید كه كشورهای هدف كاملاً مشخص هستند.
در پیوست كتاب 198 اقدام عملی پیشنهادی برای سرنگونی یك دیكتاتور شماره گذاری شده است. با مطالعه این موارد می توانیم پی ببریم كه عزیزان اصلاح طلب از 12 سال پیش تا كنون بر اساس چه دستور كاری پیش می رفتند و آن قدر جوانمرد نبودند كه لااقل منبع علمی و عملی اقدامات خود را فاش كنند. اكنون می توان بیش از هر وقت دیگر به صحت این ادعا پی برد كه گروهی از سیاستمداران داخلی نه به سیاستمدار بلكه به عنوان چریك سیاسی، اولاً جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه را نظام دیكتاتوری فرض كرده و ثانیاً خود در سمت پیاده نظام ارتش های سیاسی امریكا، در پی سرنگونی جمهوری اسلامی بوده اند.
 

با هم تعالیم آقای جین شارپ را با نگاهی به تقلیدهای مضحك داخلی آن مرور می كنیم:

1. سخنرانی های عموم

سخنرانی های موسوی در خیابان ها

2. نامه های اعلام مخالفت یا اعلام حمایت
بیانیه های پی در پی موسوی
3. بیانیه های سازما نها و موسسات
4. بیانیه های امضا شده گروهی
بیانیه های گروهی هنرمندان، خانواده ها و ...
5. اعلامیه های كیفرخواست  (دادخواست)
6. تهیه طومارهای امضاء شده گروهی و همگانی
7.  استفاده از شعارها، كاریكاتورها و نمادها
یك یا حسین تا میرحسین و ...
8. پرچم ها، پوسترها و ارتباطات بصری
تیراژ میلیونی از یك تصویر خاص موسوی در سراسر كشور
9. جزوه ها، رساله های چاپی و كتا بها
10. روزنامه ها و مجله ها
حمایت دهها روزنامه و مجله از میرحسین
11. نوارهای صوتی، رادیو و تلویزیون
12. دیوار نویسی، آسمان نویسی (با هواپیما)، زمین نویسی
دیوارنویسی سطح شهر با اسپری و با خطوط رپ
13. اعزام هیات های نمایندگی
14. اعطای جایزه های غیرواقعی و ظاهری
جایزه صلح نوبل به شیرین عبادی و جوایز سینمایی به سینمای مخالف نظام
15. انجام لابی های گروهی
اصلاح طلبان موجود در دستگاه حاكمیت
16. تشویق كارگران و كارمندان به اعتصاب و دست كشیدن از كار
موفق نشدند
17. انجام انتخابات غیر واقعی و ظاهری
18. استفاده از پرچمها و رنگهای نمادین
رنگ سبز با واژه موج سبز
19. پوشش های نمادین
لباس های سبز رنگ
20. اجرای نماز و دعا
توسط هواداران موسوی در مقابل سازمان ملل
21
. حمل اشیاء نمادین
حمل علامت دست ویكتوری در تظاهرات 25 خرداد
22. درآوردن لباس و لخت شدن به نشانه اعتراض
در میدان هفت حوض مشاهده شده
23. تخریب اموال شخصی [ و نه عمومی ]
بالعكس انجام شده
24. استفاده از نورهای نمادین
روشن كردن چراغ ماشین ها
25. نمایش تصاویر افراد و شخصیتها
عكس خاتمی، مصدق و ...
26. استفاده از شكلكهای نقاشی شده [افراد و شخصیت ها] به نشانه اعتراض
كاریكاتور احمدی نژاد و شخصیت های سیاسی انقلابی به وفور تهیه و منتشر شد
كاریكاتور احمدی نژاد به صورت الاغ در روزنامه شرق در سال 1384
27. استفاده از علامت ها و نامهای جدید
موج سبز
28. ایجاد صداهای نمادین
بوق ممتد حامیان موسوی در شهر تهران
29. اعلام نیازها و درخواستهای عمومی نمادین
30. انجام ادا و اطوار گستاخانه (برای جلب توجه افراد)
گوناگون در 18 تیر و تظاهرات اخیر حامیان موسوی
31. بازخواست از شخصیت ها و ماموران
بازخواست از شورای نگهبان، وزارت كشور، رهبری و ... توسط موسوی و حامیانش
32. تمسخر و اهانت به شخصیتها
بی شمار به رییس جمهور با عبارت های كوتوله، رمال، كف بین و ...
33. ملاقات و مذاكره با مسوولان
دیدار موسوی با رهبری دو روز پس از انتخابات
34. تعقیب و مراقبت مسوولان
رصد رفتار و گفتار احمدی نژاد و دولت مردان برای مچ گیری
35. استفاده از میان پرده های طنز و تمسخر آمیز
صدها كلیپ هجو احمدی نژاد و شخصیت ها در اینترنت
36. اجرای تئاتر و موسیقی
37. آواز خوانی(سرود خوانی)
سرود یار دبستانی در تجمعات اصلاح طلبی
38. انجام تظاهرات همگانی
در چند مورد پس از انتخابات توسط حامیان موسوی
39. رژه های منظم مردمی
40. راهپیمایی و تظاهرات مذهبی
اعلام مراسم و دسته های عزاداری روز پنجشنبه پس از انتخابات
41. انجام سفرهای زیارتی
42. تظاهرات خودرویی
روزهای پس از انتخابات توسط حامیان موسوی
43. انجام مراسم سوگواری سیاسی
سوگواری برای شهدای خیالی راه آزادی! در پنجشنبه پس از انتخابات
44. تشییع جنازه های غیرواقعی و ظاهری
45. تشییع جنازه های همراه با تظاهرات
46. تجمع و تظاهرات در محل های خاكسپاری افراد و شخصیت ها
47. اجتماعات اعتراضی یا حمایتی
اجتماعات قبل از انتخابات در ورزشگاه ها
48. تظاهرات اعتراضی
اعتراض به نتایج انتخابات پس از انتخابات
49. استفاده از تظاهرات غیرمستقیم با استفاده از رنگ ها، نمادها و اشكال متنوع
مچ بند، سربند، نقاب سبز برای افراد و روبان سبز برای خودرو ها
50. آموزش های درون گروهی [به منظور افزایش آگاهی های سیاسی اجتماعی]
خانه های تیمی، گروههای اینترنتی و محیط های اجتماعی مجازی
51. دست كشیدن و خودداری از كار
52. سكوت
تجمع غیر قانونی حامیان موسوی در میدان فردوسی و امام خمینی پس از انتخابات
53. انكار و نفی شخصیت های شناخته شده
توهین به ائمه اطهار ع و حضرت امام و مراجع تقلید توسط آغاجری، نفی رهبری و خوراندن جام زهر توسط نمایندگان مجلس ششم، توهین به آیت الله مصباح یزدی در 12 سال گذشته و ...
54. كنار گذاشتن افراد و شخصیت ها]ی سیاسی اجتماعی]
تلاش برای به انزوا كشاندن آیت الله جنتی، قاضی مرتضوی، احمدی نژاد و ضرغامی رییس صدا و سیما
55. تحریم اجتماعی عمومی
56. تحریم اجتماعی گزینشی

58.  طرد و تكفیر شخصیت ها
آیت الله مصباح، آیت الله جنتی، دكتر احمدی نژاد
59. تحریم
تحریم مكرر انتخابات در دوره های گذشته
60. تعلیق فعالیت های اجتماعی و ورزشی
61. تحریم امور اجتماعی
62. اعتصاب های دانشجویی
بلوا و به تعطیلی كشاندن دانشگاه در ایام امتحانات
63. نافرمانی اجتماعی
64. كناره گیری از موسسات اجتماعی
65. در خانه ماندن
66. عدم همكاری شخصی بطور كلی
استعفای آقای كروبی در انتخابات ریاست جمهوری نهم از كلیه سمت ها و مسئولیت ها
استعفای آقای موسوی در انتخابات دهم ریاست جمهوری از كلیه سمت ها و مسئولیت ها
67. گریز از كار كارگران
68. تحصن
تحصن نمایندگان مجلس ششم
69. مخفی شدن دسته جعمی
70. مهاجرت اعتراضی (هجرت)
71. تحریم از سوی مصرف كنندگان
72. عدم مصرف كالاهای تحریم شده
73. سیاست ریاضت (اقتصادی)
74. خودداری از اجاره دادن (مكان ها، تجهیزات ، ابزارآلات، وسایل و ...)
75. خودداری از اجاره كردن (مكان ها، تجهیزات، ابزارآلات و وسایل دولتی)
76. تحریم ملی مصرف كنندگان (كالا، خدمت، ...)
77. تحریم بین المللی مصرف كنندگان
78. تحریم از سوی كارگران
79. تحریم از سوی تولید كنندگان
80. تحریم از سوی تدارك كنندگان كالاها و كارپردازان
81. تحریم از سوی تجار و بازرگانان
82. خودداری از تحویل یا فروش كالاها
83. تعطیل كارخانجات از سوی كارفرمایان
84. خودداری از كمك های صنعتی
85. از سوی تجار (اعتصاب سراسری)
تلاش ناموفق برای به تعطیلی كشاندن بازار تهران
86. بیرون كشیدن سپرده های بانكی
87. خودداری از پرداخت هزنیه ها، دستمزدها، بدهی ها و مالیات ها
88. امتناع از بازپرداخت وام یا بهره آن
89. قطع وامها و اعتبارات مالی
90. خودداری از خرج درآمدها
91. امتناع از دریافت پول ها و كمك های دولتی
92. تحریم داخلی
93. تهیه فهرست سیاه بازرگانان
توسط امریكا و سازمان های بین المللی علیه دولت جمهوری اسلامی در سالهای گذشته مخصوصاً دولت نهم
94. تحریم فروشندگان بین المللی
95. تحریم خریداران بین المللی
توسط امریكا و سازمان های بین المللی علیه دولت جمهوری اسلامی در سالهای گذشته مخصوصاً دولت نهم
96. تحریم تجارت بین المللی
توسط امریكا و سازمان های بین المللی علیه دولت جمهوری اسلامی در سالهای گذشته مخصوصاً دولت نهم
97. اعتصاب كوتاه مدت اعتراضی
98. اعتصاب یكباره  (برق آسا و بدون اطلاع قبلی)
99. اعتصاب كشاورزان
100. اعتصاب كارگران مزرعه
101. خودداری از انجام كارهای طاقت فرسا (تحت فشار)
102. اعتصاب زندانیان
103. اعتصاب پیشه وران
104. اعتصاب كارشناسان و متخصصین
105. اعتصاب تشكیلاتی (سازمان یافته)
106. اعتصاب صنعتی
107. اعتصاب برای ابراز همدردی با سایر گروه های اعتصاب كننده
108. اعتصاب همراه با اعلام هدف ها و خواسته های خاص
اعتصاب نمایندگان مجلس ششم برای برداشتن نظارت استصوابی و تعویق انتخابات مجلس
109. اعتصاب همه گیر و گسترده
110. اعتصاب كندكاری
111. اعتصاب خواهان اعمال قانون كار (كارگری یا كارمندی)
112. تظاهر به بیماری
113. اعتصاب همراه با طریق استعفا
اعتصاب، اعتصاب غذا، تحصن و استعفای دسته جمعی نمایندگان مجلس ششم
استعفای دكتر معین وزیر علوم وقت در زمان بحران در دانشگاه ها
تهدید به استعفای دسته جمعی وزرا و استانداران در زمان دولت آقای خاتمی
114. اعتصاب محدود  (در برابر اعتصاب نامحدود)
115. اعتصاب گزینشی
116. اعتصاب عمومی و سرتاسری سازمان یافته
117. اعتصاب كلی (غیرسازمانی یافته)
118. (اعتصاب عمومی سرتاسری) هارتال
119. تعطیل كردن موقت فعالیت های اقتصادی
120. خودداری یا بازپس گیری بیعت سیاسی (با رهبران سیاسی جامعه)
بیعت سیاسی مربوط به كشورهای اسلامی است.
121. خودداری از اعلام حمایت عمومی  (از دستورات و مشروعیت حكومت)
122. انتشار متون چاپی و انجام سخنرانی های مبتنی بر تشویق مقاومت  (مردم در برابر حكومت)
پیام های متوالی موسوی و دعوت از حامیان برای زنده نگه داشتن موج سبز تا ابطال انتخابات
123. تحریم عناصر و بدنه های قانونگذاری
124. تحریم انتخابات
تحریم انتخابات گذشته در موارد زیاد توسط احزاب و عناصر سیاسی
125. تحریم مسوولیت ها و مشاغل دولتی
126. تحریم اداره ها، موسسه ها و سایر عناصر دولتی
127. خروج از مدرسه های آموزشی دولتی
128. تحریم سازمان های تحت پوشش و حمایت دولت
129. خودداری از كمك به ماموران و كارگزاران اجرایی ]دولت]
130. جابجایی علائم و مكان نماهای شخصی
131. خودداری از قبول (و همكاری با) ماموران انتصابی ]دولت]
عدم همكاری آقای موسوی با شورای ویژه بازشماری آرا
132. خودداری از انحلال سازمان ها و موسسه های موجود
خودداری آقای موسوی و كروبی از انحلال شورای موسوم به صیانت از آرا
133. ابراز عدم تمایل  (بی میلی) و پذیرش كند  (با تاخیر)
134. نافرمانی در زمان نبود نظارت مستقیم
135. نافرمانی همگانی
136. نافرمانی پنهان (غیر آشكار)
137. خودداری از شركت در یك تجمع یا اجلاس به منظور انشقاق
خودداری از حضور موسوی و كروبی در جلسه شورای نگهبان
138. تحصن
تحصن نمایندگان مجلس ششم
139. عدم همكاری به هنگام خدمت اجباری  (تحت فشار) و تبعید
140. مخفی شدن، فرار كردن و استفاده از هویت های جعلی
141. نافرمانی مدنی در برابر قوانین «غیر مشروع»
عدم تمكین موسوی به قانون اخذ مجوز تظاهرات و تجمعات از وزارت كشور و قانون نظارت شورای نگهبان بر انتخابات و نامشروع جلوه دادن آن
142. خودداری گزینشی در مورد كمك به تحقق هدفهای دولتی
خودداری موسوی از كمك به آرام كردن فضای ملتهب و خشونت بار جامعه
143. مسدود كردن خطوط فرما ندهی و انتقال اطلاعات
144. به تعویق انداختن و ایجاد مانع در كارها
145. عدم همكاری های اداری و اجرایی عمومی
146. عدم همكاری قضایی
عدم ارائه اسناد تخلف و تقلب ادعایی به شورای نگهبان
147. عدم كارایی آگاهانه و نیز عدم همكاری با عناصر و كارگزاران اجرایی
148. تمرد و شورش
149. طفره رفتن و تاخیرهای شبه قانونی
طفره رفتن از ارائه اسناد و موارد تقلب ادعایی به شورای نگهبان توسط موسوی
150. عدم همكاری با واحدهای متشكل دولتی
151. انجام تغییرات در كادر دیپلماتیك و سایر نمایندگی ها]ی سیاسی و اقتصادی]
152. تاخیر انداختن و لغو اقدامات و رخدادهای دیپلماتیك
153. خودداری از شناسایی دیپلماتیك [كشورها، نهادها و ...]
154. قطع روابط دیپلماتیك
155. لغو عضویت در سازمان های بین المللی
156. خودداری از عضویت در نهادهای بین المللی
157. اخراج [یك عضو] از سازمان های بین المللی
158. سخن گفتن و ابراز نظر شخصی و بی پرده و صریح در برابر دیگران
159. روزه گرفتن
الف) روزه فشار اخلاقی (روزه سیاسی)
روزه سیاسی نمایندگان مجلس ششم همراه با ساندویچ(!)
ب) اعتصاب غذا

