نوشته شده توسط : حامد سیفی


شکست انقلاب رنگی در ایران ش ساماندهي انقلاب مخملي در ايران توسط بنياد سوروس با واسطه افرادي همچون‌ هاله اسفندياري، كيان تاجبخش و رامين جهانبگلو نيز از ديگر برنامه‌هاي براندازي نرم در ايران بوده است. براساس اعترافات ‌هاله اسفندياري، بنياد سوروس با حمايت از برنامه‌هاي خاورميانه‌اي مركز آمريكايي ولسون‌، به دنبال ايجاد يك شبكه غيررسمي در ايران جهت عملي كردن اهداف براندازي نرم بوده است. در اين راستا كيان تاجبخش مدير و نماينده بنياد سوروس در ايران با اقداماتي همچون راه‌اندازي كارگاه‌هاي مطالعاتي متشكل از جوانان و دانشجويان و تدريس اصول و مباني شبكه‌سازي اجتماعي سعي كرد زير ساخت‌هاي براندازي نرم در ايران را ايجاد كند. شواهد و قرائن نشان مي‌دهد كه تجديد‌نظرطلبان هواخواه ليبراليسم و سكولاريسم با پشتيباني دشمنان نظام جمهوري اسلامي ايران، در حال طراحي و عملياتي كردن پروژه ديگري از سلسله پروژه‌هاي انقلاب رنگي و مخملين در انتخابات رياست‌جمهوري هستند. اين پروژه كه گرجستانيزه كردن و اوكراينيزه كردن انتخاب است از مدت‌ها پيش در دستور كار قرار گرفته است. پروژه جديد در سه فاز جنيني، مقدماتي و تكميلي طراحي شده است. (نک: سراج، 1388)

فاز جنيني

 

 

اين فاز در درون خود سه مرحله را در‌برداشته كه هدف از اجراي آن زمينه‌سازي براي قطب‌بندي كردن جامعه به افراط و اعتدال بوده است. مراحل سه‌گانه اين فاز عبارت است از:

1- ايجاد كارشكني در عرصه‌هاي مختلف براي ناكارآمد ساختن معتقدان به گفتمان انقلاب

2- بحران نهايي، تهديد نهايي وضعيت كشور و غيرعادي جلوه دادن آن

3- ايجاد رويگرداني در افكار عمومي از طريق سياه‌نمايي و كاناليزه كردن به سوي جريان ناجي

فاز مقدماتي

 

 

اين مرحله با ملاقات‌هاي پنهاني بعضي از مجريان پروژه جديد با واسطه‌هاي امنيتي و سياسي آمريكا در دوبي به فاز اجرا منتقل شد و متعاقب آن، بنياد سوروس( طراح پروژه‌هاي انقلاب رنگين) در سال 1386 عده‌اي از فعالان سياسي و مطبوعاتي را به آمريكا دعوت مي‌كند. مراحل اين فاز را به شرح زير مي‌توان ذكر كرد:

1- درخواست از برخي كشورهاي اروپايي جهت ترغيب آمريكا و صدور قطعنامه سوم در آستانه انتخابات مجلس هشتم.

2- پياده‌سازي قطب‌بندي اعتدال و افراط در انتخاب هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي.

3- ورود در حاكميت و ساماندهي جريان مشابه با جريان 14 مارس در لبنان براي ايجاد تعارض و دوگانگي در حاكميت.

فاز تكميلي

 

 

تشكيك در سلامت انتخابات و القاي تقلب در آن، اعلام پيروزي در انتخابات قبل از آغاز آن، ‌زمينه‌سازي براي اعتراض به نتيجه انتخابات، بازي با رنگ‌ها و. . . از جمله مراحل اجرايي و عملياتي كردن پياده‌سازي فرآينده‌هاي انقلاب رنگين در گرجستان و اوكراين فاز تكميلي پروژه جديد است شواهد و قرائن نشان مي‌دهد اين فاز نيز به مرحله اجرا منتقل شده است. تشكيك در سلامت انتخابات و القاي تقلب در آن، اعلام پيروزي در انتخابات قبل از آغاز آن، زمينه‌سازي براي اعتراض به نتيجه انتخابات، ‌بازي با رنگ‌ها و. . . از جمله مراحل اجرايي و عملياتي نمودن فاز تكميلي است. در اين راستا و در پايان تنها كافي است به اظهارات يكي از تجديد‌نظرطلبان افراطي هواخواه سكولاريسم در ايران توجه كنيم وي اخيراً با صراحت اذعان داشته است: اصلاحات جز با دادن خون به پيروزي نمي‌رسد.

علل ناکامي مدل انقلاب رنگي در ايران

 

 

پروژه تغيير ساختار سياسي از درون در نظام جمهوري اسلامي ايران با توجه به ماهيت انقلاب و نظام اسلامي و نيز شرايط کلي حاکم بر حکومت و جامعه و سياست‌هاي آمريكا و غرب در رابطه با جوامع اسلامي به ويژه ايران و ظرفيت‌هاي قدرت نرم نظام جمهوري اسلامي تا زماني که اين ويژگي‌ها و روش‌ها را در خود حفظ كند، محکوم به شکست است، چنانکه در انتخابات دهمين دوره رياست جمهوري ايران و حوادث بعد از آن، چنين شد. در پايان اين نوشتار به برخي از علل و عوامل ناکامي انقلاب رنگين در ايران اشاره مي‌شود:

1- نقص الگو و مدل

 

 

اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگي» براي جوامعي با خصوصيات خاص از حيث فرهنگي و مختصات جامعه و شرايط حکومت و حاکمان است که آن جوامع با وضعيت و شرايط جامعه ايران و جمهوري اسلامي بسيار متفاوت است و تنها مي‌تواند در صورت پياده‌سازي مشکلاتي را فراهم کند. وقتي به تاريخ ايران به خصوص دهه‌هاي اخير نگاه كنيم، ايراني‌ها همواره بيگانه‌ستيز و به ويژه غرب‌ستيز بوده‌اند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در يك موضوع مطرح شده است، ايراني‌ها با آن مخالفت كرده‌اند. انقلاب‌هاي رنگين اساساً غربي هستند و اگر از اين ويژگي‌ تهي شوند، هيچ خاصيت ديگري ندارند و به همين علت، با توجه به ويژگي غرب ستيزي ايراني‌ها، مدل انقلاب رنگي در ايران قابل تحقق نيست.

2- رهبري بصير و هوشيار

 

 

در ايران وجود رهبري فرهيخته، محبوب و مقتدر در بسيج عمومي به ويژه در شرايط بحران و جنگ، پيوند مستمر الهي مردم با رهبري، وجود باورهاي ديني و انقلابي برگرفته از اسلام و انقلاب اسلامي و وجود در بخش قابل توجهي از جامعه، به عنوان يک ظرفيت فوق‌العاده، بسياري از طرح‌ها و توطئه‌هاي براندازي را خنثي كرده است. برخورداري جمهوري اسلامي از رهبري الهي، فرهيخته، محبوب و مقتدر، مانع از وقوع انقلاب رنگين در ايران مي‌شود زيرا هوشياري و تدبير ايشان مانع وقوع و تحقق اهداف براندازي در روش‌هاي مختلف بوده، بيانات ايشان براي مردم، اكثر جريانات و گروه‌هاي سياسي و اجتماعي فصل‌الخطاب است و هنگامي كه ايشان درباره مسأله‌اي سخن مي‌گويند يا تأكيد‌ مي‌كنند بحراني جمع شود، گروه‌ها اختلاف را كنار مي‌گذارند و در نهايت مردم و نخبگان، فرمان رهبري را عملياتي مي‌كنند ولي غربي‌ها از درك نفوذ، قدرت و پايگاه رهبري در جامعه ايران و تأثيرگذاري ايشان در ساختار حكومت مردم‌سالاري ديني عاجزند. به همين دليل با کپي‌برداري از مدل‌هاي تجربه شده در ساير کشور تلاش مي‌کنند، در ايران پروژه براندازي را پيگيري کنند.