اعتصاب غذای نمایندگان اكبر گنجی

اعتصاب غذای نمایندگان مجلس ششم

ج) روزه مقاومت منفی (ساتیاگراها)

 

160. محكمه نمایشی
161. تحمل مصیبت و آزاد غیرخشونت آمیز  (نظیر خود را به زنجیر كشیدن، چسب بر دهان زدن ، دوختن دهان و ..)
چسباندن دهان و بستن دست در تظاهرات حامیان موسوی
162. تحصن نشسته  (بست نشستن)
تحصن نمایندگان مجلس ششم
163. تحصن ایستاده
164. ابراز اعتراض سواره  (با استفاده از اتوموبیل، دوچرخه، اسب، ...)
165. هجوم آوردن به سوی افراد و شخصیت ها
166. خرد كردن اعصاب  (با رو شهای گوناگون)
با بوق های ممتد و الله اكبر شبانه
167. اجرای دعا و نیایش برای تحقق اهداف
الله اكبر شبانه
168. حملات غیر خشونت آمیز
169. پرتاب های غیر خشونت آمیز  (نظیر تخ ممرغ ، گوجه فرنگی، ...)
170. تهاجم و پیشروی فیزیكی غیر خشونت آمیز
171. تولید صداهای غیر خشونت آمیز  (همچون سوت، هو كردن و ...)
172. كارشكنی و اختلال غیر خشونت آمیز در روند جلسات گوناگون (سخنرانی ها، پارلمان ها، ...) و از رسمیت انداختن آ نها
هو كردن احمدی نژاد در دانشگاه امیركبیر و آتش زدن عكس او
173. اشغال غیر خشونت آمیز (مكان های عمومی و دولتی، وزار تخانه ها، سفار تخانه ها و ...)
174. ایجاد الگوهای جدید اجتماعی
175. ترتیب استفاده بیش از حد مجاز و ظرفیت از تجهیزات و امكانات موجود برای مختل كردن عملكرد آن ها
176. استفاده از روش سكوت و بی اعتنایی (نسبت به وقایع)
177. صحبت و اظهار نظر فعال در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی
فعال كردن صدها سایت و وبلاگ سیاسی خلق الساعه
178. نمایش های چریكی
179. ایجاد نهادهای اجتماعی جایگزین
180. ایجاد سیستم های ارتباطی جایگزین
اینترنت، پیامك، ایمیل و ...
181. اعتصاب تمدیدی (از نظر مدت)
182. اعتصاب نشسته (در محل كار)
183. تصرف غیر خشونت آمیز یك زمین
184. ایجاد را هبندان در خیابان و جاده ها
به وفور توسط حامیان موسوی
185. جعل و تقلب با انگیزه های سیاسی
جعل خبر "به خاك و خون كشیده شدن دانشگاه تهران" در 18 تیر و جعل خبر دستگیری، بركناری، استعفا و تنبیه سردار علی فضلی توسط حامیان موسوی
جعل خبر "تقلب گسترده" توسط موسوی برای بی اعتبار كردن وزارت كشور و شورای نگهبان
186. جلوگیری و محدود كردن معاملات اقتصادی
187. تصرف دارایی ها
188. دامپینگ (خرید یك كالا به منظور نایاب شدن نمایشی آن)
تبدیل قیمت روزنامه اعتماد ملی از 50 تومان به 500 تومان و كاهش تیراژ به منظور نایاب شدن و متهم كردن دولت به قطع یارانه كاغذ
189. حمایت گزینشی  (از یك كالا یا خدمت)
190. انتخاب بازارهای جایگزین
191. انتخاب وسایل نقلیه جایگزین [برای وسایل نقلیه عمومی و دولتی]
192. انتخاب نهادهای اقتصادی جایگزین
193. ترتیب استفاده بیش از توان و ظرفیت سازمان های اداری موجود
194. افشار هویت ماموران و سازمان های مخفی (اطلاعاتی)
راه اندازی سایت های مختلف برای معرفی نیروهای امنیتی
195. تلاش برای زندانی شدن (به وسیله دولت)
196. نافرمانی مدنی در برابر قوانین «خنثی»
197. انجام یك اقدام بدون همكار و همدست
198. ایجاد حاكمیت دوگانه و دولت موازی
راه اندازی كمیته صیانت آرا موازی با شورای نگهبان
 

ناگفته نماند همان طور كه مشخص است تعالیم 198 گانه آقای جین شارپ پس از گذشت 16 سال قدیمی به نظر می رسد و اكنون با گسترش فناوری های نوین بالاخص فناوری اطلاعات و رسانه های دیجیتال، تحولی شگرف در شیوه ها پدید آمده كه می توان خطوط كلی این كودتاها را نیز با تحقیقی اندك شناسایی و معرفی كرد.

آن چه واضح است، با دقت در تعالیم 198 گانه و مقایسه آن با جمهوری اسلامی و دقت در تقلیدهای مضحك داخلی آن، عدم كارآیی این تعالیم برای سرنگون كردن جمهوری اسلامی است. اساساً تصور كارآیی این شیوه ها در جمهوری اسلامی فقط مخصوص عده محدودی می تواند باشد كه در توهم بوده و یا در دنیای مجازی ذهنی خود زندگی می كنند. بحمدالله جمهوری اسلامی علیرغم همه ضعف هایی كه برای یك كشور تازه استقلال یافته طبیعی به نظر می رسد، هم از نظر فرهنگ اجتماعی و عمومی و هم از نظر ساختار سیاسی و تشكیلاتی كاملاً مستحكم و آسیب ناپذیر است. البته ناگفته نماند این موارد قطعاً در برابر یك حكومت دیكتاتور كارآیی خواهد داشت و كشورهایی نظیر كشورهای عربی و آسیای میانه و جنوب شرق آسیا كه به طور سنتی به طور دیكتاتوری اداره می شوند، به شدت در برابر چنین آموزه هایی آسیب پذیرند.
یادم نمی رود كه روزه سیاسی نمایندگان مجلس ششم و تحصن و استعفای مضحكشان چطور توسط مهران مدیری در برره به سخره گرفته شد و همه زحمات چندماهه شان فنا شد.


:: موضوعات مرتبط: انقلاب نرم یا مخملی در ایران توهم یا واقعیت؟ , ,
:: بازدید از این مطلب : 255
|
امتیاز مطلب : 34
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


انقلاب رنگی جنگ نرم پیشینه انقلاب مخملی در ایران به سال 1378 و حادثه كوی دانشگاه باز می‌گردد. در روزهای آغازین سال 1378 نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی، خواستار اجرای فوری پروژه "انفجار از درونِ" ساختار حكومتی ایران شد و تأكید كرد: "‌باید با ایران كاری كرد تا همان اتفاقی كه در شوروی سابق صورت گرفت، پیش آید و آن هم انفجار از درون است."

تا قبل از اعلام نتایج انتخابات، كمتر كسی قبول می‌كرد كه میرحسین موسوی اتوبان لشكركشی و تهاجم كسانی است كه قصد براندازی نظام را دارند؛ اما اكنون كه میرحسین و عوامل اصلی هدایت‌كننده و كنترل‌كننده او نقاب از چهره برانداخته‌اند و آشوب و اغتشاش را جانشین تسلیم به رأی مردم كرده‌اند دیگر فهم این نكته سخت نخواهد بود كه: موج سبز میرحسین و حامیان و هادیان او تدارك یك انقلاب رنگی دیگر در ایران است.

فعالیت‌ها و اقدامات جریان‌ها و گروه‌های مختلف سیاسی در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بیش از آنكه عرصه رقابت در طرح و اندیشه‌ها باشد به محاكمه دولت نهم تبدیل شده بود؛ محاكمه‌ای كه اكنون با آشوب خیابانی و تلاش برای تكرار حادثه كوی دانشگاه وارد مرحله دیگری شده است.

شاید در نگاه اول این‌گونه به ذهن متبادر ‌گردد كه این قبیل انتقادات و اظهارنظرها نوعی بهره‌گیری از تكنیك‌ها و تاكتیك‌های جنگ روانی است كه برای منفعل كردن رقیب به كار گرفته شده است؛ اما توجه جدی به اظهارات و برنامه‌های تبلیغاتی آنها، اهداف و مقاصد پشت پرده‌ای را آشكار می‌كند. قرائن و شواهد نشان می‌دهد تلاشی مرموزانه، استتار شده و بسیار پیچیده طراحی و پیاده شده است تا زمینه یك انقلاب رنگی را در ایران فراهم آورند. روزنامه‌ها و سایت‌های مهاجم به دولت نهم، سرشار از این شواهد و قرائن است.

برخی از آنها را چنین می‌توان شمارش كرد:
1- تشكیك در سلامت انتخابات و القای تقلب در انتخابات
2- طرح نظارت بین‌المللی بر انتخابات و تشكیل كمیته صیانت از آرا
3- افزایش انتظارات و مطالبات عمومی
4- تلاش برای سلب اعتماد مردم از نظام و القای نا‌كار‌آمد بودن حاكمیت
5- هجمه‌ به گفتمان انقلاب و امام و رهبری
6- اعلام خطر، تهدیدنمایی، بحران‌نمایی و سیاه‌نمایی از اوضاع كشور
7-توهین و تخریب و دروغ‌بافی بی‌سابقه علیه دولت

8- لشكركشی و به صحنه آمدن تمامی مخالفین و معاندین نظام

 

انقلاب مخملی چیست؟

انقلاب‌های مخملی یا "انقلاب‌های رنگی" یا "گُلی" از شیوه‌های براندازی نرم است كه نوعی سرنگون كردن حاكمیت و جابجایی قدرت است و از شیوه مبارزه منفی و نافرمانی مدنی بهره می‌گیرد. در برخی از كشورهای اروپای مركزی، اروپای شرقی و آسیای مركزی انقلاب مخملی طراحی و پیاده شده است. این واژه برای نخستین بار از سوی والسلاوهادل -رئیس جمهور پیشین چك، كه در آن زمان رهبر مخالفان چكسلواكی سابق بود- به ادبیات سیاسی وارد شد.

  در سال 1989 طی یك دوره شش هفته‌ای، مخالفان حكومت در چكسلواكی با انجام سلسله اقداماتی زنجیره‌ای توانستند رژیم حاكم را سرنگون كرده و قدرت را در دست بگیرند.

این طرح و ایده به ترتیب در كشورهایی همچون صربستان، گرجستان، اوكراین و قرقیزستان منجر به تغییر طبقه حاكم شد. غرض اصلی از طراحی و پیاده‌سازی انقلاب‌های مخملی، براندازی حكومت‌هایی است كه امریكا آنها را مانع بسط و گسترش سلطه خود می‌داند.

برخی از اهداف امریكا از ساماندهی انقلاب‌های رنگی از این قرار است:
1- تسلط بر مناطقی كه از جهت سیاسی و راهبردی اهمیت ویژه دارند
2- كنترل مسیر انتقال انرژی و جلوگیری از تسلیحاتی شدن آن
3- حذف یا مهار نظام‌هایی كه مانع گسترش سلطه امریكا هستند
4- ممانعت از ایجاد اتحادیه‌های نظامی و امنیتی در آسیا، خاورمیانه و آسیای مركزی
5- همسو نمودن كشورهای مورد نظر با سیاست‌های امریكا
6- فرصت‌سازی اقتصادی برای امریكا

7- مهار بیداری اسلامی

 

حكایت اول: انقلاب گل رُز در گرجستان

با فروپاشی شوروی سابق، امریكا و ناتو به حلقه اول اروپای شرقی؛ یعنی سپر دفاعی هارتلند، نفوذ یافتند. پس از آن، توسعه نفوذ در حلقه دوم در دستور كار امریكا قرار گرفت. برای این منظور نفوذ در گرجستان اولویت اول را داشت. امریكا و متحدان اروپایی‌اش، از طریق بنیاد سوروس و مؤسسات به‌ظاهر غیردولتی، به ساماندهی یك انقلاب رنگی در گرجستان پرداختند تا سلطه‌ی ناتو به گرجستان- به عنوان حیات خلوت روسیه- گسترش یابد.

در انتخابات پارلمانی نوامبر 2003، دو ائتلاف به رقابت پرداختند: یكی "ائتلاف گرجستان نو" و دیگری "ائتلاف تروئیكای گرجستان".

در كوران رقابت انتخاباتی، بنیاد سوروس (كه مسئولیت پشتیبانی از انقلاب مخملین در گرجستان را عهده‌دار بود) پیروزی ائتلاف تروئیكا را پیشاپیش اعلام نمود. اما پس از انتخابات، نتایج شمارش آرا بر پیروزی "ائتلاف گرجستان نو" دلالت می‌كرد. با اعلام نتایج اولیه انتخابات ائتلاف تروئیكای گرجستان به نتیجه انتخابات اعتراض نمود و دولت را متهم به تقلب در انتخابات كرد.