3- پشتوانه اجتماعي نظام

 

 

عمق راهبردي اجتماعي داخلي نظام جمهوري اسلامي و وجود انسان‌هاي فراوان مؤمن و معتقد به نظام سياسي و آرمان‌هاي آن و روحيه ملي و آمادگي در راه دفاع از آرمان‌هاي اسلامي در بخش قابل توجهي از جامعه، به عنوان سرمايه اجتماعي نظام و منابع قدرت نرم و مقابله با تهديات نرم دشمنان در هر مقطعي است. جمهوري اسلامي در مقاطع مختلف تاريخي و حساس کشور، نشان داده از توان و قدرت بسيج کنندگي لازم براي مقابله با بحران برخوردار است و نظام جمهوري اسلامي از تراز لازم اعتماد مردم بهره مي‌برد. کشورهايي که مدل انقلاب رنگي در آن به نتيجه رسيده فاقد چنين ويژگي و ظرفيت هستند. مردم ايران هر گاه مشاهده كنند يك نيروي خارجي در حال دخالت در امور داخلي آنهاست، منسجم و متحد شده و او را پس مي‌زنند كه نمونه بسيار بارز آن را در جنگ تحميلي 8 ساله عراق و متحدان او عليه ايران شاهد بوديم و با وجود چنين روحيه‌اي بحران‌ها را پشت سر مي‌گذارند.

4- رابطه دولت و ملت در ايران

 

 

سياست تغيير و جابه‌جايي دولت با استفاده از روش انقلاب رنگي، در جوامعي مي‌تواند کارايي داشته باشد که بين نظام سياسي و حاکمان از سويي و مردم از سوي ديگر جدايي و فاصله جدي باشد، در ايران با توجه به ماهيت حکومت و ويژگي‌هاي دولتمردان و کارکردهاي نظام اين مسأله منتفي است اگر چه در ميان مردم به دليل پويايي جامعه و شرايط و اقتضائات ايران، انتظارات از سوي مردم نسبت به حکومت و دولتمردان مطرح است که مسؤولان درصدد برآوردن آنها تلاش خود را مضاعف كرده‌اند.

5- سابقه منفي آمريكا و انگليس

 

 

آمريكا و انگليس و بلکه غرب با توجه به حضور طولاني در جوامع اسلامي از چند قرن به اين طرف و به خصوص دهه‌هاي اخير داراي سابقه بسيار منفي در ميان مسلمانان و نيز ملت مسلمان ايران هستند. تاريخ ملل اسلامي و جوامع مسلمان پر است از جنايت‌ها و سياست‌هايي عليه اسلام و مسلمين و محيط اسلامي آزمايشگاهي بزرگ و متنوع از نقش‌ها و کارکردها و اقدامات خصمانه غرب و آمريكاست و در تمامي امتحانات آنها مردود شده‌اند. در ذهنيت مردم مسلمان ايران از آمريكا تصويري جز دشمني، فريبکاري، جنايت، دست‌اندازي به منابع ايران، غارت و قتل و جنگ و کشتار و اقدامات عليه امنيت و منافع و آرمان‌هاي خود و همراهي و حمايت از دشنان مردم ايران وجود ندارد و بنابراين مردم ايران به چنين دولت‌هايي اعتماد نداشته و تمامي اقدامات و مواضع و تلاش‌هاي آنها را با ديد ترديد و شکست بلکه از روي خصومت با ايران ارزيابي مي‌كند.

6- فقدان وحدت در همراهان داخلي پروژه فروپاشي از درون

 

 

با توجه به ويژگي‌ها و سوابق جريانات فکري و سياسي مخالف و معارض داخلي ايران، طيف‌هايي که تاکنون با پروژه تغيير از درون همراهي كرده‌‌اند، از تفرق در مباني، آرمان و اهداف اساسي و وحدت استراتژيک برخوردار بوده، علاوه بر آن حمايت غرب از اين گروه‌ها و جريانات سياسي موجب شده تا قدرت بسيج کنندگي خود را با توجه به تنفر آحاد ملت ايران از غرب از دست دهند و در نتيجه براي آنها وضعيت، بسيار شکننده و بدون دستاورد و در اکثر مواقع همراهي اين گروه‌ها با غرب، موجب از دست رفتن پايگاه اجتماعي آنان و منجر به رسوايي فوق‌العاده در ميان جامعه و اختلاف شديد در ميان آنها شده است. بنابراين، با توجه به سوابق منفي بسياري از گروه‌هاي همسو با پروژه تغيير در جامعه و وجود اقدامات منفي در طول حضور سياسي بخش زيادي از اين جريانات و گروه‌ها و نيز همراه شدن گروه‌هاي اپوزيسيون و ضدانقلاب ايران در خارج از کشور، اين گروه‌ها و جريانات در جامعه ايران از اعتبار لازم و نفوذ مناسب براي پيگيري سياست‌هاي تغيير ساختار سياسي به روش«انقلاب رنگي» را ندارند و لذا به عنوان يکي از متغيرهاي منفي در پروژه تغيير عمل كردند.

نتيجه‌گيري:

 

 

انقلاب رنگي يا انقلاب مخملي(velvet revolution) نوعي دگرگوني بدون خونريزي يا براندازي به روش غيرخشونت‌آميز (‌براندازي نرم) است. نکته‌اي که توجه مضاعف به اين موضوع را فراهم ساخته است، مربوط به تلاشي است که براي تبديل آن به الگوي تغيير ساختار سياسي در کشورهاي در حال گذار، مخالف و معارض توسط غرب به ويژه آمريكا صورت مي‌گيرد. اين تحولات با وقوع «انقلاب مخملي» در چکسلواکي و براي نخستين بار توسط «واسلاو‌هاول» رئيس جمهور پيشين چک که در آن زمان رهبر مخالفان کشور بود، آغاز مي‌شود. به نحوي که بخش عمده‌اي از تحولات سياسي سال‌هاي بعد در حوزه شوروي سابق و از جمله در آسياي مرکزي و قفقاز را تحت تأثير خود قرار داده است و با وقوع تحولات مشابهي به شکل زنجيره‌اي در صربستان ، گرجستان ، اوکراين و قرقيزستان ادامه مي‌يابد.

در چارچوب همين مفاهيم و آثار و پيامدهاي آن، در اين نوشتار پديده« انقلاب‌هاي رنگين» مورد توجه و بررسي قرار گرفت. مفهوم، ابعاد و ماهيت آن به ويژه امکان کاربرد اين مدل در براندازي نظام جمهوري اسلامي توسط غرب بررسي شد و نتيجه گيري شد؛ اساساً مدل انتخاب شده « انقلاب رنگي» براي جوامعي با خصوصيات خاص از حيث فرهنگي و مختصات جامعه و شرايط حکومت و حاکمان است که آن جوامع با وضعيت و شرايط جامعه ايران و جمهوري اسلامي بسيار متفاوت است و تنها مي‌تواند در صورت پياده‌سازي مشکلاتي را فراهم کند. وقتي به تاريخ ايران به خصوص دهه‌هاي اخير نگاه كنيم، ايراني‌ها همواره بيگانه ستيز و به ويژه غرب‌ستيز بوده‌اند و هر گاه شائبه نفوذ غرب در يك موضوع مطرح شده است، ايراني‌ها با آن مخالفت كرده‌اند. انقلاب‌هاي رنگين اساساً غربي هستند و اگر از اين ويژگي‌ تهي شوند، هيچ خاصيت ديگري ندارند و به همين علت، با توجه به ويژگي غرب ستيزي ايراني‌ها، مدل انقلاب رنگي در ايران قابل تحقق نيست. نقص مدل و الگو، وجود رهبري بصير و هوشيار، پشتوانه اجتماعي نظام، رابطه دولت و ملت در ايران، سابقه منفي آمريكا و انگليس در ذهن مردم ايران و فقدان وحدت در همراهان داخلي پروژه فروپاشي از درون را به عنوان دلايل ناکارآمدي اين مدل در ايران براي براندازي معرفي كرديم.



:: موضوعات مرتبط: انقلاب های رنگی و دلايل شش‌گانه شکست انقلاب رنگي در ايران , ,
:: بازدید از این مطلب : 273
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

   ش به دليل اينكه انقلاب اسلامي براساس تعاليم اسلام بوده و اسلام هيچ زماني دنبال جنگ نبوده و آيات قرآن كريم نيزگوياي اين است كه اسلام ملت ها را به صلح و دوستي و زندگي بدون جنگ و درگيري دعوت كرده و رسول اكرم (ص)را خداوند متعال در سوره انبيا به عنوان رحمت براي جهانيان ذكر كردند:« ما ارسلناك الا رحمه للعالمين» و اگر جنگي هم وارد شده دفاع بوده، دفاع از عقايد و توحيد و انسانيت انسان و بازگرداندن حقوق ستمديدگان و انقلاب اسلامي هم در طول سي سال گذشته ثابت كرده دنبال جنگ نبوده و اگر هم وارد شده، جنگ را تحميل كردند و نظام از هويت و موجوديت خود و ملت دفاع نموده و امروز هم اگر جنگ نرم مطرح است، جنگ نرم را بر ما تحميل كردند خوب حال كه جنگ نرم بر ما تحميل شده نياز به واكاوي دارد تا به درستي تصميم گرفته شود.جنگ نرم در برابر جنگ سخت در حقيقت شامل هر گونه اقدام رواني و تبليغات رسانه اي است كه جامعه هدف يا گروه هاي هدف را نشان مي گيرد و بدون درگيري نظامي و گشوده شدن آتش رقيب را به انفعال يا شكست وا مي دارد.

جوزف ناي در كتاب قدرت نرم مي گويد: قدرت نرم عبارت است از توانايي كسب «مطلوب» از طريق جاذبه، نه از طريق اجبار و يا تطميع ( ص 24) و مي گويد: وقتي بتواني ديگران را وادار كني ايده آل هايت را بپذيرند آنچه را بخواهند كه تو مي خواهي، در اين صورت مجبور نخواهي بود براي هم جهت كردن آنها با خود پول زيادي صرف اجراي سياست هويج و چماق كنيد. اغوا هميشه موثر از اكراه است.

در حمله آمريكا به افغانستان، ريچارد ليبي در تاريخ 10 دسامبر در واشنگتن پست آماري جديد را اعلام كرد: در افغانستان براي جمعيت 26 ميليون نفري حدود 18 ميليون اعلاميه پخش شده، اين كار از طريق بمب هاي فايبرگلاس بود كه در وسط آسمان منفجر مي شد. بيشترين تلاش آمريكا در طول جنگ افغانستان متوجه نبرد تبليغاتي بود. در اين نبرد از تاكتيك هاي رسانه اي گوناگوني استفاده شد. براي نمونه شايعات مبني بر تسليم شدن بسياري از اعضاي طالبان و القاعده، كشته شدن ملاعمر يا بن لادن.(فصلنامه علمي تخصصي عمليات رواني شماره 157:21)

اشكال جنگ نرم

جنگ نرم با اشكال گوناگوني همچون: جنگ رواني، جنگ رايانه اي، جنگ اينترنتي و راه اندازي شبكه هاي راديويي و تلويزيوني اجرا مي شود. از اين رو جنگ نرم مترادف جنگ رواني و يا جنگ اينترنتي نيست بلكه جنگي با ابعاد گسترده تر از آنها است.

تاريخچه جنگ نرم

در سال هاي پاياني جنگ سرد اولين پروژه براندازي نرم در لهستان و با رهبري لخ والستا در جنبش كارگري اين كشور تحقق يافت و با فروپاشي شوروي، يوگسلاوي و چند كشور ديگر اروپاي شرقي، براندازي نرم به پارادايم جديدي در حوزه قدرت و امنيت تبديل شد، چرا كه آنچه كه قدرت حفاظتي يا تهديدزدايي براي امنيت ملي كشورها محسوب مي شود بيشتر از مفهوم قدرت سخت و سازوكارهاي آن مانند قدرت نظامي، قدرت تهاجمي، قدرت تخريبي و كيفيت جنگ افزارهاي نظامي، نوع جنگ افزارها، قدرت برد و ... ناشي مي گرديد و اين تحولات پاياني جنگ سرد نشان داد كه قدرت تنها از مولفه هاي سخت ناشي نشده و آنچه كه موجب سرنگوني اين دولت ها شد بعد ديگري از قدرت يعني نرم بود.

امروز هم مراكزي در آمريكا به ويژه در خصوص ايران تأسيس كرده اند مانند «موسسه آلبرت انشتين» با مديريت «جين شارپ» و «معاونت رابر هلوي مركز بين المللي مبارزات نرم» و «بنياد بين المللي جورج سوروس» كه در جهت شيوه هاي نرم براي رسيدن به اهداف خود در ايران مي باشند.

چرا غرب جنگ نرم را به جاي سخت انتخاب كرد؟

الف) براساس ديدگاه بسياري از مراكز مطالعاتي و استراتژيك آمريكا جنگ سخت درخصوص ايران كارآيي نداشته و چه بسا آمريكا در جنگ سخت با ايران دچار جنگي فرسايشي درازمدت شود كه پايان موفقيت آميز براي آن نخواهد بود.

مارك بالمر، يكي از استراتژيست هاي معروف آمريكايي است كه از او به عنوان يكي از نوآوران سياست خارجه ايالت متحده آمريكا نام مي برند. نويسنده« گزارش ايران- آمريكا: رهيافت جديد» در استدلال خود صراحتاً با ايده تهاجم نظامي عليه جمهوري اسلامي ايران مخالفت كرده و اعلام نموده ايران به لحاظ: وسعت سرزميني، كميت جمعيت، كيفيت نيروي انساني، امكانات نظامي، منابع طبيعي سرشار و موقعيت جغرافيايي ممتاز در منطقه خاورميانه و هارتلند نظام بين المللي بلعيدن ايران به نظر آسان اما هضم آن به يقين دشوار است. وي مي گويد ايران به قدرتي كم نظير تبديل شده كه ديگر نمي توان با يورش نظامي و جنگ سخت آن را سرنگون كرد بلكه تنها راه سرنگون سازي نظام جمهوري اسلامي پيگيري مكانيسم هاي جنگ نرم و استفاده از تكنيك هاي عمليات رواني تبليغاتي با استفاده از: دكترين، مهار، نبرد رسانه اي و ساماندهي و پشتيباني از نافرماني مدني است.

ب) كليد خوردن جنگ نرم عليه ايران در مقطع فعلي را بايد ناشي از گسترش حس تنفر از آمريكا در جهان دانست كه به نظر سران كاخ سفيد، ايران مركز اصلي ايجاد تنفر و گسترش آن است. در آمريكا براي مقابله با اين موج نيروي واكنش سريع تشكيل شده تا اولاً به خنثي سازي نفوذ معنوي ايران در كشورهاي اسلامي و منطقه خاورميانه بپردازد و ثانياً با القاي خطرناك بودن ايران براي امنيت همسايگان اذهان عمومي از اقدامات نقشه ايالت متحده منحرف شود.

آمريكا با 444 ميليارد دلار سرمايه گذاري، در رتبه نخست فناوري اطلاعات قرار دارد، بنابراين از بستر لازم براي راه اندازي جنگ مجازي (سايبر) عليه هر كشوري كه در مغايرت با سياست ها و منافع آن باشد برخوردار است. به اين ترتيب وزير خارجه آمريكا براي جلوگيري از حس تنفر جهاني از آمريكا نيروي واكنش سريع تشكيل مي دهد و او مركز اصلي اين تنفر را جمهوري اسلامي ايران بيان مي كند. بر همين اساس برنامه هاي نرم عليه جمهوري اسلامي ايران متمركز كرده است.

ج) آمريكا در عراق و منطقه دچار تنگناهاي شديدي است و براي خارج شدن از اين بن بستي كه گرفتار آن شده دست به عمليات رواني و تبليغات وسيع عليه ايران زده است. عمليات رواني آمريكا سه مسئله را محور برنامه هاي تبليغاتي خود قرار داده است: مردمي نبودن حكومت، بي كفايتي مسئولان و جنگ قدرت بين مسئولان نظام.