ائتلاف تروئیكای گرجستان -كه از طریق رسانه‌های امریكایی و اروپایی حمایت می‌شدند- هواداران خود را به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی فراخواندند. جنبشی به نام كامارا توانست پانزده هزار نفر را در پایتخت سازماندهی نماید. آنان چند روز در مقابل ساختمان‌های دولتی از جمله ریاست جمهوری تجمع نمودند و طبق برنامه به پلیس و ارتش گرجستان شاخه‌های گل رز اهدا می‌كردند.

در روز افتتاح پارلمان این كشور و در حالی كه رهبر ائتلاف گرجستان نو؛‌ یعنی شواردنادزه مشغول سخنرانی بود، مخالفان به رهبری ساكاشویلی (از رهبران ائتلاف تروئیكا)، بدون مقاومت پلیس وارد پارلمان شدند و اجازه ندادند "ائتلاف گرجستان نو" قدرت را در دست بگیرد.

سرانجام با موافقت مقامات روسی، شواردنادزه مجبور به استعفا شد و انقلاب به‌اصطلاح گل رز به پیروزی رسید. به‌طور كلی فرآیند عملیاتی شدن انقلاب گل رز در گرجستان موارد زیر را شامل می‌شود:

1- تزریق كمك‌های مالی امریكا و غرب به مخالفان حكومت گرجستان
2- حمایت تبلیغاتی وسیع امریكا و غرب از ائتلاف تروئیكای گرجستان و تخریب و تشویش اذهان عمومی
3 - متهم نمودن نظام حاكم در گرجستان به فساد مالی، فساد سیاسی و ناكارآمدی
4- افزایش انتظارات و مطالبات عمومی در جریان مبارزات انتخاباتی
5 - متهم نمودن دولت گرجستان به تقلب در انتخابات
6 - از پیش برنده اعلام نمودن جریان‌های متمایل به امریكا و غرب
7- درخواست باز شماری آرا و همچنین فشار به دولت برای به‌رسمیت شناختن پیروزی مخالفان
8 - فراخوان مخالفان به مبارزه منفی و نافرمانی مدنی

9 - تصرف پارلمان و اماكن دولتی و به تعطیلی كشانیدن ادارات

 

حكایت دوم: انقلاب نارنجی در اوكراین

اوكراین بعد از روسیه بزرگترین كشور اروپایی است و از لحاظ جغرافیای سیاسی وضعی منحصر به فرد دارد. نفوذ امریكا در این كشور، از یك سو حلقه محاصره روسیه را تنگ‌تر می‌نمود و از سوی دیگر دست‌یابی امریكا را به بازار منابع نفت و گاز این منطقه آسان می‌كرد.

كاخ سفید برای ساماندهی انقلاب رنگی در اوكراین تلاش مضاعفی كرد. به‌طوری كه پس از وقوع انقلاب نارنجی در این كشور، نیویورك تایمز فاش ساخت: بوش دست كم 65 میلیارد دلار برای این انقلاب هزینه كرده است.

در سال 2004 و در جریان انتخابات ریاست جمهوری اوكراین، هیچ‌یك از نامزدهای انتخاباتی نتوانستند حد نصاب لازم را در مرحله اول كسب نمایند. یانوكویچ نخست‌وزیر وقت و هوادار روسیه در دور اول 88/39 درصد و ویكتور یوشچنكو نامزد مورد حمایت امریكا و غرب 22/39 درصد آراء را به دست آوردند. در نتیجه انتخابات به دور دوم كشیده شد.

در مرحله دوم بنا بر اعلام غیررسمی، یانوكویچ با كسب 46/49 درصد آرا بر یوشچنكو كه 61/46 درصد آرا را كسب كرده بود پیروز شد. اما این نتیجه از سوی یوشچنكو و طرفدارانش مورد قبول قرار نگرفت و آنان دولت یانكویچ را به تقلب در انتخابات متهم نمودند. با اعلام نتیجه انتخابات جنبش پارا كه از مدت‌ها قبل با حمایت مالی و تبلیغاتی امریكا سازماندهی شده بود با حضور در خیابان‌های كیف، اقدام به تحصن و تظاهرات نمودند. متحصنین -كه تی‌شرت، بازوبند، كمربند و هِدبند نارنجی بر تن داشتند و با خود پرچم‌های نارنجی حمل می‌كردند- خواستار اعلام پیروزی یوشچنكو از سوی كمیسیون انتخابات شدند.

اما كمیسیون انتخابات پیروزی یانوكویچ را رسماً اعلام نمود و با اصرار این كمیسیون پارلمان اوكراین نیز نتیجه انتخابات را به تصویب رسانید.

با اعلام نتیجه انتخابات از سوی پارلمان اوكراین، تظاهرات‌كنندگان مانع ورود یانوكویچ به دفتر نخست وزیری شدند و كشور در شرایط جنگ داخلی و تجزیه به دو بخش شرقی (طرفداران یانوكویچ) و بخش غربی (به هواداری یوشچنكو) قرار گرفت. با فوق‌العاده شدن اوضاع كشور،‌ پارلمان اوكراین در رأی خود تجدید نظر كرد و اعلام نمود كه در انتخابات تقلب صورت پذیرفته است و از رئیس جمهور درخواست كرد تا كمیسیون انتخابات را منحل كند.

با جانبداری وزیر دفاع از یوشچنكو، شرایط به سود غرب‌گرایان و افراد مورد حمایت امریكا تغییر كرد در نتیجه دادگاه عالی اوكراین سرانجام در 7 دسامبر نتیجه انتخابات را باطل و تاریخ 26 دسامبر را برای برگزاری انتخابات مجدد اعلام نمود. انتخابات مجدد در تاریخ 26 دسامبر و با حضور 12000 ناظر بین‌المللی برگزار گردید و یوشچنكو با كمك تبلیغاتی رسانه‌های امریكایی و اروپایی 52،62 درصد آرا را كسب نمود و رئیس جمهور این كشور شد.

فرآیند انقلاب نارنجی در اوكراین از این قرار است:
1- تزریق كمك‌های مالی امریكا و غرب به مخالفان دولت اوكراین
2- انجام عملیات مشروعیت قهقرایی با متهم نمودن دولت اوكراین به خشونت، ترور مخالفان، فساد مالی، فساد اداری و فساد سیاسی
3– ناكارآمد جلوه دادن دولت
4- تصویر سازی مطلوب از یوشچنكو و مخدوش نمودن چهره یانوكویچ به‌وسیله رسانه‌های امریكایی و غربی
5- تخریب و تشویش اذهان عمومی از طریق پخش شایعه‌ی مسموم كردن یوشنچكو به‌وسیله دولت یانوكویچ
6- القای تقلب در انتخابات به‌وسیله دولت
7- مخالفت با اعلام نتیجه انتخابات و فراخوان مخالفان به نافرمانی مدنی و مبارزه منفی
8- انعكاس گسترده تحولات اوكراین توسط سی ان ان، بی‌بی‌سی و یورو نیوز و هدایت افكار عمومی در این كشور

9- برهم زدن نظم و امنیت عمومی و اشغال اماكن دولتی

 

حكایت سوم: انقلاب لاله ای در قرقیزستان

قرقیزستان اگر چه دارای منابع طبیعی نفت و گاز نمی‌باشد، اما به دلیل هم‌مرز بودن با چین و افغانستان، دارای جایگاه و اهمیت استراتژیك است. حادثه یازده سپتامبر، قرقیزستان را بیش از پیش در كانون توجهات امریكا قرار داد. از این رو كاخ سفید درصدد جابجایی قدرت در این كشور و تثبیت موقعیت خود در قرقیزستان برآمد. در سال 2005 با رد صلاحیت نامزد‌های مخالف دولت در پارلمان، جرقه‌های انقلاب مخملی در این كشور زده شد.

پس از برگزاری دو مرحله انتخابات پارلمانی و اعلام نتیجه آن، دو مخالف عسگر آقایف، یعنی كولوف وزیر پیشین امنیت قرقیزستان از اهالی شمالی به همراه باقی‌اف نماینده بر كنار شده پارلمان از اهالی جنوب با یكدیگر متحد گردیدند. با پیوستن خانم اتونبایا نامزد رد صلاحیت شده انتخابات پارلمانی به صفوف مخالفان آقایف، شرایط برای انقلاب مخملی در این كشور فراهم گردید.

در چنین شرایطی جنبش مقاومت جوانان كلكل عهده‌دار آغاز انقلاب رنگی یا انقلاب گلی در این كشور شدند. در مناطق جنوبی قرقیزستان، معترضان سازماندهی شده تحت حمایت امریكا، با تجمع در میدان اصلی شهر اوش، فرودگاه و اماكن دولتی را به محاصره خود درآوردند.

دامنه اعتراضات توسط جنبش مذكور به‌سرعت به تمامی مناطق قرقیزستان سرایت نمود و در نتیجه مخالفان عسگر آقایف اماكن دولتی و دفتر ریاست جمهوری را در بیشكك به تصرف خود درآوردند و خواستار كناره‌گیری وی شدند. با متواری شدن آقایف جابجایی قدرت در این كشور با حمایت و ساماندهی امریكا صورت پذیرفت.

عسگر آقایف پس از فرار از كشور، استفن یانگ- سفیر امریكا در قرقیزستان- را عامل اصلی این انقلاب معرفی كرد. وی اظهار داشت:"یك هفته قبل از وقوع این حوادث در شبكه جهانی اینترنت، نقشه این انقلاب منتشر شده بود. این نقشه را استفن یانگ تدوین كرده است و این انقلاب دقیقاً همانند نقشه صورت گرفت."

در وقوع انقلاب لاله‌ای در قرقیزستان نقش بنیاد سوروس و اعطای كمك‌های مالی كاخ سفید به مخالفان دولت بسیار تعیین‌كننده بود.

 

حكایت بدفرجام: انقلاب مخملی در ایران؟!

ایجاد انقلاب رنگی در كشور ما بخشی از پازل راهبردی امریكا برای تغییر ساختار جمهوری اسلامی ایران است كه تاكنون به دفعات طراحی شده؛ اما در هر نوبت با شكست مواجه گردیده است.

*پیشینه انقلاب مخملی در ایران به سال 1378 و حادثه كوی دانشگاه باز می‌گردد. در روزهای آغازین سال 1378 نتانیاهو، نخست‌وزیر وقت رژیم صهیونیستی، خواستار اجرای فوری پروژه "انفجار از درونِ" ساختار حكومتی ایران شد و تأكید كرد: "‌باید با ایران كاری كرد تا همان اتفاقی كه در شوروی سابق صورت گرفت، پیش آید و آن هم انفجار از درون است." در همین راستا یكی از تجدیدنظرطلبان طی مصاحبه‌ای با هفته‌نامه راهِ ‌نو تصریح كرد:

"انقلاب اسلامی متأثر از الگوی حكومت شوروی سابق است و سرانجام آنها نیز یكسان است."

در حادثه كوی دانشگاه با القای خبر كذب مبنی بر كشته شدن پنج دانشجو در جریان درگیری با نیروی انتظامی از سوی خانم "ص- و" و تشدید این فضا توسط نشریات زنجیره‌ای، هیجان‌گرایی و برانگیختگی در فضای سیاسی جامعه شكل گرفت. در این هنگام تجدید‌نظرطلبان سعی داشتند با گسیل داشتن دانشجویان به سوی بیت رهبری، به زعم خود، پروژه انقلاب مخملی و نافرمانی مدنی را كلید بزنند كه با حضور میلیونی مردم در صحنه‌ی دفاع از انقلاب و رهبری این توطئه خنثی شد و عقیم ماند.

*القای انسداد سیاسی در كشور (1379) و تئوریزه كردن مقاومت مدنی (نافرمانی مدنی) از سوی مسافرین كنفرانس ننگین برلین، مرحله دیگری از ساماندهی انقلاب مخملین در ایران بود. در همین رابطه اكبر گنجی در گفت و گویی با نشریه كریستین ساینس مانیتور تصریح كرد: «امیدوارم كه مدل انقلابِ بدون خون‌ریزی چكسلواكی، در ایران انجام گیرد. ما قدم به مرحله‌ای از دموكراسی می‌گذاریم كه هزینه‌ای دارد، برای رسیدن به هرچیز باید بهای آن را داد."سرانجام این مرحله منجر به ایجاد اغتشاش و آشوب در جریان نشست دفتر تحكیم وحدت در شهر خرم‌آباد گردید.

*در سال 1380 شبكه‌های ماهواره‌ای ضد انقلاب، جوانان را به نافرمانی مدنی فراخواندند. بی‌اعتنایی مردم به‌ویژه جوانان به فراخوان ضد انقلاب، آنان را دچار سرخوردگی كرد. در این مرحله نیز دشمنان جمهوری اسلامی ایران، انقلاب مخملین را به نظاره نشسته بودند كه همانند مراحل قبلی با ناكامی مواجه شدند.

*پروژه قرقیزستانیزه كردن انتخابات هفتمین دوره مجلس شورای اسلامی در سال 1383، برنامه دیگری از مجموعه اقدامات تجدیدنظرطلبان برای ایجاد گسست در ساختار سیاسی و برهم زدن انسجام اجتماعی بود. این پروژه با استعفای برخی از نمایندگان رد صلاحیت شده مجلس ششم و برخی دیگر از مدیران دولتی آغاز شد؛ تحصن نمایندگان مجلس ششم نیز ادامه همین طرح بود. بی اعتنایی جامعه به تجدیدنظرطلبان و ناآگاهی افراطیون از ظرفیت اجتماعی خود و از همه مهمتر قاطعیت رهبر معظم انقلاب اسلامی، این پروژه را نیز با شكست مواجه كرد.

* ساماندهی انقلاب مخملی در ایران به‌وسیله بنیاد سوروس با واسطه افرادی همچون: هاله اسفندیاری، كیان تاج‌بخش و رامین جهانبگلو از دیگر برنامه‌های براندازی نرم در ایران بوده است. براساس اعترافات هاله اسفندیاری، بنیاد سوروس با حمایت از برنامه‌های خاورمیانه‌ای مركز امریكایی "ولسون"، به‌دنبال ایجاد یك شبكه غیررسمی در ایران جهت عملی نمودن اهداف براندازی نرم بوده است. در این راستا كیان تاج‌بخش (مدیر و نماینده بنیاد سوروس در ایران) سعی داشته است تا با اقداماتی همچون راه‌اندازی كارگاه‌های مطالعاتی متشكل از جوانان و دانشجویان و تدریس اصول و مبانی شبكه‌سازی اجتماعی زیرساخت‌های براندازی نرم در ایران را فراهم سازد.