زمينه‌هاي اقدام دشمن براي عمليات نرم

اقدام غرب براي عمليات نرم عليه ايران نيازمند بسترهايي بوده كه برخي از آنها عبارتند از:

الف) اقداماتي كه بر مذاق آنها بوده و فكر مي كردند اينگونه حركات نشانه پذيرش روش هاي جنگ رواني است و اين طمع را در اغتشاشات بعد از انتخابات دروه دهم رياست جمهوري شاهد بوديم.

ب) استحاله بعضي از جريان ها و اشخاص و كنار كشيدن از اصول و آرمان هاي انقلاب.

ج) تجربه اي كه در ساير نقاط دنيا از اين روش گرفتند و به نتايج و آثار خوبي دست پيدا كردند. مقام معظم رهبري در تبيين خطوط اصلي طراحي دشمن در جنگ با نظام اسلامي فرمودند: مخدوش كردن نشانه هاي اميد و تبديل آنها به نشانه هاي يأس و ترديد و القاي بن بست و سياه نمايي و در نهايت گرفتن پويايي جامعه يكي از خطوط مخالفان است.

آثار جنگ نرم

جنگ نرم مي تواند آثار ويرانگري داشته باشد از جمله:

الف: اطمينان مردم نسبت به صحت اخبار در جامعه دچار شك و ترديد قرار مي گيرد؛

ب: نااميدي به آينده كشور؛

ج: تخريب چهره ها در رسانه ها؛

د: عقب ماندگي كشور در ابعاد گوناگون؛

ه: احساس حقارت در مقابل دنياي استكبار؛

و: واگذاري تمام ارزش ها براي رسيدن به دنياي پست مدرن امروزي.

اهداف استكبار در جنگ نرم

الف) رسيدن به مطلوب با كمترين هزينه ( منابع مادي، اقتصادي، سلطه به شريان هاي حياتي كشور): همانطوري كه جوزف ناي قدرت نرم را وسيله اي مي داند براي حصول به نتايج مطلوب (كتاب قدرت نرم: 226) ب) همسو كردن حكومت هاي مخالف: جوزف ناي مي گويد: ما جنگ سرد را عليه اتحاد شوروي به پايان رسانديم. اين پيروزي از طريق يك راهبرد خويشتنداري كه علاوه بر قدرت سخت از قدرت نرم نيز استفاده كرد، به دست آمد. (همان)

ج) تحميل خواسته ها، افكار، فرهنگ و آداب غرب: امام خميني مي فرمايند: امروز بيگانگان بسان گذشته با لشكركشي و ادوات نظامي به سرزمين ها هجوم نمي برند، بلكه به واسطه ابزارهاي پيشرفته به راحتي تا عمق خانواده ها نفوذ مي كنند و فرهنگ ديني و ملي ملت را سخت تحت تأثير قرار مي دهند.

و جوزف ناي مي گويد:

در قدرت نرم ديگران را ترغيب مي كنيم كه همان چيزهايي را بخواهند كه ما مي خواهيم.( همان: 43)

د) مسخ هويت ملت ها:جوزف ناي مي گويد مبادلات علمي و دانشگاهي نيز نقش مهمي را در افزايش قدرت نرم آمريكا ايفا مي كنند. حتي برخي از منتقدين آمريكايي در آن زمان با گفتن جملاتي نظير اين كه در صورتي كه دانشمندان شوروي را ملاقات كنيم، مأموران كا.گ.ب ما را چشم بسته مي ربايند، سعي داشتند تا ديگران را از اين ملاقات برحذر دارند.

آنها به اين نكته توجه نكرده بودند كه ملاقات كنندگان به همراه اسرار علمي، نظرات سياسي را نيز انتقال خواهند داد. بسياري از همين دانشمندان كه در مبادلات شركت داشتند از هدايت كنندگان جريان حقوق بشر و آزاديخواهي در اتحاد جماهير شوروي شدند.( همان: 102)

ه) هجمه بر نقاط حساس و استراتژيك:جوزف ناي مي گويد:

قدرت نرم سيستم شوروي را از داخل دچار فرسايش كرد.( همان: 110)

مقام معظم رهبري نيز در جمع خبرگان رهبري نيز مي فرمايند: مخالفان نظام در جنگ با استفاده از ابزارهاي فراوان تبليغاتي و ارتباطاتي ايمان ها، معرفت ها، عزم ها و پايه ها و اركان يك نظام و كشور را مورد تهاجم قرار مي دهند.

تفاوت جنگ سخت و نرم

الف- در جنگ سخت مرز بين خودي و دشمن

مشخص است، اما در جنگ نرم هيچ استحكامات مادي و عيني وجود ندارد و همه جا محل حضور دشمن است.

ب- در جنگ سخت ميدان نبرد معلوم و مشخص است اما در جنگ نرم همه جا عرصه جنگ نابرابر است.

ج- در جنگ سخت ابزار، ادوات جنگي است اما در جنگ نرم، ابزار رسانه و امواج منتشر شده در هوا و قلم است.

د- جنگ سخت وحدت بخش است و مردم با انگيزه براي دفاع برمي آيند اما در جنگ نرم دشمن سنگرها را يكي پس از ديگري فتح مي كند و كسي متوجه نمي شود.

ه- در جنگ سخت كشته ها شهدا هستند اما در جنگ نرم كشته ها منفورترينند، كساني هستند كه تسليم ايادي دشمن مي شوند.

ابزار پيروزي ما در جنگ نرم

همان عواملي كه ما را در «جنگ سخت» هشت ساله به پيروزي رساند مي تواند ما را در «جنگ همه جانبه نرم» دشمن به پيروزي برساند. اين عوامل عبارتند از:

الف: ايمان به قدرت خداوند متعال؛

ب: شناخت حق از باطل؛

ج: تبعيت از فرامين و دستور ولي فقيه؛

د: وحدت و همدلي و عدم تفرقه؛

ه- تمكين در برابر قوانين الهي؛

و: عدم غفلت از حيله هاي شيطان؛

ت: غرق نشدن در دام ظواهر دنيوي؛

ث: پشتكار و استقامت و پايداري.

رهبر فرزانه انقلاب در ديدار خبرگان رهبري فرمودند: وقتي دشمن آشكارا و بدون پرده‌پوشي در بلواهاي بعد از انتخابات حضور داشت چگونه مي توان اين حضور واضح را انكار كرد بنابراين بصيرت بسيار مهم است زيرا وجود آن در افراد باعث تغيير خيلي از رفتارها خواهد شد.

ايشان همچنين فرمودند: نخبگان و خواص بايد در فتنه با بصيرت به روشنگري جامعه بپردازند و بسيار مراقب باشند زيرا برخي اوقات سكوت و كنار كشيدن آنان كمك به فتنه است.



:: موضوعات مرتبط: زمينه‌ها و اهداف جنگ نرم غرب عليه جمهوري اسلامي ايران , ,
:: بازدید از این مطلب : 251
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

    ش از زمانی که جدال هسته‌ای ایران و غرب آغاز شده است، مقامات اسراییلی به طور جدی به دنبال این بوده‌‌اند که از توسعه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران جلوگیری کرده و از طرق بزرگ نمایی و حتی شایعه‌پراکنی در بین کشورهای غربی مانعی بر سر راه آن قرار دهند. ‌‌تل آویو بارها اعلام کرده است که ایران در حال رسیدن به بمب اتمی است و این مسأله امنیتش را با تهدید مواجه می‌کند، بنابراین آمریکا ‌‌باید به هر نحوی از پیشروی این روند جلوگیری کند. ‌‌جدای از نشست‌ها و گفت‌و‌گوهای پی در پی مقامات اسراییلی با دولتمردان آمریکایی و اروپایی که تاکنون نتیجه‌ای برای تل‌آویو نداشته است، ‌‌تهدید به حمله نظامی علیه مراکز هسته‌ای ایران بیش از همه ذهن سیاستمداران و کارشناسان منطقه‌ای و بین‌المللی را به خود مشغول کرده است. ‌با روی کار آمدن کابینه نتانیاهو که لیبرمن وزارت خارجه آن را در دست دارد، ‌‌بحث حمله نظامی بسیار پررنگ شد. ‌‌حتی برخی از کارشناسان، ‌‌جمهوری اسلامی ایران را عاملی بر ایجاد اختلاف بین آمریکا ‌‌و اسراییل دانستند، ‌‌زیرا با روی کار آمدن باراک اوباما در آمریکا ‌‌و تمایل وی به تغییر در روابط ایران و آمریکا ‌‌- که هنوز نتوانسته است آن را عملی کند - به مذاق اسراییلی‌ها خوش نیامد و حتی در یک جنگ روانی، اسراییل تمایل خود را برای حمله به ایران تشدید کرد که با مخالفت شدید آمریکا ‌‌مواجه شد. ‌دولت اوباما براساس طرح‌های خودساخته تأکید‌‌ کرده است که جمهوری اسلامی ایران تا پایان سال میلادی جاری مهلت دارد به خواسته‌های آمریکا ‌‌جواب مثبت دهد، در غیر این صورت غرب گام‌های دیگری را علیه ایران در پیش خواهد گرفت. ‌‌با توجه به اینکه دولتمردان ایران موضع گذشته خود را در زمینه فعالیت‌های هسته‌ای دنبال می‌کنند، ‌‌بنابراین دلخواسته‌های واشنگتن تأمین‌‌ نخواهد شد.

‌‌با این وجود آیا اسراییل برای حمله به مراکز هسته‌ای ایران جری‌تر می‌شود؟

آیا تل‌آویو حاضر است برای این کار هزینه بدهد؟

 آیا آمریکا ‌‌از حمله نظامی اسراییل به ایران حمایت کرده و جنگ نیابتی را هدایت می‌کند؟

با وجود تمام تقلاهای شبانه‌روزی اسراییل که البته بسیاری از آنها فقط عملیات روانی است، ‌‌باید گفت که این رژیم تحرکات نظامی را علیه جمهوری اسلامی آغاز نخواهد کرد. ‌‌نه به این دلیل که ایران به لحاظ نظامی توسعه یافته است یا اینکه در منطقه به گونه‌ای ریشه دوانیده که حمله به ایران آتش منطقه‌ای را شعله‌ور می‌کند، ‌‌بلکه تنها به این دلیل که اسراییل برای مقابله با ایران راه دیگری را پیدا کرده است که امروز از آن با عنوان «جنگ نرم» یا «جنگ سایبری» یاد می‌شود و در فضای مجازی اینترنت صورت می‌گیرد. ‌‌این نوع جنگ هزینه بسیار کمتری را چه به لحاظ نظامی، ‌‌چه به لحاظ سیاسی و چه به لحاظ تاریخی بر اسراییل تحمیل می‌کند. ‌نتانیاهو در روز «شانزده آذر» که نماد ضد استکباری و ضد استبدادی ایرانیان است در کمیته روابط خارجه و امنیت کنست به صراحت اعلام کرد که «اغتشاشات در داخل ایران به نفع اسراییل است. ‌» رئیس کابینه رژیم صهیونیستی تأکید‌‌ کرد که در سال جاری دو تحول بزرگ در ایران به وجود آمده است که اولی تلاش جدی این کشور برای رسیدن به سلاح هسته‌ای است و دومی تغییر و تحولاتی است که در ایران ایجاد شده است. ‌به نظر می‌آید اسراییل با عقب‌نشینی نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران به دنبال براندازی نرم و از درون است. ‌‌از این رو درصدد برآمده است تا توسعه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران را از طریق حمایت از آشوب‌های داخلی کنترل کند. ‌‌در روز شانزده آذر که برخی از مخالفان نظام به خیابان‌ها کشیده شدند، ‌‌نتانیاهو از واشنگتن تقاضا کرد که از فضای مجازی بخصوص تویتر علیه حکومت ایران استفاده کرده و از آنها برای جنگ (fight) علیه این نظام بهره ببرد. ‌‌نتانیاهو به مقامات آمریکا ‌‌توصیه کرده است که برای از بین بردن مشروعیت حاکمیت در ایران از سایت‌های اجتماعی استفاده کرده و با ارائه اطلاعات خاص آشوب‌های داخلی را هدایت کنند. ‌‌شیمون پرز، ‌‌‌رئیس رژیم صهیونیستی نیز در سفر اخیر خود به آمریکای جنوبی در برزیل خطاب به رهبران این منطقه گفته بود اگر به رابطه با ایران دل بسته‌اید، بدانید که مردم این کشور علیه حاکمیت دست به شورش زده‌‌اند و به‌زودی جمهوری اسلامی ایران سقوط خواهد کرد. ‌از این رو تل آویو با عقب نشینی از جنگ رودرو و تحرکات نظامی علیه مراکز هسته‌ای ایران که می‌تواند هزینه‌های زیادی برای این رژیم داشته باشد، ‌‌به «جنگ مجازی» روآورده و قصد دارد فعالیت‌های هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران را از طریق نبرد سایبری کنترل کند که افق آن را براندازی نظام می‌بیند.



:: موضوعات مرتبط: جنگ نرم اسراییل علیه ایران در فضای سایبر , ,
:: بازدید از این مطلب : 268
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

 تعریف جنگ رسانه‌ای
استفاده از رسانه‌ها برای تضعیف کشور هدف و بهره‌گیری از توان و ظرفیت رسانه‌ها اعم از رسانه‌های نوشتاری، دیداری شنیداری و به کارگیری اصول تبلیغات و عملیات روانی، به منظور کسب منافع، را جنگ رسانه‌ای می گویند.
آنچه مسلم است جنگ رسانه‌ای از برجسته‌ترین مولفه‌های جنگ نرم و جنگ‌های مدرن در جهان کنونی محسوب می‌شود. جنگ نرم به مثابه راهبرد و استراتژی انتخابی نظام سلطه برای تسلط بر افکار و اراده ملت‌ها تدوین و طراحی شده است.
اما بیشترین کاربرد جنگ رسانه‌ها در هنگامه نبرد‌های نظامی‌شدت می‌یابد، البته‌این به آن معنا نیست که‌این کاربرد از اهمیت رسانه‌ها در دیگر زمان‌ها می‌کاهد، بلکه می‌توان گفت جنگ رسانه در شرایط صلح نیز بین قدرت‌ها و دولت‌ها به صورت غیررسمی ‌مورد استفاده قرار می‌گیرد. آنجا که قدرت‌ها توان به میدان آوردن نیروی نظامی ‌را ندارند و یا جامعه آنان قادر به تحمل تلفات انسانی نیست. به جنگ رسانه‌ای روی می‌آوردند و از این ابزار به بهره‌برداری می‌کنند. جنگ رسانه‌ای از جمله جنگ‌های بدون خون‌ریزی و آرام محسوب می‌شود.
با توجه به آرام بودن جنگ رسانه‌ای، میزان تخریب آن آنقدر زیاد است که حتی شهروندان کشور‌های هدف، متوجه حجم سنگین این جنگ بر فضای روحی و روانی خود و اطرفیان‌شان نمی‌شوند.

اهداف جنگ رسانه‌ای
هدف این جنگ تغییر کارکرد و عملکرد دولت‌ها و ملت‌ها در پشتیبانی از دیگر دولت‌ها، و به ویژه کنترل افکار و اذ‌هان عمومی مردم است.

کارکرد‌های جنگ رسانه‌ای
این جنگ برخلاف جنگ‌های نظامی‌که بین دو کشور یا چند ائتلاف و اتحاد با یک کشور صورت می‌گیرد، ممکن است بین یک گروه از کشور‌ها صورت پذیرد، همچون جنگ رسانه‌ای غرب با جهان اسلام یا نظام سلطه علیه انقلاب اسلامی‌.
رسانه‌ها در تمامی‌جنگ‌های قرن بیستم به مثابه ابزاری برای جنگ روانی و تبلیغات جنگی از سوی بسیاری از کشور‌ها مورد استفاده قرار گرفتند در جنگ جهانی دوم در حالی که نیروهای آلمان نازی در فوریه 1943 شکست سختی خورده بودند، رادیو‌ آلمان به دروغ‌پردازی مبنی بر مقاومت سربازان آلمانی در برابر سربازان روس مشغول بود. اما واقعیت این بود که نیرو‌های آلمانی در برابر رزم نیرو‌های روسی تسلیم شده بودند.