طراحی و اجرای پروژه جدید

شواهد و قرائن نشان می‌دهد كه تجدید‌نظرطلبان هواخواه لیبرالیسم و سكولاریسم با پشتیبانی دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران، در حال طراحی و اجرایی كردن پروژه‌ی دیگری از سلسله پروژه‌های انقلاب رنگی در انتخابات ریاست ‌جمهوری می‌باشند. این پروژه كه گرجستانیزه نمودن و اوكراینیزه كردن انتخابات می‌باشد از مدت‌ها پیش در دستور كار قرار گرفته است.

پروژه جدید در سه فاز طراحی شده است:
1- جنینی
2- مقدماتی

3- تكمیلی

 

1- فاز جنینی

این فاز در درون خود سه مرحله را شامل می‌شود كه هدف از اجرای آن زمینه‌سازی برای دو قطبی‌ كردن جامعه به "افراط" و "اعتدال" بوده است. مراحل سه گانه این فاز عبارت است از:

1- ایجاد كارشكنی در عرصه‌های مختلف برای ناكارآمد جلوه دادن مسئولان معتقد به گفتمان انقلاب

اعلام خطر و بحرانی خواندن اوضاع كشور و غیرعادی جلوه‌دادن آن، تلاش برای بی‌اعتمادكردن مردم و ناامید ساختن ایشان از اوضاع فعلی و گره زدن امید مردم به جریان مخالف نظام و مدعی نجات

2- فاز مقدماتی

این مرحله با ملاقات‌های پنهانی بعضی از مجریان پروژه جدید با واسطه‌های امنیتی و سیاسی امریكا در "دوبی" به فاز اجرا منتقل گردید و متعاقب آن، بنیاد سوروس (طراح پروژه‌های انقلاب رنگی) در سال 1386 عده‌ای از فعالین سیاسی و مطبوعاتی از جمله"م-ع" را به امریكا دعوت كرد. مراحل این فاز را به شرح زیر می‌توان شمارش كرد:

1- درخواست از برخی كشورهای اروپایی جهت ترغیب امریكا و صدور قطع‌نامه‌ی سوم در آستانه انتخابات مجلس هشتم.
2- دو قطبی كردن جامعه به اعتدال و افراط، در انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی.

3- ورود در حاكمیت و ساماندهی جریان مشابه با جریان 14 مارس در لبنان برای ایجاد تعارض و دوگانگی در حاكمیت.

 

فاز تكمیلی:

پیاده‌سازی فرآیندهای انقلاب رنگی در گرجستان و اوكراین فاز تكمیلی پروژه جدید می‌باشد. شواهد و قرائن نشان می‌دهد این فاز نیز به مرحله اجرا منتقل گردیده است.

1- تشكیك در سلامت انتخابات و القای تقلب در آن پیش از انتخابات
2- توهین و تخریب ناجوانمردانه علیه دولت نهم و شخص ریاست جمهوری
3- اعلام پیروزی در انتخابات پیش از آغاز آن 4- ‌زمینه‌سازی برای اعتراض به نتیجه انتخابات
5- هم‌جبهه شدن برخی از كاندیداها با نیروهای معاند و مخالف نظام
6- هزینه‌های هنگفت تبلیغاتی آن هم برای دروغ‌نمایی علیه دولت
7- به بازی گرفتن رنگ‌ سبز
8- راه اندازی تبلیغات خیابانیِ پرجنجال و پرتنش برای زمینه‌سازی آشوب‌های خیابانی
9- جعلی و دروغ خواندن نتیجه انتخابات
10- دادن آمارهای دروغ و ساختگی درباره نتیجه آرا

11- فریب دادن و همراه ساختن برخی از دانشجویان و جوانان با عاملان اصلی و اجیركردگان در آشوب‌های خیابانی و... از جمله مراحل این فاز است.

در پایان همه شما را دعوت می‌كنیم به تأمل در رفتار و گفتار و داعیه‌های قبل و بعد از رأی‌گیری آقای میرحسین موسوی و اظهارات حامیان و هادیان ایشان از هاشمی رفسنجانی گرفته تا خاتمی و بهزاد نبوی و تاج‌زاده و.... تا ببینید كه ایشان با داعیه‌ی انقلاب و امام و رهبری و خدمت و عزت با چه كسانی روی هم ریخته‌اند و چه می‌كنند و كجا را نشانه گرفته‌اند و به كجا می‌روند!



:: موضوعات مرتبط: به دنبال انقلاب مخملی در ایران , ,
:: بازدید از این مطلب : 262
|
امتیاز مطلب : 38
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

ا

انقلابی برای بازیگران سیاسی (روش شناسی انقلابهای رنگی)روش شناسی انقلابهای رنگی

انقلابی برای بازیگران سیاسی

انقلاب‌های رنگین در حقیقت انقلاب‌های رسانه‌ای هستندرسانه‌های غربی در آستانه هر انقلاب رنگین تلاش می‌كنند جریان حاكم را به عنوان جریان سنتی، ‌ متحجر و ناكارآمد و غیر دموكراتیك و در مقابل آن جریان غرب‌گرا را جریانی مدرن، ‌ كارآمد، ‌ دموكراتیك‌، ‌ اصلاح‌طلب و متعلق به توده‌ها معرفی ‌كنند.

بررسی نحوه وقوع سه مورد انقلاب رنگی یعنی انقلاب مخملی در گرجستان، ‌ انقلاب نارنجی در اوكراین و انقلاب لاله ای در قرقیزستان ما را به الگو و مسیر مشترك و مشابهی كه در تمام آنها دنبال شده است می‌رساند. از یك سو با ناتوانی مسكو در اعمال نفوذ به شیوه سابق و از دست رفتن پایگاه سنتی آن مواجه هستیم و از سوی دیگر غرب به این نتیجه می‌رسد كه كاركردن با این طیف از رهبران كه به حل مسائل در چارچوب همكاری با مسكو می‌نگرند، بی فایده است. هر چند كه خود اینها در دوره ای آن بخش از بوروكراسی حاكم بر كشورهای بلوك شرق را نمایندگی كردند كه طرفدار حركت در مسیر كاپیتالیسم و نزدیكی با آمریكا بودند. در گام بعدی تحت عنوان برنامه حمایت از ترویج دموكراسی پشتیبانی آشكار و همه جانبه از اپوزیسیون چفت شده با غرب و ضد روسیه از این كشور‌ها به عمل می‌آید. به خاطر جوسازی وسیعی كه در اثر حمایت آمریكا و غرب حول یك انتخابات ( مجلس یا ریاست جمهوری ) به راه افتاده است، ‌ كنترل كار از دست رهبران موجود خارج می‌شود و قدرت به شیوه ای كنترل شده به اپوزیسیون طرفدار غرب این كشورها منتقل می‌شود.

مطلبی كه از یان تراینور در گاردین آمده است در این رابطه بسیار گویاست:... اگر چه فاتحین انقلاب نارنجی اوكراینی‌ها هستند، ‌ لیكن كارزار آن (كارزار بسیار پیشرفته كه با تبلیغات بسیار عالی كه در 4 سال اخیر در 4 كشور انجام گرفت) توسط آمریكاییان برای نجات انتخابات دستكاری شده و سرنگونی رژیم‌های نامطلوب صورت گرفت. این كارزار كه توسط دولت آمریكا، ‌ مشاورین آمریكایی، ‌ نظر سنجان، ‌ دیپلمات‌ها، ‌ هر دو حزب بزرگ آمریكا و سازمان‌های غیر دولتی آمریكایی تامین مالی و سازماندهی گردید، ‌ در اروپا اولین بار در سال 2000 مورد استفاده قرار گرفت تا اسلوبودان میلوسوویچ را به كمك صندوق رای از پا در آورد.

مت كلی مفسر آسوشیتدپرس در مطلبی تحت عنوان كمك‌های مالی دولت آمریكا به گروه‌های مخالف دولت اوكراین می‌نویسد: دولت بوش در دوسال گذشته بیش از 65 میلیون دلار به سازمان‌های سیاسی در اوكراین كمك رسانده است تا به رهبر مخالفین دولت اوكراین ویكتور یوشچنكو كمك رسانده شود. مقامات آمریكایی می‌گویند كه این كمك‌ها بخشی از كمك یك میلیارد دلاری ای است كه هر ساله وزارت خارجه صرف تلاش برای استقرار دموكراسی در سرتاسر جهان می‌نماید.

اما آنچه بحث انقلاب‌های رنگی را در ایران به یك بحث زنده و داغ تبدیل كرده است، ‌ رؤیایی است كه طرفداران رویكرد جنگ نرم علیه ایران و اپوزیسیون حول مساله انقلاب‌های رنگی به راه انداخته است و به خیال خود می‌خواهد طرح مشابهی را برپایه همان مبانی و مولفه‌های فوق الذكر در ایران پیاده نماید. مایكل لدین نئو كنسروا تیو مشهور دستگاه بوش و از نظریه پردازان مؤسسه آمریكایی انتر پرایز است كه زمانی در مورد ایران گفته بود: 20 میلیون دلار به من بدهید تا انقلابی را كه می‌خواهید راه بیندازم! این انقلاب 20 میلیون دلاری در مقاله ای تحت عنوان سریع‌تر لطفاً! (!faster please ) راجع به حمایت از طرح ملی رفراندوم پیشنهادی از داخل ایران نظرات قابل توجهی ارائه داده است. وی پس از تعریف و تمجید از سخنرانی‌های بوش و دلسوزی برای مردم ایران كه در پی دموكراسی هستند، می‌گوید: تنها انتخاب مهم و سودمند برای ایران، ‌ رفراندوم بر سر مشروعیت حكومت خواهد بود... وی سپس به طرح پیشنهادی رفراندوم (60 میلیون دات كام ) اشاره می‌كند و می‌نویسد:... یك رفراندوم ملی از سوی عده زیادی از شخصیت‌ها و رهبران مهم و صاحب اعتبار كه عمدتاً در ایران ساكنند و برخی نیز از قربانیان شكنجه می‌باشند پیشنهاد شده است...

وی اینگونه ادامه می‌دهد: یك غرب متحد می‌تواند آن كاری را با ایران انجام دهد كه قبلاً برای اوكراین انجام داده است. همان انقلابی كه قبلاً در گرجستان تحت عنوان انقلاب گل سرخ به راه انداختیم و همان اقدام به رفراندوم كه در همین تابستان گذشته علیه چاوز در ونزوئلا انجام دادیم و قبل از آن در هاییتی و باز هم قبل تر در نیكارا گوا و شیلی انجام داده بودیم، ‌ انجام خواهیم داد. مایكل لدین به صراحت می‌گوید كه انقلاب رنگی و رفراندوم در ایران و جاهای دیگر قرار است به همان اهداف و نتایجی منجر شود كه كودتای خونین پینوشه علیه حكومت مردمی‌سالوادور آلنده در سپتامبر 1973 و نبرد مسلحانه و وحشیانه باندهای سیاه كنترا مورد حمایت آمریكا علیه حكومت انقلابیون ساندینیست در نیكارا گوا در همان جهت سازماندهی شده بود و این قابل توجه تمام كسانی است كه می‌خواهند معنای واقعی و صریح و ساده واژه هایی نظیر دموكراسی و دموكراسی خواهی و دموكراتیزاسیون را درك كنند.

به انقلاب رنگی اصولاً نمی‌توان عنوان انقلاب در معنای علمی‌ و شناخته شده كلمه اطلاق كرد. بر این مبنا انقلاب رنگی نه تنها به تغییر و بهبود در ملاك‌های زندگی انسانی در آن جوامع منجر نشده بلكه وضعیت فلاكت بار و ضد انسانی ای را بر مردم این جوامع تحمیل می‌كند كه پیشبرد استراتژی مورد نظر آمریكا و غرب و سرمایه داری جهانی در این منطقه اقتضا می‌نماید. تلاش در جهت كاربرد این استراتژی در ایران و برخی دیگر از كشورهای خاورمیانه كه از جهات مختلف تفاوت‌های اساسی و بنیادین با كشورهای باقی مانده از بلوك شرق دارند، ‌ جامعه را دچار مخاطرات فراوان و مهلكی خواهد كرد و آن را در تباهی و فروپاشی قرار خواهد داد.

انقلاب رنگی واجد هیچ یك از خصوصیاتی كه در بالا به آن اشاره شد، نمی‌باشد. چه به لحاظ شیوه‌های پیشروی و صورت پذیرفتن این تحولات، ‌ چه با بررسی رهبران و عوامل پیشبرنده این تحركات و حامیان آنها و چه به لحاظ نتایجی كه این رویدادها به آن منجر شد. با بررسی دقیق انقلاب‌های رنگی متوجه می‌شویم كه اتفاقاتی كه روی داده به تحولات عمیق اجتماعی، ‌ كه قاعدتاً از یك انقلاب انتظار می‌رود، حتی در مسیر همان دموكراتیزه كردن منجر نشده و مسأله صرفاً به تغییر و جابه‌جایی الیت سیاسی حاكم بر جامعه در امتداد تغییر بالانس قوا در سطح جدال‌های غرب و روسیه محدود مانده است و این در حالی است كه در طی سا ل‌های پس از فروپاشی بلوك شرق، ‌ همانطور كه پیشتر اشاره شد، ‌ در اثر حاكم شدن مناسبات ا قتصاد بازار و دموكراتیزاسیون فقر و فلاكت و ناامنی اقتصادی و اجتماعی وسیع و طاقت فرسایی برمردم كشورهای بر جای مانده از اتحاد شوروی سابق و بلوك شرق پیشین تحمیل شده است.