انواع شگردهای جنگ روانی:

تکنیک تصويرسازي يا انگاره سازي
انگاره سازي يكي از شيوه هاي عمليات رواني است كه در نبرد رسانه اي از آن استفاده مي شود. در اين روش، نيروهاي مهاجم سعي مي كنند با ايجاد تصويري مطلوب از خود، تصويري مخدوش و ناموجه از نيروهاي مدافع در اذهان مخاطبان ايجاد كنند.
كارل هوسمن در مورد انگاره سازي رسانه ها مي گويد: رسانه ها، فضايي ساختگي ارائه مي دهند، برداشتي ذهني از جهان كه ضرورتاً با جهان واقعي منطبق نيست. در رسانه ها، خبر، الزاماً همان چيزي نيست كه اتفاق مي افتد بلكه چيزي است كه منبع خبري آن را ارايه مي دهد.
براي هدايت افكار عمومي از واقعيات، انگاره هايي خلق مي شود كه تنها در راستاي اهداف كارگزاران ارتباطي است. مانند ايجاد انگاره اي از ايران در رسانه هاي آمريكايي و غربي كه درصدد است ايران را كشوري خشونت طلب جلوه دهد. اين انگاره باعث مي شود كه در صورت تجاوز كشوري به ايران، افكار عمومي همسو با آن عمل كرده و به اعمال خلاف ديگران مشروعيت داده شود.
در تصويري كه رسانه هاي غرب از اسلام ارايه مي دهند، مسلمانان را افرادي بي رحم و با عقايد افراطي معرفي مي كنند.
در رسانه هاي جهان شاهد انتشار گزارش جنايتي جديد بودیم و آن، سربريدن گروگانهايي با مليت هاي مختلف به بهانه حضور هم ميهنان آنها در عراق بود كه به ويژه انتشار تصاوير اين جنايات از برخي شبكه هاي تلويزيوني، بخش عظيمي از مردم دنيا را تحت تأثير قرار داد. جالب آنكه در اين تصاوير، مردان نقابدار سياهپوشي كه سر مي برند، در پشت خود پرچم «لااله الاا...» و «محمد رسول ا...» نصب كرده و پيش از كشتن گروگانها، فرياد «ا... اكبر» سر مي دادند و روشن است كه اين تصاوير چه تأثير قابل توجهي در ايجاد نفرت از دين اسلام دارد.
كافي است، تصور كنيد، وقتي يك شهروند فيليپيني يا آمريكايي و اروپايي، تنها شناختش از اسلام را با چنين فيلم هايي كه از تلويزيون مشاهده مي كند، دريافت كند، چه ديدي از اسلام و مسلمانان در ذهن خود پيدا مي كند؟

تکنیک دروغ
دروغ، بخشي از تاكتيكهاي جنگ رواني محسوب مي‌شود. در فريب با استراتژي دروغ بزرگ، كوشش مي‌شود تا مخاطب مورد نظر، به سمت يك فضاي رواني متفاوت با واقعيت سوق داده شود. اين فضاي دروني بايد به گونه‌اي ساخته و پرداخته شود كه گروه هدف بدون ابزار مقاومت، در آن فضا قرار گيرد و مفاهيم و علائم انتقالي، مورد قبول و پذيرش او باشد.
از ديدگاه روان‌شناسي، فردي كه در حال منازعه با دشمن است، همواره مي‌كوشد تا خود را در موضع هوشيارانه و غالب نسبت به او قرار دهد؛ زيرا، احساس مي‌كند كه هر لحظه از ناحيه دشمن در معرض خطر قرار دارد و طبيعي است كه در برابر هر حركت و رفتار او نيز حساس باشد و در نتيجه، در مقابل آنها مقاومت كند؛ بنابراين، هنر تاكتيك فريب، شكستن اين مقاومت در حريف يا دشمن است و البته، ترديدي نيست كه اين عمل با ظرافت و با دقت خاصي انجام مي‌شود و بيشتر به تجربه و شناخت مجري طرح از گروه هدف بستگي دارد
به منظور روشن شدن بحث و براي نمونه، چند دروغ بزرگ، كه در راستاي منحرف كردن ذهن گروه‌هاي هدف و ديگر دولتها آمده است، ارايه مي‌شود.
دروغ القاعده
ريچارد پل، مشاور پنتاگون، مدعي بود كه احمدالعاني يكي از اعضاي برجسته القاعده در ماه آوريل سال 2001، در پراگ با محمد عطا از هواپيماربايان انتحاري عمليات 11 سپتامبر ملاقات كرده است. در حالي كه اكنون ثابت شده كه بين صدام و القاعده هيچ‌گونه همكاري وجود نداشته است. در پاييز 2002 دولت آمريكا مطلع شد كه چنين ملاقاتي بين محمدعطا و العاني نيز وجود خارجي نداشته است. العاني در دوم ماه جولاي سال 2003 در عراق دستگير و منكر چنين ملاقاتي شده است.
دولت‌هاي بزرگ براي تهييج افكار عمومي و همسو كردن ديگر كشورها براي حمله به كشور هدف رسماً دروغ مي‌گويند. تاريخ معاصر جهان موارد فراواني از اين گونه دروغ‌پردازي‌ها را به ياد دارد. به نظر مي‌رسد توسل به اين شيوه براي آغاز يا مديريت جنگ به سنت ديپلماسي قدرت‌هاي بزرگ تبديل شده است.جنگ به سنت دیپلماسی قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.

تکنیک فریب
فريب عبارت است از ارائه وارونه واقعيت براي دستيابي به برخي برتريها. فريب سياسي از طريق داشتن روابط ديپلماتيك يا بين‌المللي و فريب نظامي از طريق عملكرد نيروهاي نظامي حاصل مي‌شود. اگر يكي از طرفين موقعيت تهاجمي بيشتري داشته باشد مي‌تواند در عمليات فريب نيز موفق‌تر باشد. طرف آغازگر عمليات فريب مي‌تواند در ماهيت مقابله نقش تعيين‌كننده‌اي ايفاء كند و به اين ترتيب ميزان كنترل او بر عمليات بيشتر خواهد بود. مزيت عمده براي طرف آغازگر، بهره‌برداري مناسب‌تر از زمان است. هرچند ممكن است مخاطب موردنظر بر پايه عناوين عمليات فريب طرف آغازگر، اقدامي به عمل نياورد، اما بايد زماني را براي ارزيابي سناريوهاي فريب و يا كسب اطلاعات ديگر، صرف كند كه اين امر به نفع طرف آغازگر است.

فريب (نظامي يا سياسي) عبارت از دستكاري، تحريف، كتمان، تزوير يا شواهد موجود كه در دسترس طرف مقابل است. تاريخ نشان داده است كه با تقويت دريافتها و باورهاي كنوني دشمن، بهتر مي‌توان عمليات فريب را اجرا كرد تا با متقاعد كردن او به تغيير افكارش. كاركنان عمليات رواني بايد به دشمن تلقين كنند كه راهي را كه انتخاب كرده، بهترين گزينه ممكن است تا بدين ترتيب او را از انديشيدن به طرحها و راههاي جايگزين ديگر، باز دارند. اگر مردم دو گزينه پيش رو داشته باشند، گزينه‌اي را انتخاب مي‌كنند كه با ديدگاه كنوني آنها مطابقت دارد. اغلب مردم آنچه را كه به آن مي‌انديشند، باور دارند. از ديدگاه روان‌شناسي، مردم شواهدي را مي‌پذيرند كه تصورات و عقايد از قبل شكل گرفته آنها را تأييد كنند. مردم عموماً به شواهد مطابق با ديدگاههايشان، بيش از حد لازم اهميت مي‌دهند و شواهد مغاير با اين ديدگاهها را رد مي‌كنند. كاركنان عمليات رواني بايد تا حد امكان از تلقين برخي چيزها كه مخاطبان آمادگي و استعداد باور آن ‌را ندارند، اجتناب كنند. در جنگ جهاني دوم هيتلر بر اين باور بود كه متفقين به دليل مشكلات پوشش هوايي و لزوم وجود يك فرودگاه بزرگ، هرگز از سمت بندر كلايزدر درياي شمال حمله نخواهند كرد. اما متفقين نيز از اين باور وي بهره‌برداري ‌كردند.