لازم است كه بدانید این انقلابیون جعلی و قلابی جدید همگی در این سال‌ها از مسؤولین و زمامداران حاكم بر كشور بوده‌اند و در كلیه تصمیماتی كه در این سال‌ها در سطح كلان سیاسی اتخاذ شده است و وضعیت پیش آمده سهیم و شریك می‌باشند. در گرجستان، ‌ میكائیل ساكاشویلی، ‌ وزیر سابق دادگستری در كابینه شواردنادزه، ‌ كه از جانب رئیس سابق مجلس قانونگذاری گرجستان، ‌ زوراب وانیا، ‌ و نینو بورجانادزه، رئیس وقت مجلس مورد حمایت قرار داشت، ‌رهبری جنبش را در دست گرفت. اینان، ‌ سركردگان سابق شاخه اصلاح‌طلب فوم اجتماعی آقای شواردنادزه، ‌ هر سه در مقاطعی، ‌ با سیاست رئیس‌جمهوری كه بیش از پیش از واقعیات بریده بود، ‌ فاصله گرفته بودند.

در اوكراین، ‌ یوشچنكو، ‌ پیشتر در كابینه‌های كوچما پست ریاست بانك مركزی و نخست وزیری را بر عهده داشت و خانم یولیا تیموچنكو ‌ - كه با آرایش ویژه موهایش به سبك دختران روستایی اوكراین به عنوان نماد « انقلاب نارنجی» شناخته شده - نخست‌وزیر و سپس تا سپتامبر ٢٠٠٥، ‌ معاون نخست‌وزیر و مسؤول شاخه پردرآمد وزارت انرژی بود و علاوه بر اینكه پیش از وقوع انقلاب نارنجی نامش در پرونده فسادهای مالی وجود داشت و گویا مدتی هم به این خاطر در زندان بود، ‌ پس ازپیروزی انقلاب نارنجی هم به دلیل فساد مالی از وزارت بركنار شد. در قرقیزستان نیز، ‌ كورمانبك باكیف یكی از دو رهبر اصلی انقلاب لاله ای، در كابینه آقایف پست نخست‌وزیری داشت. در واقع، ‌ بن‌بست در روند اصلاحات، ‌ و فساد مالی گسترده به دلیل خصوصی‌سازی‌های وسیع، ‌ باعث ترغیب مسؤولان قدیم جهت پیوستن به صف مخالفان شده بود.

گفتیم كه انقلاب‌های رنگی بر بستر شرایط مشخص داخلی و بین‌المللی و حول تقابل دو نیرو و جبهه مشخص روی داد اما آیا این شرایط قابل انطباق با شرایط ایران و در اشل بزرگتر خاورمیانه می‌باشد؟

پاسخ به این سوال منفی است زیرا آن عاملی كه سیمای سیاسی متفاوتی به منطقه خاورمیانه بخشیده است، ‌ حضور جنبش نیرومند اسلام سیاسی است كه نه تنها مانند الیت حاكم بر كشورهای باقی مانده از اتحاد شوروی سابق، ‌ نیرویی زوال یافته و ناتوان نیست بلكه جنبشی است كه در طی سال‌های اخیر و به ویژه بعد از حادثه 11 سپتامبر عروج كرده است و آمریكا و غرب را در خاورمیانه به چالش جدی كشانده و به یك پای جنگ قدرت در خاورمیانه بدل شده است و با توسل به شیوه‌های مسلحانه و بمب گذاری و عملیات انتحاری و به بهای از هم پاشاندن پیكره جامعه و... اجازه اجرا و پیشبرد چنین سناریوهایی را به آمریكا نخواهد داد. به یك مورد مشخص در این زمینه یعنی تجربه لبنان می‌توان اشاره كرد. اتفاقاً در همان آسیای مركزی و قفقاز در كشورهایی كه خطر اسلام گرایی و گروه‌های اسلامی‌جدی باشد، با آنكه شرایط داخلی آنها همگی فراهم است اما ترجیح داده می‌شود كه فعلاً تغییری در كادر سیاسی و وضعیت سیاسی این كشور‌ها صورت نگیرد زیرا بیم آن می‌رود كه اسلامگرایان با توجه به نفوذ و فعالیت‌های جدی و مستمری كه در سال‌های اخیر داشته‌اند در طی فعل و انفعالی از نوع انقلاب رنگی زمام امور را در دست بگیرند و كنترل كار از دست نیروهای مورد حمایت غرب و آمریكا خارج شود. ( مورد ازبكستان نمونه كاملاً واضح و گویایی در این زمینه است ) بنابر این حمایت و بزرگ كردن انقلاب رنگی و در بوق كردن آن از سوی آمریكا و غرب درصورتی است كه همه شرایط برای تثبیت سلطه سیاسی آنها مسجل باشد. اگر اعتراضات علیه هر رژیمی‌در حدی باشد كه تضمین كنترل و هدایت آن توسط سیاستمداران آمریكا و غرب انجام نشده باشد از انقلاب رنگی و هیاهو پیرامون آن خبری نیست.

بدین ترتیب وجود بافت و نیروهای سیاسی متفاوت در خاورمیانه سرنوشت دیگری را برای انقلاب‌های رنگی و یا هر گونه تحرك دیگر آمریكا در این منطقه رقم خواهد زد ( موارد عراق و افغانستان در پیش روی ماست) بنابراین بحث از انقلاب رنگی و مسالمت‌آمیز در خاورمیانه، ‌ صرفاً به محملی برای خیالبافی و تخدیر و رویا پردازی روشنفكرانه مبدل می‌شود؛ چرا كه كابوس خشن و سیاهی كه در صورت تقا‌بل و درگیری آمریكا و جنبش اسلامی‌در خاورمیانه زندگی مردم را تهدید می‌كند‌ را با هیچ ترفندی نمی‌توان انقلاب رنگی و مخملی نامید. حوادث اخیر پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران، ‌ نمونه‌ كلاسیك و شكست‌خورده انقلاب رنگی است.گفت‌وگوی خبرگزاری فارس با مازیار بهاری فارغ‌التحصیل رشته‌های علوم سیاسی و سینما از دانشگاه كانادا، ‌ مستندساز تلویزیونی و خبرنگار شبكه 4 انگلیس كه در بنگاه سخن پراكنی این كشور BBC نیز فعالیت داشته و اكنون نمایندگی رسمی هفته‌نامه آمریكایی نیوزویك در ایران را بر عهده دارد، ‌ می‌تواند در بررسی ماهیت واقعی انقلاب رنگین موثر باشد. ایشان فردی است كه ‌ در طول سال‌های اخیر در رسانه‌های مختلف و در كشورهای گوناگون مانند عراق، ‌ لبنان، ‌سوریه و مصر در منطقه خاورمیانه و در آفریقا و آسیای جنوب شرقی فعالیت خبری و رسانه‌ای داشته است. وی رسانه‌های غربی را جزء لاینفك ماشین سرمایه‌داری و حكومت‌های لیبرال دموكراسی غرب معرفی می‌كند و معتقد است جایگاه یك خبرنگار غربی كه به ایران می‌آید،‌ مانند یك دولتمرد، ‌ سیاستمدار و یا صاحب سرمایه ‌غربی می‌باشد و در غرب به لحاظ ارزش منافع ملی برای این خبرنگار نقش فوق العاده‌ای تعریف می‌شود و در این چارچوب جاسوسی خبرنگاران خارجی انكارناپذیراست.

این كارشناس رسانه‌ای غرب، ‌می‌گوید: اكثر رسانه‌های غربی‌ از ضدیت با ایران برای خود تعریفی دارند و بر همین اساس فعالیت‌ خبرنگاران غربی در زمینه جمع‌آوری اطلاعات، ‌ تحلیل و جاسوسی غیر قابل انكار است. او در مورد ابعاد و ماهیت واقعی انقلاب رنگین می‌گوید: ‌

انقلاب‌های رنگین در حقیقت انقلاب‌های رسانه‌ای هستند و جریان رسانه‌ای غرب را باید در بستر چنین انقلاب‌هایی ارزیابی كرد و تجربه اوكراین و گرجستان و قرقیزستان و آنچه قرار بود در میانمار رخ دهد، ‌ نشان داد كه انقلاب‌های مخملی در این كشورها در سایه فعالیت‌های رسانه‌‌ای پیگیری شدند.

مؤلفه‌های انقلاب‌های رنگین در حقیقت الگوهای كلاسیكی هستند و تجربه چنین انقلابی در جمهوری چكسلواكی سابق و كشورهای دیگر نشان داد كه انقلاب‌های رنگین، ‌ انقلاب به مفهوم واقعی و متعارف آن نیستند.

یا به عبارت دیگر، ‌ نمی‌توان گفت كه یك جنبش بسیار عمیق اجتماعی هستند كه روی خواسته‌های اجتماعی، ‌سیاسی و اقتصادی بنیان نهاده شده‌اند بلكه بیشتر خواسته‌های یك طیف مشخص را پوشش می‌دهند. ایشان در ادامه در تبیین مولفه‌های انقلاب‌های رنگین و ‌به‌ویژه انقلاب مخملین می‌گوید: از ‌مهم‌تر‌ین مولفه‌های ثابت انقلاب‌های رنگین غربی بودن آنهاست و كسانی كه در انقلاب‌های رنگین نقش داشته و یا در تجمعات و حركت‌های اعتراضی و خشونت آمیز شركت‌ كرده‌اند، ‌ خواسته‌های سیاسی، ‌ اجتماعی و فرهنگی همسو با استاندارد‌های غرب داشته‌اند و انقلاب‌های رنگین در واقع با الگوبرداری از لیبرال دموكراسی پیگیری می‌شوند.

مؤلفه دیگر انقلاب‌های رنگین رسانه‌ای بودن آن است و رسانه‌های بین‌المللی زمینه‌ساز چنین انقلاب‌هایی هستند و بدون حضور رسانه‌ها وقوع چنین انقلاب‌هایی امكان پذیر نیست و فعالیت‌های رسانه‌ای در این عرصه نیز از طریق نظرسازی و نظرسنجی و تولید خوراك برای كسانی كه براندازی نرم را پیگیری می‌كنند، ‌ صورت می‌گیرد. وی بر همین اساس از بنگاه سخن پراكنی انگلیس BBC و شبكه خبری آمریكایی CNN و یورونیوز، ‌ نیویورك تایمز و نیوزویك به عنوان نمونه‌هایی یاد كرد كه همواره در زمینه جریان سازی و تولید خوراك برای جریانات خواهان انقلاب‌های رنگین فعالیت دارند. خبرنگار سابق BBC مؤلفه سوم انقلاب‌های رنگین را دو قطبی كردن جامعه عنوان كرد و در این زمینه توضیح می‌دهد: ‌ رسانه‌های غربی در آستانه هر انقلاب رنگین تلاش می‌كنند جریان حاكم را به عنوان جریان سنتی، ‌ متحجر و ناكارآمد و غیر دموكراتیك و در مقابل آن جریان غرب‌گرا را جریانی مدرن، ‌ كارآمد، ‌ دموكراتیك‌، ‌ اصلاح‌طلب و متعلق به توده‌ها معرفی ‌كنند.

مؤلفه دیگر انقلاب‌های رنگین تمركز و توجه به موضوع انتخابات است. ‌ جریان معتقد به انقلاب رنگین همیشه خود را قبل از انتخابات، ‌ پیروز انتخابات معرفی می‌كند و تأكید‌‌ هم می‌كند كه هر چه غیر از پیروزی این جریان رخ دهد، ‌ نشانگر بروز تقلب است و رسانه‌های غربی هم با حمایت از جریان مذكور تلاش می‌كنند نظریه فوق را در قالب واقعیت به مردم القاء كنند. اگر در جریان انتخابات طرف مدعی پیروزی رای نیاورد، ‌ جریان رهبری انقلاب رنگین، ‌ شایعه تقلب را مطرح می‌كند و در چنین شرایطی به دو مؤلفه برگزاری تجمعات غیرقانونی و نافرمانی مدنی تمسك می‌جوید و در واقع، ‌ چانه‌زنی را از خیابان‌ها آغاز می‌كند كه در انتخابات اخیر در ایران هم این روند طی شد و جریان پیگیر انقلاب رنگین با طرح مكرر موضوع ابطال انتخابات كه از ‌مهم‌تر‌ین حلقه‌های این زنجیره است، ‌ تلاش كرد چرخه مذكور را كامل كند.

جریان رسانه‌‌ای غرب كودتای انتخاباتی را القا می‌كند. همكار رسانه‌های آمریكایی و انگلیسی اظهار می‌دارد، ‌ در انتخابات ریاست جمهوری دهم در ایران، ‌ كه 22 خرداد برگزار شد، ‌ جریان رسانه‌ای غرب كه كاندیدا و جریان مورد حمایت خود را بازنده انتخابات می‌دید، ‌ در خط مخدوش كردن مشروعیت انتخابات حركت و حتی پیش از انتخابات شایعه تقلب را مطرح كرد و بعد از انتخابات هم می‌خواست القا كند كودتای انتخاباتی انجام شده و پوشش تجمعات غیرقانونی و تأكید‌‌ بر موضوع ابطال انتخابات در این راستا صورت گرفت. گردانندگان رسانه‌های غربی قبل از برگزاری انتخابات با تأكید‌‌ بر پیروزی كاندیدای مورد نظر خود، ‌ تلاش كردند حدس و گمان و تحلیل خود را نه در قالب آنچه احتمال وقوع دارد، بلكه در قالب پیش‌بینی از 2 ماه قبل از انتخابات به جامعه القا كنند.

او می‌گوید، ‌ تجمعات غیر قانونی اساس و ستون انقلاب‌های رنگین هستند و در هر كجا كه بخواهد چنین انقلابی صورت گیرد، ‌ ابتدا تجمعات غیر قانونی برپا می‌شود. آنچه برای طراحان و عاملان انقلاب‌های رنگین اهمیت دارد، ‌ این است كه تجمعات پوشش رسانه‌ای داشته باشند تا به حالت بهمن درآیند و بر این باورند كه رشد فزاینده تجمعات غیر قانونی باعث افزایش پوشش خبری آنها شده و پوشش خبری بیشتر موجب می‌شود، ‌ تجمعات گسترده‌تر شوند و این حركت همین طور رشد می‌كند و از آنجا كه معمولاً برپاكننده و هدایت‌گر تجمعات یك فرد است، ‌‌ خبرها به صورت یكجانبه‌ به نفع او منتشر و طرف مقابل بایكوت خبری می‌شود.

اقدام دیگر رسانه‌های غربی حمایت از كاندیدای جناح غرب‌گرا بود و او و جریان متبوعش را به عنوان پیروز قطعی انتخابات معرفی كردند و پس از انتخابات هم كه جریان غرب‌گرا و كاندیدای این جریان نتوانست پیروز شود، ‌ بدون توجه به تذكرات مراجع قانونی اقدام به پوشش خبری تجمعات غیر قانونی می‌كند و تجمعات را اعتراضات بحقی كه می‌تواند به جنبشی مدنی تبدیل شود و نظام را برای ابطال انتخابات تحت فشار قرار دهد، ‌ می‌داند.

ایشان در ادامه افشا می‌كند بحث مهم رسانه‌های غربی قبل از انتخابات ایران در این دوره، ‌ وقوع تقلب در انتخابات بود و بعد از انتخابات هم با توجه به پیش فرض پیروزی كاندیدای مورد حمایت این رسانه‌ها، ‌ موضوع كودتای انتخاباتی مطرح گردید و خبرسازی گسترده‌ای در این زمینه هم انجام شد و حتی یكی از مقالات خود من تحت عنوان «این یك كودتاست» در نیوزویك منتشر شد.

بهاری با اشاره به فعالیت‌ رسانه‌های غربی در جهت مشروعیت‌زدایی از مشاركت 85 درصدی مردم و زیر سوال بردن پیروزی 63 درصدی رئیس‌جمهور منتخب ملت و تلاش برای كاهش تاثیرات بین‌المللی و منطقه‌ای انتخابات، ‌ افزود: ‌رسانه‌های غربی در سال 1384 كه آقای احمدی‌‌نژاد رئیس‌جمهور شد، ‌ غافلگیر شدند و علت این بود كه آنها فرض را بر انتخاب كاندیدای دیگری گذاشته بودند و همین مساله باعث سردرگمی آنان شد.

وی اضافه كرد: ‌ انتخابات 84 نشان داد مردم‌سالاری دینی مورد اقبال عمومی قرار دارد و پیروزی جریان انقلابی در ایران در منطقه بسیار تاثیرگذار بود و از آنجا كه در انتخابات عراق و لبنان و فلسطین و بحرین كه پس از انتخابات ریاست جمهوری نهم برگزار شده بود، ‌ جریان ضد آمریكایی متاثر از پیروزی جریان ضد آمریكایی در ایران به پیروزی رسید، ‌ غربی‌ها نمی‌دانستند كه در آن شرایط باید چه كنند.
در انتخابات اخیر، ‌ غربی‌ها با توجه به سابقه ذهنی و تاریخی كه داشتند، ‌ فعالانه و آماده‌تر برخورد كردند و از حدود چند ماه قبل برای آنكه زهر پیروزی جریان ضد غربی و ضد آمریكایی در ایران علیه خود را بگیرند، ‌ مشاركت مردم را كه از قبل مشخص بود خیلی گسترده است، ‌ هدف گرفتند و با فضاسازی تلاش كردند آن را كمرنگ كنند.

راهبرد انقلاب مخملین در ایران

در مجموع می‌توان گفت، ‌ غرب به‌ویژه آمریكا، ‌ پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ‌ تهدید جدیدی به نام جهان اسلام را جایگزین كمونیسم كرد و دو رویكرد سخت‌افزارانه (تقابل‌گرایی) و نرم‌افزارانه (جنگ نرم) را با جهان اسلام برای مقابله با دشمن استراتژیك جدید (به زعم خود) در دستور كار قرار داد. هدف اصلی در این دوره «جهانی سازی» ارزش‌های لیبرال- دمكراسی است. بنابراین در این چارچوب مبارزه با دولت‌های معارض و مخالف به ویژه ایران معنی پیدا می‌كند.

هانتینگتون در كتاب موج سوم دموكراسی به منافع ایالات متحده در بخشی از منطقه خاورمیانه به صراحت اشاره دارد و حتی حضور نظامی‌در این منطقه را در راستای دموكراتیزه كردن نظام كشورهای منطقه‌ای قلمداد می‌كند:‌ « گذشته از كشورهای آمریكای مركزی و كارائیب، ‌ منطقه وسیعی از دنیای سوم كه ایالات متحده همچنان دارای منافع مهم حیاتی بود، ‌ خلیج فارس بود... بهره‌گیری از نیروی نظامی‌وسیع آمریكا در خلیج (فارس) هرگاه زمانی به درازا كشید، ‌ یكی از محرك‌های قدرتمند خارجی برای لیبرالی شدن بود.» (موج سوم دموكراسی، ‌ ص 313)

برخی دولتمردان نیز اهداف دقیق تری را در راهبرد آمریكا افشا نمودند؛ ‌ از جمله جیمز وولسی(رئیس سابق سازمان جاسوسی آمریكا) اعلام نموده است از سال 2001 تا 2026 ظرف مدت 25 سال، ‌ آمریكا با 22 كشور از جمله افغانستان، ‌ عراق، ‌ سوریه، ‌ ایران، ‌ عربستان، ‌ مصر، ‌ سودان، ‌ تونس، ‌ لیبی، ‌ كره و... برخورد می‌كند. از این تعداد به جز كره شمالی همگی جزو كشور‌های اسلامی ‌و در جغرافیای موسوم به «خاورمیانه بزرگ» هستند. این اجرای همان جنگ صلیبی است كه با حمله به افغانستان وعراق و حل مشكل لیبی از طریق فشارهای سیاسی، ‌ بخشی از پروژه مذكور طی شده و با توجه به رفتار واظهارات مسؤولان آمریكا حداقل چهار كشور لبنان، ‌ سوریه، ‌ سودان و ایران در 4، 5 سال آتی در برنامه قطعی تغییر رفتار یا ساختار(فروپاشی از درون) و یا تهاجم نظامی‌قرار دارند. (نشریه كنكاش، ‌ سال اول، ‌ شماره دوم) هرچند بازیگران مؤثر و تصمیم‌ساز در صحنه سیاسی آمریكا ‌‌و غرب و همچنین نظریه‌پردازان در طیف‌های مختلف فكری، ‌ راهبردهای گوناگونی برای مقابله با ایران از جمله اقدام نظامی پیشگیرانه، ‌ اجماع و فشار بین‌المللی هماهنگ را توصیه می‌كنند، اما می‌توان گفت در حال حاضر با توجه به گرایش‌ها و دیدگاه‌های موجود در آمریكا، ‌ رویكرد جنگ نرم یا بهره‌گیری از كارویژه‌های براندازی نرم با روش‌های غیر خشونت در اولویت قرار دارد. نظریه‌پردازان این رویكرد معتقدند، ‌ اقدام خشونت‌آمیز علیه ایران، ‌ نفرت از غرب ‌به‌ویژه دولت آمریكا ‌‌را در میان مردم ایران، ‌ ریشه‌دارتر و امكان روی كارآمدن یك دولت لیبرال و هوادار غرب را با مشكلات زیادی روبه‌رو خواهد كرد. علاوه براین، ‌ كاربرد خشونت و مداخله مستقیم علیه ایران، ‌ بی‌ثباتی و ناامنی را ‌به‌ویژه در منطقه خاورمیانه افزایش خواهد داد. این گروه راهبرد نظامی پیشگیرانه در افغانستان، ‌ عراق و لبنان را كاملاً ناكارآمد ارزیابی می‌كنند و معتقدند، ‌ در صورتی كه عملیات فرهنگی- سیاسی و جنگ نرم در براندازی نظام‌های سیاسی مورد نظر، ‌ همانند تجربه انقلاب‌های رنگی در كشورهای اروپای شرقی و جمهوری‌های استقلال‌یافته شوروی سابق به موفقیت برسد، ‌ تبعات ناشی از روش‌های رویكرد تقابل‌گرایانه را با خود نخواهد داشت. بیل كریستول یكی از نومحافظه‌كاران آمریكا با رد امكان حمله نظامی‌آمریكا به ایران اعلام نموده: ‌ «بوش امروز به این مسأله (حمله نظامی) فكر نمی‌كند، ‌ما امیدوار هستیم كه بتوانیم این جنگ را به راه‌های سیاسی و دیپلماتیك هدایت كنیم.» (سایت ایران امروز، ‌ 22/3/82)

همچنین ژنرال گری جفرسون رابط ویژه پنتاگون با كمیسیون خارجی كنگره آمریكا در نشست مشترك خود در تاریخ 23/1/82 با نمایندگان كمیسیون مذكور اعلام نموده است: ‌ «موضع ضد آمریكایی مردم ایران از سلاح‌های هسته‌ای این كشور، ‌خطرناك‌تر است. پژوهشگران ما(پنتاگون) تعدیل نفرت ایرانی‌ها از ایالات متحده را نسبت به خلع سلاح هسته‌ای رژیم ایران دارای اولویت می‌دانند.» این ژنرال آمریكایی همچنین اعلام نمود: ‌ «جنگ نرم افزاری با رژیم ایران را باید جدی بگیرید و بروید سراغ روزنامه‌ها،‌ سایت‌های ارتباط جهانی(اینترنت)، ‌ نویسندگان و هنرمندان، ‌ اینها كسانی هستند كه افكار عمومی‌را هدایت می‌كنند.» وی در ادامه تصریح كرد ما باید دو سلاح ایران را تضعیف كنیم: «سلاح ایدئولوژیك و سلاح نظامی. چون پس از آن (با نابودی این سلاح‌ها) اگر بجنگیم تلفات كمتری خواهیم داد، ‌ زیرا ایرانی‌ها همزمان با تعصبات(دینی) و اسلحه نظامی‌می‌جنگند». (روزنامه كیهان، ‌ 24/1/82)
در ماه می‌سال 2007، ‌ روزنامه «دیلی تلگراف»، ‌ چاپ لندن گزارش كرد: ‌ «جان بولتون فاش كرد كه حمله نظامی آمریكا ‌‌به ایران گزینه آخری است كه پس از شكست تحریم‌های اقتصادی و تلاش برای ایجاد یك انقلاب در ایران وجود دارد». این در حالی بود كه دو هفته پس از انتشار این خبر، ‌ روزنامه دیلی تلگراف به طور مستقل گزارش شبكه تلویزیونی ای‌بی‌سی را تایید كرد. این گزارش در رابطه با امضای اسنادی از سوی بوش بود كه به سیا مأموریت می‌داد از طریق ایجاد جنجال‌های تبلیغاتی و انتشار اطلاعات دروغ موجبات براندازی دولت ایران را فراهم كند. در اوایل ماه می‌سال 2008 میلادیاندرو كاكبرن نیز با انتشار گزارش در نشریه كانترپانچ اقدام به افشای برخی اطلاعات كرد كه تصریح می‌كرد: ‌ بوش سند مخفی را امضا كرده است كه به مأموران آمریكایی اجازه ایجاد یك حركت تهاجمی و مخفی علیه رژیم ایران را می‌داد، ‌ به طوری كه با مقایسه محتوای این دستور با موارد مشابه، ‌ چنین حركتی در حوزه خود بی‌سابقه محسوب می‌شود. در این راستا زلمای خلیل زاد صراحتاً اذعان می‌دارد: ایران در معرض اختلافات داخلی است. باید همه تلاش‌ها برای بی‌ثبات كردن ایران صورت پذیرد. در 29 ژوئن 2008، سیمور هرش، ‌ در نشریه نیویوركر با تایید تمامی گزارشات پیشین نوشت: ‌ «سال گذشته كنگره با درخواست بوش برای حمایت مالی از یك عملیات پنهانی علیه ایران موافقت كرد و بر اساس منابع كنونی و سابق نظامی، ‌ اطلاعاتی و كنگره‌ای، ‌ این عملیات كه رئیس‌جمهور 400 میلیون دلار برای آن درخواست كرده و به عنوان یك حكم ریاست‌جمهوری امضا شده است، ‌برای بی‌ثبات سازی رهبری مذهبی ایران طراحی شده است». هرش با نقل قول از برخی فعالان سیاسی افزود: «جمع‌آوری اطلاعات در رابطه با برنامه هسته‌ای ایران، ‌ تحلیل بردن توانایی‌های هسته‌ای ایران‌ و تلاش برای تضعیف دولت ایران از طریق كار بر روی گروه‌های مخالف و ارائه پول به آنها به منظور تغییر رژیم در ایران از جمله اقدامات تصویب شده در دستور بوش بود». تضعیف انسجام ملی، ‌ قدرت ملی و امنیت ملی را عملیات بی ثبات سازی می‌نامند. این اقدام موجبات مشغول سازی و مهار داخلی كشور هدف را فراهم می‌سازد.

نویسنده:دكتر علی محمد نائینی



:: موضوعات مرتبط: انقلابی برای بازیگران سیاسی (روش شناسی انقلابهای رنگی) , ,
:: بازدید از این مطلب : 257
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


عملیات روانیتبليغات شامل استفاده ماهرانه از تصاوير شعارها و سمبل‌هايي است كه با پيش داوري‌ها و احساسات ما بازي مي‌كند. لذا در آن، پيام‌هاي مربوط به يك ديدگاه، با هدف نهايي پذيرش داوطلبانه آن از سوي مخاطب، به وي ارائه مي‌گردد.

چكيده:

نويسنده، به بهانه افشاي پرداخت رشوه از سوي يك موسسه پيمانكار ارتش آمريكا در عراق به روزنامه نگاران عراقي، به بررسي نقش تبليغات رواني در سياست‌هاي جنگ افروزانه دولت ايالات متحده پرداخته است. استفاده از روش‌هايي نظير بر چسب‌زني، هراس افكني، طرح ادعاهاي واهي، پرداخت رشوه به روزنامه‌ها و مجلات و شبكه‌هاي راديويي و تلويزيوني براي ارائه اخبار و مطالب جهت دار، به همراه بهره گيري از كارشناسان و تبليغاتچي‌هاي متخصص در فروش كالاهاي مصرفي، تاريخچه‌اي پر فراز و نشيب در دهه‌هاي اخير داشته است. در آستانه حمله آمريكا به خاك عراق، دولت اين كشور كه از پيروزي‌هاي خود در افغانستان به وجد آمده بود، با بهره گيري از انواع تبليغات رواني، تلاش نمود تا زمينه اين تجاوز را در جهان عرب به وجود آورد. البته نظر سنجي‌هاي مختلف نشان داده‌اند كه امريكا هرگز نتوانسته در ميان جامعه عرب به ويژه جوانان، به محبوبيت قابل توجهي دست يابد.