تکنیک نامگذاري معكوس

اين شيوه تبليغاتي از روشهاي بسيار رايج تبليغات غرب است. در اين روش تلاش مي شود به تناسب هدفهاي تبليغاتي براي مفاهيم نامگذاري شود. به عنوان مثال، «استعمار» در لغت به معني طلب آبادي و عمران است؛ اما غرب اين كلمه را در مورد تسخير و اشغال كشورها به كار گرفته و امروز حتي در اثر تكرار اين كاربرد معكوس، مفهوم واقعي كلمه عوض شده است. چنين است كلماتي كه در فرهنگ تبليغات با مقاصد ويژه به كار گرفته مي شود.

تکنیک فرافکنی
فرافکني که در انگليسي «PROJECTION» خوانده مي شود، واژه اي است که از دنياي روانشناسي به حوزه ارتباطات راه يافته است.
نسبت دادن ناآگاهانه اعمال عيبها و عادتهاي ناپسند خود به ديگران که سازوکاري دفاعي است ، نمادي از فرافکني در حوزه روانشناسي است.
فرافکني در حوزه سياست و رسانه اما ناآگاهانه نيست بلکه طبق يک سناريوي خبري هوشمندانه صورت مي گيرد. تصميم سازان رسانه بيشتر براي تبرئه کردن يک طرف و انداختن گناه به گردن طرف ديگر مناقشه از اين روش استفاده مي کنند. فرافکني در صورتي که در رسانه بخوبي مديريت شود ، مي تواند با برانگيختن واکنش هاي هيجاني افکار عمومي جامعه هدف را به سمت دلخواه سوق دهد.

تكنيك برجسته نمايي
رد پاي تكنيك برجسته نمايي را مي توان به راحتي در بيشتر طرحهاي عمليات رواني آمريكا عليه ايران يافت. امروزه، كمتر خبر، پيام، گزارش يا تحليلي در راديوهاي ضد ايراني پخش مي شود كه در آن، يك يا چند نارسايي اقتصادي، اجتماعي، اداري و امنيتي در ايران برجسته نشده باشد. براي مثال آنان حادثه اي مانند وقوع يك تصادف خونين در جاده هاي ايران را به بهانه اي براي پخش ساعتها برنامه در خصوص ناكارآمدي و بي توجهي دولت اسلامي در حفظ جان شهروندانش تبديل مي كنند.

تکنیک برجسته سازي
برجسته سازي، شايع ترين روش مورد استفاده رسانه ها است.آنان در خصوص استفاده رسانه ها از اين روش به نقل از كورت لنگ و گلاريز، از پيشگامان فرضيه برجسته سازي رسانه اي مي نويسند: رسانه هاي جمعي توجه را به موضوعات خاص سوق مي دهند. آنها از چهره هاي سياسي تصاوير عمومي مي سازند.
آنها همواره موضوعاتي را مطرح مي كنند كه افكار عمومي ناگزير بايد درباره آنها فكر كند. براون مدعي شده است كه «عمليات رواني يعني گزينش برخي اخبار، اطلاعات و تصاوير و برجسته سازي و تكرار آنها».

تکنیک شایعه
يكي از آسيبهايي كه اخيراً شاهد آن هستيم رواج شايعات است. البته شايعات به مقتضيات زمان و در برهه‌هايي خاص، ماهيتي متفاوت داشته و بنا به نيازها و فراخور حال منابع به وجود آورنده آن، گاهي كمرنگ و در زماني پر‌رنگ مي‌شود.
شايعات با توجه به ماهيت و قدرت تأثيرگذاري آن مي‌توانند اضطراب اجتماعي را افزايش داده و ميزان بهره‌وري و توليد را كاهش دهند و چرخه اقتصاد را فلج كرده و اعتبار اجتماعي افراد، مؤسسات و كشورها را خدشه‌دار كنند. بعضاً ممكن است شايعه‌اي به طور فوق‌العاده‌اي قوت يابد و آنچنان در اذهان آحاد مردم رسوخ كند كه اطلاعيه‌ها و توضيحات منابع رسمي دولتي هم به سهولت نتواند آن را تكذيب و از افكار مردم خارج كند.
شايعه در همه جا و در تمامي طبقات اجتماعي وجود دارد و قديمي‌ترين رسانه گروهي است. پيش از آنكه نوشتار به وجود آيد، گفتار، تنها شيوه ارتباط بود و شايعه خبرها را منتقل مي‌كرد، كساني را خوشنام و برخي را بدنام مي‌ساخت و جار و جنجال و حتي جنگ به راه مي‌انداخت. امروز نيز، به رغم ظهور روزنامه، راديو و تحول عظيم رسانه‌هاي ديداري شنيداري، شايعات خاموش نشده‌اند و عموم مردم كماكان برخي خبرها را دهان به دهان منتقل مي‌كنند. پيدايش رسانه‌ها نه تنها نتوانسته است مانع از پخش شايعه شود، بلكه آن را به گونه‌اي تخصصي ساخته است، به طوري كه امروزه هر شيوه ارتباطي، محدوده خاصي دارد» (موقر 1380).
وسيله انتقال شايعه، عموماً كلام است. البته گاهي نيز شايعات در روزنامه‌ها به چاپ مي‌رسند يا از راديو پخش مي‌شوند. در عين حال، ناشران و مسئولان پخش راديو، كه احساس مسئوليت مي‌كنند، در حال آموختن چگونگي حفاظت از رسانه‌هاي گروهي خود در قبال انتشار شايعات‌اند. از سوي ديگر، اعلاميه‌هاي بدنام‌كننده و پخش بي‌‌مسئولانه در مطبوعات، مبدل به محملهاي متداول انتقال و انتشار شايعات زيان‌آور شده‌اند

وظیفه دستگاه‌های مسئول جمهوری اسلامی‌در اجرا و مقابله با جنگ رسانه‌ای

- برنامه‌ریزی میان‌مدت و بلندمدت درخصوص مقابله با جنگ رسانه‌ای نظام سلطه و اجرای طرحهای اطلاع رسانی بین المللی.

- توسعه کمی‌و کیفی دستگاه‌های مرتبط و امکانات و تجهیزات مورد نیاز.

- شناسایی عوامل و امکانات داخلی، و منطقه‌ای مرتبط و امکانات و تجهیزات مورد نیاز.

- شناسایی عوامل و امکانات داخلی، منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای این جنگ.

- آموزش، توجیه و تربیت متخصصین مورد نیاز این نبرد.

- برگزاری همایش، نشست‌های تخصصی و هم‌اندیشی، ارتقاء سطح فعالیت‌های رسانه‌ای.

- بهره‌گیری از فناوری برتر رسانه‌ای و امکانات نوین ارتباطی در جهت مقابله با هجوم رسانه‌ای.



:: موضوعات مرتبط: جنگ رسانه‌ای , ,
:: بازدید از این مطلب : 274
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی


مقدمه

انقلاب رنگی(Color revolution) یا انقلاب مخملی(velvet revolution) از جمله شیوه‌های جدید تغییر رژیم در آغاز سده بیست و یكم است كه تاكنون با حمایت غرب علیه نظام‌های سیاسی باقی‌مانده از دوره جنگ سرد، در كشورهای اروپای شرقی و جمهوری‌های استقلال‌یافته از شوروی سابق، روی داده است.

« انقلاب رنگی » پدیده ای نوین و مربوط به دوران پس از جنگ سرد است كه در ذیل مدل های شناخته شده و كلاسیك جامعه شناسی سیاسی در باب تغییرات و دگرگونی های اجتماعی نمی گنجد . منظور از انقلاب رنگی كه با عناوینی نظیر « انقلاب آرام » ، « انقلاب خاموش » ، « انقلاب مخملی » ، « انقلاب گل رز » ، « انقلاب نارنجی » ، « انقلاب لاله » ، « انقلاب كاج » و ... شناخته می شود ، تغییر رژیم بدون خشونت و كشتار است كه از طریق اعتراض های مدنی و یا تحصن های گسترده حاصل می گردد .