همان طور كه آفيكيونادوز بازيگر فيلم «كازابلانكا» موذيانه به بازپرس فاسد پليس «لوييس رينولت» مي گويد: «من شوكه شدم»، كاخ سفيد هم اعلام نمود، به دليل اينكه يكي از موسسات طرف قرارداد پنتاگون با اعطاي رشوه به روزنامه نگاران عراقي، به انتشار تبليغات جهت دار در روزنامه‌هاي عراق پرداخته، شوكه شده است. اما سخنگوي كاخ سفيد حاضر به افشاي نام اين موسسه آمريكايي نشد. البته شهروندان امريكايي نيز بايد شوكه شوند، هنگامي كه بفهمند، همين افراد، حداقل به دو روزنامه نگار امريكايي مبالغي پرداخته‌اند تا در نشريات خود مقالات و مطالبي در حمايت از دولت حاكم منتشر كنند و به علاوه، با حضور در برنامه‌هاي تلويزيوني چند شبكه محلي، به كاري كه تبليغات جهت دار خوانده مي‌شود، بپردازند. البته كنگره و يا رسانه‌هاي ملي نبايد در قبال استفاده از تكنيك‌هاي تبليغاتي كه سابقه كاربرد آن به دوره جنگ جهاني اول باز مي‌گردد و از سوي دولت آمريكا و ساير دولت هاي دنيا از آغاز پيدايش رسانه‌هاي جمعي مدرن به كار گرفته شده است، شوكه شوند.



اين حمايت‌ها در مقابل شكنجه زندانيان و يا استقراق سمع‌هاي غيرقانوني، بسيار كم اهميت خواهد بود، به ويژه اينكه سوء استفاده از قدرت در اين ملت (امريكا)، حقيقتي است كه بايد واقعا از آن ترسيد.



مشكل اصلي در مورد اقدامات تبليغاتي ناشيانه دولت ايالات متحده در عراق اين است كه آنان در منطقه‌اي از دنيا به فعاليت‌ مشغولند كه تهديد و يا خريد روزنامه‌نگاران از سوي صاحبان قدرت، چندان سابقه‌اي ندارد. در اين وضعيت، به سختي مي‌توان ادعا كرد كه فرماندهان ارتش امريكا در عراق نيز از همان قواعد استفاده شده در داخل ايالات متحده بهره مي‌برند. اما روش‌هاي تبليغاتي موفق گذشته اينك در عراق فاقد كارايي لازم هستند. نكته قابل تامل اين است كه دولت بوش در تبليغات خود براي مردم امريكا، در برابر تبليغات انجام گرفته براي اعراب، موفقيت بيشتري داشته است. سابقه تبليغات گسترده و جهت دار به سال‌هاي جنگ جهاني اول باز مي‌گردد. درس‌هاي آموخته شده از تبليغات خام و ناپخته آن دوره، از سوي كارشناسان بخش‌هاي فني الكترونيك در دنياي رسانه‌ها مطرح شده بود. با توجه به سوابق اين امر، تبليغات بيش از هر چيز بر احساسات تاثير مي‌گذارد و اغلب با ناديده گيري دلايل و واقعيت‌ها، به روان و انديشه مخاطب مي‌رسد. تبليغات يك بازي فكري است و تبليغاتچي‌هاي ماهر با احساسات عميق شما بازي و از ترس‌ها و پيش داوري‌هايتان سوء استفاده مي‌كنند.



دو پژوهشگر عرصه تبليغات آنتوني پراتكانيس و اليوت آرونسون تبليغات مدرن را «ارائه پيشنهادي‌هاي گسترده» و يا «تاثيرگذاري با استفاده از دست‌كاري سمبل‌ها و روان شناسي فرد» مي‌خوانند.آنان مي‌گويند:« تبليغات شامل استفاده ماهرانه از تصاوير شعارها و سمبل‌هايي است كه با پيش داوري‌ها و احساسات ما بازي مي‌كند. لذا در آن، پيام‌هاي مربوط به يك ديدگاه، با هدف نهايي پذيرش داوطلبانه آن از سوي مخاطب، به وي ارائه مي‌گردد.»



ترس بهترين اسلحه تبليغاتچي‌هاست

. ترس از وقوع يك حادثه ديگر از نوع آنچه در 11 سپتامبر به وقوع پيوست، تقريبا در تمام پيام‌هاي ارائه شده از سوي كاخ سفيد وجود دارد. برچسب‌زني، سلاح منتخب ديگري است كه از سوي تبليغاتچي‌هاي دولت ما استفاده مي‌شود. آنها در سالهاي جنگ جهاني اول، آلماني‌ها را مردمان قبائل هون مي‌خواندند. در دوره‌ جنگ جهاني دوم و جنگ ويتنام، برچسب‌هايي مثل انسان‌ هار و زردهاي كثيف به رسانه‌هاي ما راه يافت و بر چسب‌ امروز «تروريست» است كه به ندرت در سخنان سردامداران كاخ سفيد، استفاده نمي‌شود.



در سال‌‌هاي جنگ جهاني اول، امريكايي‌‌هاي آلماني تبار، شيطان خوانده مي‌شدند و در جنگ دوم، آمريكايي‌هاي ژاپني تبار، در اردوگاه‌هايي متمركز اسكان داده شده بودند. شهروندان آمريكايي مسلمان نيز اغلب احساس مي كنند كه در كانون حمله رسانه‌هاي جمعي اين كشور قرار گرفته‌اند.



تبليغات در هنگام جنگ، به صورتي غيرقابل اجتناب بر سمبل‌ها و تصاوير متمركز است. پرچم كشور به اهتراز در مي‌آيد، شجاعت در ميدان‌هاي نبرد ستايش مي‌شود و منتقدان جنگ به صورت افرادي كه از وطن خويش و نيروهاي نظامي ميهن‌شان متنفرند، نشان داده مي‌شوند. بر دين تاكيدي ويژه مي‌شود و رسانه‌ها به گونه‌اي جذاب، بر حمايت پروردگار از كشورشان تاكيد مي‌كنند.



تبليغات موفق از ابزارهايي مقدماتي نظير برچسب‌زني، ايجاد هراس، تكرار يك پيام ساده براي دفعات متعدد، تا هنگامي كه در اذهان مخاطبان پيام رسوخ كند، بهره مي‌گيرند؛ حتي هنگامي كه درگيري‌ها فروكش مي‌كند، آثار و نتايج اين تبليغات همچنان بر روي مخاطبان باقي مي‌ماند. همان طور كه هنوز هم ميليون‌ها نفر از مردم آمريكا معتقدند كه عراق داراي سلاح‌هاي كشتار جمعي بوده، صدام حسين و گروه القاعده با هم همكاري داشته‌اند و بالاخره يك عراقي در ميان تروريست‌هاي حادثه 11 سپتامبر بوده است.

در تبليغات هنگام جنگ لازم است كه همه كشور را در گير نبرد نماييم و همچنين زنان و مردان جوان كشته شده را در مسير درست قلمداد كنيم. ما به فرزندان خويش چنين مي‌آموزيم: «تو هرگز نبايد بميري» اما در عمل به سربازان ارتش خود كشتن افراد را مي‌آموزيم. حتي به سربازان حرفه‌اي هم بايد آموخت كه بر ترديد خود در مورد كشتن انسان‌ها غلبه نمايند. بدين ترتيب، با تبليغات مي‌تواند به آنان و خانواده‌هايشان اطمينان خاطر بيشتري داد.



اما آيا اين اقدامات نادرست است؟ آيا تبليغات مي‌تواند هميشه درست تلقي شود و يا اينكه بايد تبليغات را همواره يك نيروي روان شناختي شيطاني به شمار آوريم؟ هنگامي كه فردي را تبليغاتچي مي‌خوانيم، تصاوير هيتلر و گوبلز [وزير تبليغات دولت هيتلر در آلمان نازي - مترجم] در اذهان ما شكل مي‌گيرد. حتي در دوره جنگ جهاني دوم نيز كه در آن تقريبا همه آمريكايي‌ها از مواضع دولتشان حمايت مي‌كردند، ما از بمباران سنگين تبليغات در داخل و خارج كشور خويش بهره برديم و البته اين اقدامات به بقاي آزادي‌هايمان هم منجر شد.



درگيري‌هاي امروز ديگر نظير جنگ دموكراسي غربي با نسل كشان آلمان نازي و يا ژاپني‌هاي جنگ طلب، هويت مشخص و روشني ندارد. جنگ ما عليه تروريسم (كه بي‌ترديد يك بر چسب تبليغاتي است) عليه دشمني نامريي با عناصري در سايه صورت مي‌گيرد كه هيچ يك از آنان ملت و يا ارتشي ندارد. اين جنگ هيچ گاه پايان نمي‌يابد. (همان طور كه هر گاه رئيس جمهور ما سخن از پيروزي به ميان مي‌آورد، روز بعد بمبي منفجر مي‌شود.) كشوري كه دائما خود را در خط مقدم جنگ قرار داده است، به صورت مداوم، بيشتر آنچه را كه به او گفته مي‌شود،مي‌پذيرد؛تا اينكه دروغگو زماني رسوا شود و مخاطبان هم دريابند كه آنچه به آنان گفته مي‌شده است، دروغ و يا نيمه درست بوده‌اند؛ حقيقتي كه در اكثر تبليغات ما روي مي‌دهد.



دو روان شناس مورد بحث پراتكانيس و آرونسون، چهار ترفند زير را براي ارائه تبليغات رواني پيشنهاد مي‌كنند:


الف

) متقاعد نمودن مقدماتي و ايجاد جوي كه در آن پيام باور پذير گردد.


ب

) اعتبار دهي به منبع كه رسانه ما دوست داشتني و يا معتبر شناخته شود.


ج

) پيام ما بر اهدافي ساده و قابل دسترس متمركز گردد.


د

) برانگيختن احساسات و فراهم نمودن زمينه‌ دستيابي به پاسخ مورد نظر.



اين حقه‌ها، دولت بوش را در خلال انتخابات رياست جمهوري سال 2004 ميلادي ياري دارد؛ اما اعتبار رئيس جمهور با ورود بحران اشغال عراق به چهارمين سال متوالي خود، وضعيتي نزولي يافته است.



به هر حال، در مورد مساله عراق، اين چهار حقه تبليغاتي هرگز موثر نبوده‌اند. مدت كوتاهي پس از بحران 11 سپتامبر، پيش از اشغال عراق، دولت بوش تلاش نمود تا در يك برنامه گسترده، «مارك آمريكا» را در خاورميانه مطرح كند.



در اين مسير، موسسات نامدار تبليغاتي مشاوره‌هاي خود را ارائه نمودند و از آقاي شارلوت بييرز كه جزء تبليغاتچي‌ها و مديران برجسته تبليغاتي خيابان مديسون (خياباني در نيويورك كه دفاتر اكثر شركت‌هاي بزرگ و برجسته تبليغاتي امريكا در آن قرار گرفته است.مترجم) به شمار مي‌رود، به عنوان يكي از دست اندركاران تبليغاتي ارائه شده از سوي وزارت امور خارجه در حوزه ديپلماسي ملي نام برده شد. استفاده از آقاي بييرز يكي از آخرين اقداماتي به شمار مي‌رود كه از سوي دولت ما در جهت تمركز بر منطقه انجام شده است.



تلاش‌هاي ما در اين زمينه به دوره حكومت هاي ترومن و آيزنهاور باز مي‌گردد كه در اوج سالهاي جنگ سرد، آنان با سرمايه گذاري‌هاي گسترده در رسانه‌هاي عرب زبان و دادن رشوه به روزنامه نگاران عرب، به دنبال دستيابي به اهداف خويش بودند. البته همين تاكتيك‌ها امروزه در عراق و با استفاده از نسل جديدي از سلاح‌هاي عملياتي رواني پي‌گيري مي‌شود.



بييرز با به كارگيري تجارب پيشين خود در زمينه روابط تجاري شركت‌ها با مخاطبان انساني، وارد عمل شد. در اين روش‌ها، ضمن انتخاب يك «هويت تجاري» (برند) و ترغيب بي‌وقفه مخاطبان با بمباراني از پيام‌هاي ساده و جذاب، نيازي به ارائه هيچ بازخورد فكري و يا عكس العملي از سوي مخاطب وجود ندارد. البته شهروندان آمريكايي به اين تاكتيك‌ها عادت كرده‌اند. اين روش‌ها در دنياي تجارت نتايجي كاملا رضايت بخش داشته و در عالم سياست نيز، در اغلب موارد موفق بوده‌اند.



پيش از اشغال عراق، يك برنامه گسترده تبليغاتي در جهت مشروعيت بخشي و پذيرش نام امريكا در سراسر جهان و به ويژه با هدف تاثير بر جوانان عرب آغاز شده بود. ارائه تصاويري خوشايند و جذاب از آمريكايي‌هاي عرب تبار به همراه استفاده گسترده از موسيقي پاپ آمريكايي و فيلم‌هاي ويديويي، مشابه آنچه در شبكه ام تي وي MTV پخش مي‌گردد، در سراسر جهان عرب پخش گرديد، چرا كه ما به دنبال اشغال يك كشور عرب زبان بوديم. اما نظر سنجي‌هاي انجام شده در دنياي عرب نشان داد كه جايگاه ايالات متحده همانند گذشته در سطحي پائين قرار دارد. يكي از كارشناسان نامدار اما شكست خورده عرصه تبليغات سياست خارجي ايالات متحده به نمايندگان كنگره چنين گفته بود: «ما در منطقه خاورميانه و جنوب شرقي آسيا، تنها يك انتخاب ديگر داريم. ما بايد خود رسانه‌ها را به دست آوريم». البته ما بارها اين كار را انجام داديم ولي نظر سنجي‌هاي بعدي هم در جايگاه ايالات متحده در اذهان اعراب تغييري نداد.



تبليغاتچي‌هاي امريكايي به دليل پاره‌اي موفقيت‌ها در افغانستان، دلگرم شده بودند، چرا كه در آن كشور، به دليل فقدان هيچ نوع رسانه واقعي و شاخص‌، ايالات متحده توانسته بود به يك ميدان بازي خلوت دست يابد و با استفاده از رسانه‌هاي يارانه داده شده از سوي آمريكايي‌ها، اهداف خويش را پي‌بگيرد.



تاكنون نقش ايالات متحده در اين سال‌ها فاش نشده است. يكي از افسران ارشاد عملياتي رواني ارتش امريكا به روزنامه نيويورك تايمز مي‌گويد: ما در افغانستان هيچ نيازي به جلب پيشتيباني روزنامه‌نگاران در راستاي دستيابي به اهدافمان نداشتيم. در كشور افغانستان، فقدان رقابت توانست به رسانه‌هاي يارانه‌اي ايالات متحده كمك كند تا پيام‌هاي دولت آمريكا را با سهولت بيشتري به مخاطبان خود بفروشند. اما افغانستان يك كشور عرب تبار نيست. در اواسط ماه دسامبر، وزارت خارجه امريكا از ادامه انتشار نشريه عرب زبان ويژه جوانان «حي» كه با حمايت اين وزارتخانه منتشر مي‌گرديد، جلوگيري نمود، چرا كه اين رسانه نيز همانند شبكه‌هاي تلويزيوني، راديويي و روزنامه‌هاي عرب زبان ايجاد شده توسط آمريكا، از جذب مخاطب ناتوان مانده است.



بعدها بيرز بدشانس، جاي خود را به كارن هوگز يكي از نزديك‌ترين افراد مورد اعتماد رئيس جمهور داد. پنتاگون به صرف ميليون‌ها دلار ديگر در جهت تداوم تكنيك‌هاي شكست خورده و قديمي ادامه مي‌دهد. در محيط رقابتي‌تر رسانه‌اي پس از سرنگوني صدام در كشور عراق، ايالات متحده قادر نبود كه پيام‌هاي رسانه‌اي مناسب و حامي دموكراسي خويش را براي مخاطبان ارائه كند.



پنتاگون پس از پرداخت ده‌ها ميليون دلار به يك موسسه خصوصي پيمانكار طرف قرارداد خود در بخش ارائه تبليغات حامي امريكا، اينك مي‌كوشد تا با انجام دو تحقيق و بررسي مختلف، عملكرد اين موسسه پيمانكار را ارزيابي نمايد.



وزير خارجه اسبق دولت مصر احمد ماهر در ماه آوريل گذشته چنين گفته بود: «در يك نماي گسترده از وضعيت كنوني خاورميانه، در مي‌يابيم كه مشكل نيروهاي نظامي ايالات متحده در دنياي اسلام و عرب را نمي‌توان با استفاده از تجارب روابط عمومي بر طرف نمود. تنها راه حل اين مساله را بايد در تغييرات گسترده در سياست‌ها و مواضع آمريكا پي‌گيري كرد.»



تبليغات امريكايي در عراق و خاورميانه در هر چهار ترفند خود به ويژه در بخش ارائه اعتبار به رسانه‌ها، ناكام بوده است. ما بر حقوق بشر تاكيد مي‌كنيم اما شكنجه‌ زندانيان مسلمان و يا حبس طولاني مدت آنها در زنداني‌هايي مخفي بدون هيچ گونه اتهام قضايي، چه معنايي خواهد داشت؟ ما از دموكراسي صحبت مي‌كنيم اما از حاكمان مستبد مصر و عربستان سعودي حمايت مي‌نماييم. عطش ما براي نفت، انگيزه‌هاي زيادي به ويژه در مورد ساخت پايگاه‌هاي نظامي عظيم در خاك عراق به وجود آورده است. اعراب بيش از هر چيز، ايالات متحده را به عنوان حامي سرسخت چهار دهه اشغال كرانه باختري اراضي فلسطينيان از سوي دولت اسرائيل مي‌دانند. اما حتي سرشناس ترين تبليغاتچي‌هاي دنيا نيز مخالف آن‌چه اسرائيل از آن به «واقعيت‌هاي روي زمين» تعبير مي‌كنند، هستند. اقدامات و عكس‌العمل‌هاي دولت ما كلمات و ادعاهاي ما را باطل نمود. عملا ماشين‌هاي عملياتي تبليغاتي رواني، آنهايي را كه عليه منافع ما گام بر مي‌دارند. تغذيه مي‌كنند. همچنين در منطقه خاورميانه نيز آنان حكمرانان اصلي به شمار مي‌روند و در اين ميان، صاحبان اصلي آن نقشي ندارند.




:: موضوعات مرتبط: تبليغات؛ سرباز عمليات رواني آمريكا , ,
:: بازدید از این مطلب : 267
|
امتیاز مطلب : 31
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


فضای مجازی، عرصه نبرد جديدهيچ انسانی بدون امنيت نمی‌تواند به ادامه‌ی حيات خود اميدوار باشد؛ چه در دنيای واقعی چه در دنيای مجازی. موضوع امنيت يكی از اصلی‌ترين شاخصه‌ها و نيازهای بشری است و اين خصوصيات، امروزه در دنيای سايبر نيز محسوس و ملموس است. اخبار و آمار امنيتی شدن فضای سايبر مدت‌هاست كه جزو اخبار اول صبح رسانه‌ها شده و بسياری نيز بر اين عقيده‌اند كه اين آغازی است بر "جنگ سايبر" بين دولت‌ها و نام آن را گذاشته‌اند جنگ جهانی سوم.

امروزه انسان‌ها شاهد فراگيری بی‌سابقه رسانه‌‌ها و وسايل ارتباطات جمعی مدرن و نوين هستند. بالطبع آن‌ها در معرض شديدترين امواج رسانه‌‌ها قرار دارند. گرچه رسانه‌ها ذاتاً كاركردی دوطرفه و دو سويه دارند، اما بيشترين حجم بهره‌گيری از آن در دست نظام سلطه قرار دارد؛ چنانچه می‌توان با جرأت گفت حفظ و گسترش قدرت استكباری نظام سلطه به حضور و ظهور رسانه‌ها وابسته است. رسانه‌ها پل ارتباطی و بلكه وسيله‌ی تسلط بر افكار، اراده و احساسات بشر دوران معاصر به شمار می‌آيند. مراكز رسانه‌های استكبار كه به مدرن‌ترين فناوری جهانی مجهزند، از يك سو ابزاری برای اجرای "عمليات روانی" قدرت‌ها عليه ملت‌ها و دولت‌های مستقل هستند و از سوی ديگر وسيله‌ای برای كنترل، تضعيف، جهت‌دهی و هدايت جوانان در سراسر جهان محسوب می‌شوند.

مارك پالمر* از استراتژيست‌های معروف آمريكايی است كه از او به عنوان يكی از نوآوران سياست خارجی ايالات متحده نام می‌برند. پالمر در دولت‌های نيكسون، كارتر، ريگان و بوش در وزارت خارجه مشغول بوده و اكنون علاوه بر اين‌كه مدير دپارتمان تحقيقاتی مركز سياست خارجی سابان در مؤسسه‌ی "بروكينگز" می‌باشد، عضو كميته‌ی خطر جاری است كه اخيراً و در پی تحولات پيش آمده پس از يازده سپتامبر 2001 گزارشی تحت عنوان "ايران- آمريكا، رهيافت جديد" را به نگارش درآورد. كميته‌ی خطر جاری در اوج جنگ سرد و در دهه 1970 ميلادی و با مشاركت اساتيد برجسته‌ی علوم سياسی و مديران سابقه‌دار سازمان سيا و پنتاگون تأسيس شد و يكی از موفقيت‌آميزترين اقدامات در جريان رقابت دو ابرقدرت شرق و غرب، طراحی و اجرای مراحل مختلف سناريوی فروپاشی ابرقدرت شرق از طريق "جنگ نرم" (Soft War) در سال‌های پايانی دهه‌ی 1980 بود.

مارك پالمر نويسنده‌ی گزارش ايران- آمريكا، رهيافت جديد در استدلال خود، صراحتاً با ايده‌ی تهاجم نظامی عليه جمهوری اسلامی ايران مخالفت كرده و اعلام نموده ايران به لحاظ وسعت سرزمينی، كميت جمعيت، كيفيت نيروی انسانی، امكانات نظامی، منابع طبيعی سرشار و موقعيت جغرافيايی ممتاز در منطقه‌ی خاورميانه و نظام بين‌الملل به قدرتی كم‌مانند تبديل شده كه ديگر نمی‌توان با يورش نظامی و جنگ سخت آن را سرنگون كرد. تنها راه مبارزه با نظام جمهوری اسلامی، پيگيری مكانيسم‌های جنگ نرم و استفاده از تكنيك‌های عمليات روانی تبليغاتی با استفاده از 3 تاكتيك دكترين "مهار"، "نبرد رسانه‌ای" و "ساماندهی و پشتيبانی از نافرمانی مدنی" است.
در پايان اين گزارش با منتفی دانستن هرگونه گفت‌وگو و مذاكره‌ی مستقيم با مقامات ايرانی آمده است: "گفتگو فقط حكومت ايران را تقويت و محكم می‌كند. بايد از طريق انزوا و تقويت مخالفان داخل و خارج حكومت در جهت تغيير اين رژيم تلاش كرد."

درباره‌ جنگ نرم
اما به راستی جنگ نرم چيست و تكنيك‌ها و روش‌های اجرايی آن كدامند؟ و چرا مقامات كاخ سفيد برای اجرای آن عليه ايران وارد عمل شده‌اند؟ جنگ نرم در حقيقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبليغات رسانه‌ای است كه جامعه‌ يا گروه هدف را نشانه می‌گيرد و بدون درگيری نظامی و گشوده شدن آتش، رقيب را به انفعال يا شكست وا می‌دارد. اصطلاح جنگ روانی، خود مقوله‌ی مفصلی است، با شگردها و شيوه‌های متنوعی اجرا می‌شود و بايد آن را يكی از اشكال و زير مجموعه‌های جنگ نرم دانست. جنگ رايانه‌ای و اينترنتی و راه‌اندازی شبكه‌های راديويی و تلويزيونی و... نيز اشكال ديگر جنگ نرم هستند.

كليد خوردن جنگ نرم عليه ايران در مقطع فعلی را بايد ناشی از گسترش حس تنفر از آمريكا در جهان دانست كه به نظر سران كاخ سفيد، ايران مركز اصلی ايجاد اين تنفر و گسترش آن است و در آمريكا برای مقابله با اين موج، نيروی واكنش سريع تشكيل شده است؛ تا اولاً به خنثی‌سازی نفوذ معنوی ايران در كشورهای اسلامی و منطقه‌ی خاورميانه بپردازد و ثانياً با القای خطرناك بودن ايران برای امنيت همسايگان، اذهان عمومی از اقدامات و نقشه‌های ايالات متحده منحرف شود.

سرمايه‌گذاری هنگفت غرب در زمينه‌ی اطلاعات، بستر لازم برای راه‌اندازی جنگ مجازی (سايبر) عليه هر كشوری كه در مغايرت با سياست‌ها و منافع آن باشد را فراهم كرده است. جنگ نرم در پی از پای درآوردن انديشه و تفكر جامعه‌ی هدف است تا حلقه‌های فكری و فرهنگی آن را سست كند و با بمباران خبری و تبليغاتی، در نظام سياسی- اجتماعی حاكم تزلزل و بی‌ثباتی تزريق كند.

پروژه‌ی ناتوی فرهنگی كه چندی پيش رهبر انقلاب آن را مورد تأكيد و توجه قرار دادند، مشتمل بر خط تهاجمی دشمن و تلاش معاندان نظام برای ورود از عرصه‌های فرهنگی، هنری و رسانه‌ای است تا به سياه‌نمايی عليه ايران بپردازند. رويكرد اصلی ناتوی فرهنگی، جنگ نرم و هدف اصلی آن فروپاشی پيوندهای هم‌گرايانه ملتی است كه حدود سه دهه با تمام فشارها و كاستی‌ها، صبر و مدارا پيشه كرده و راه پيشرفت و مقاومت در برابر زورگويی و انحصارطلبی دشمنان را برگزيده است.
آمريكا و جريان صهيونيسم بين‌الملل برای عملياتی ساختن جنگ نرم و ناتوی فرهنگی عليه جمهوری اسلامی ايران، طی سال‌های گذشته راهكارهای مختلفی آزمايش كرده‌اند. سرمايه‌گذاری در رسانه‌های ديداری و شنيداری، آژانس‌های تبليغاتی و خبری و كمپانی‌های فيلم‌سازی برای ارايه‌ی تصويری سياه و خطرناك از جمهوری اسلامی ايران برای افكار عمومی جهان كه يكی از نمونه‌ها‌ی برجسته‌ی آن، ساخت و پخش فيلم ضدايرانی "300" بوده، گوشه‌ای از اين اقدامات به شمار می‌آيد. اكنون فيلم ديگری نيز با نام "فرار از تهران" توسط كمپانی برادران وارنر در حال توليد است.

از ديگر راه‌های جنگ نرم آمريكا عليه ايران عبارت است از:
- راه‌اندازی سايت‌های اينترنتی و ارايه‌ی نرم‌افزارهای جاسوسی به عوامل وابسته در داخل كشور، تا ابعاد مختلف جنگ رسانه‌ای به شكل اثربخش‌تر طراحی و اجرا شود.
- ايجاد تقابل‌های سياسی بين سران ارشد نظام اسلامی و القای اين‌كه "جنگ قدرت" در جمهوری اسلامی بين چند طيف در جريان است و نهايتاً فلان طيف يا فلان گروه از پيش، پيروز شده و يا شكست ‌خورده‌اند.
می‌توان گفت پازل رسانه‌ای آمريكا برای تحت فشار قراردادن ايران اسلامی طراحی شده و راهكار خنثی‌سازی و بی اثر كردن تلاش‌های دشمنان، ايجاد فضای هم‌نوايی و هم‌گرايی بين نيروهای درون نظام و عمل به مقتضيات اتحاد ملی به عنوان رهيافت راهبردی نظام اسلامی است. افشای حقايق و اوضاع داخلی آمريكا و نيز برملا نمودن توطيه‌های غرب در خاورميانه و جهان اسلام و نيز تقويت زمينه‌های "انسجام ملی" در زمره‌ی راهكارهايی هستند كه می‌توانند در ناكامی نقشه‌های مراكز راهبرد‌سازی دولت آمريكا در ايجاد جنگ نرم عليه ايران تأثيرگذار باشند.



:: موضوعات مرتبط: فضای مجازی، عرصه نبرد جديد (جنگ سایبر) , ,
:: بازدید از این مطلب : 261
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()