دلیل اطلاق نام رنگ ها و گل ها بر این رویدادها به استفاده ی مخالفین از یك رنگ یا گل خاص به عنوان نماد مخالفت خود باز می گردد كه این اعتراض با استفاده از جریان سازی تبلیغات رسانه های غربی با عنوان پر طمطراق « انقلاب» شناسایی می شوند .

بنابراین می توان انقلاب رنگی را تحولی نسبتاً آرام و همراه با جابجایی نخبگان در سطح بالا دانست كه طی آن هیات حاكمه از سوی اپوزیسیون قدرتمند به چالش كشیده می شود و در نهایت بوسیله ی همین مخالفان میانه رو كه طرفدار لیبرال دموكراسی غربی می باشند و از حمایت قدرت های غربی نیز برخوردارند ، از مدار قدرت خارج می گردند .

این جریان كه عموماً در برابر اعتراض به نتایج انتخابات صورت گرفته است ، هدف خود را پیروزی دموكراسی در روند انتخابات می داند و در این راستا از ابزارهای گوناگونی برای نمایش تقلب و یا فساد حاكمان استفاده می نماید . به نحوی كه برگزاری انتخابات بحث برانگیز به مخالفت های گسترده خیابانی دامن زده و این امر منجر به عزل و فرار رهبرانی شده كه از سوی مخالفین با عناوینی نظیر دیكتاتور و مستبد شناخته می شوند.

از این رو علیرغم آنكه انقلاب رنگی یك تحولات درونی محسوب می شود، با این حال نباید تنها به آن همچون مسائلی داخلی نگریسته شود و نقش عوامل خارجی را نادیده گرفت و لذا یكی از تفاوت های اصلی انقلاب های رنگی با انقلاب به معنای رایج آن همانا حضور پررنگ و مداخله جدی كشورهای خارجی، سازمان های بین المللی و رسانه های ارتباط جمعی دانست.

این الگوی تغییر رژیم تاكنون در كشورهای یوگسلاوی (2000)، گرجستان (2003)، اوكراین (2004) و قرقیزستان (2005)، رخ داد و در جریان آنها، نوع جدیدی از جابه‌جایی قدرت سیاسی به شیوه‌ای آرام و مسالمت‌آمیز جلوه‌گر شد.

 

انقلاب (revolution) ‌ در فرهنگ سیاسی به معنای : «تغییر ناگهانی است كه در هر نظم اجتماعی، نهادی و سیاسی مستقر ، تحت تأثیر نیروهای معمولا متشكل و برتر از نیروهای حافظ نظم موجود و نه در جهت جابجایی افراد، بلكه با هدف ایجاد یك نظم جدید به وقوع می‌پیوندد» می باشد. (1)

در تعریف دیگر انقلاب یعنی «یك حركت مردمی در جهت تغییر سریع و بنیانی از ارزش‌ها و باورهای مسلط در نهادهای سیاسی ، ساختارهای اجتماعی، رهبری، روش‌ها و فعالیت‌های حكومتی یك جامعه همراهبا خشونت داخلی».

بنابراین نظر به مفاد مذكور، عناصر و ویژگی‌های اصلی یك انقلاب عبارتند از:

مردمی بودن
سریع و ناگهانی بودن
با خشونت همراه بودن
ارزش‌های مسلط را تغییر دادن
و سیستم سیاسی حاكم را دگرگون ساختن
 

تأمل در مفهوم و ویژگی های انقلاب به معنای رایج و اصطلاحی آن نشان می دهد كه تحول در جمهوری‌های شوروی سابق با مختصات انقلاب آنگونه كه بر شمرده شد، همخوانی و سنخیت ندارد، زیرا انقلاب رنگی از اوصاف پنجگانه انقلاب، به دلیل سراسری بودن نارضایتی ، فقط واجد وصف مردمی بودن آن هستند. هر چند این قید نیز با تسامح همراه است . (2) چرا كه:

اولا: حاكمان این كشورها به هیچ عنوان برای متوقف كردن تظاهرات عمومی از نیروی نظامی استفاده نكردند.

ثانیا:‌ پیش از تحولات رهبران اصلی انقلاب‌های رنگی دارای سمت‌های مهمی چون صدارت یا وزارت بودند.

ثالثا: رهبران بر كنار شده همچنان به حیات سیاسی خود ادامه داده و شاید در صورت تغییر شرایط مجددا به قدرت باز گردند. به این معنا كه از تسویه حساب‌های سیاسی انقلابی و خونین كه لازمه انقلاب‌های بزرگ می‌باشد، كوچك‌ترین خبری نیست. این در حالی‌ است كه عمده‌ترین تفاوت انقلاب‌های متعارف از انقلاب‌های رنگین آن است كه در اولی انقلابیون برای پیشبرد اهداف انقلاب، اگر ضرورت ایجاب كند، از كاربرد خشونت علیه حاكمان و حافظان موجود دریغ نمی‌ورزند. اما در انقلاب‌های آرام، انقلابیون خشونت را تقدیس نمی‌كنند و حتی‌الامكان به روش‌های مسالمت‌آمیز تأسی می‌جویند.

رابعا : مفهوم انقلاب در ادبیات سیاسی از نوع تقدس برخوردار است. چرا كه بار معنایی آن از نقص به كمال، از استبداد به مشروطه و از وابستگی به استقلال است. به همین دلیل انقلابی بودن برای جامعه افتخار و تعهد ایجاد می‌كند. این در حالی است كه تحولات جمهوری‌های شوروی سابق تحت نام انقلاب‌های رنگی نه تنها منشاء‌ هیچ گونه تقدسی نگردیده، بلكه مستلزم آثار و عوارض خاصی كه معادلات بین‌المللی را نیز تحت الشعاع قرار داده و یا الگویی از نوع یك انقلاب مستقل را ترجمان كند، نمی‌باشد.

بر این اساس می‌توان نتیجه گرفت كه تحولات سیاسی در گرجستان، اكراین ، قرقیزستان و ... بیشتر نماد یك رفرم هستند، هر چند نام‌های گوناگونی نظیر انقلاب از بالا، انقلاب بی كنش و انقلاب مخملی بر آنها گذاشته شود یا حداقل آنكه با تسامح عنوان اصقلاب را بر آنها اطلاق كرده، زیرا ارزش‌ها و هنجارهای حكومتی و نهادهای پیشین هنوز وجوددارند و جز تغییراتی خاص در حوزه سیاست داخلی و نیز جهت‌گیری‌های كلان خارجی، تحول قابل توجهی در این كشورها مشاهده نمی‌شود. از این رو كاربرد انقلاب در ادبیات سیاسی برای تحولاتی از این دست نوعی بدعت محسوب می‌گردد.

 
ویژگی ها و شاخصه های انقلاب رنگی
 

بهره‌گیری از گزینه میانی؛ منطق درونی انقلاب رنگی

با بررسی موردی انقلاب رنگی در كشورهایی كه دستخوش این دگرگونی بوده اند ، اكنون می‌توان به این نتیجه مهم دست یافت كه آنچه منطق درونی این الگو را تشكیل می‌دهد، بهره‌گیری از گزینه میانی است. به بیان دیگر، انقلاب رنگی از یك سو گزینه‌ای است میان انقلاب خشونت‌آمیز و اصلاحات درون‌حكومتی و از سوی دیگر و به لحاظ سازماندهی، در میانه سازمان‌های نیمه‌مخفی و سلسله ‌مراتبی (منضبط) و احزاب حكومتی با فعالیت آشكار ایستاده است. همچنانكه از یك سو جایگاهی میان مبارزه چریكی، پنهانی و براندازانه و فعالیت انتخاباتی كاملاً در چارچوب گفتمان دولتی را برمی‌گزیند و از سوی دیگر، شیوه‌ای است در میانه مبارزه كاملاً خودانگیخته و داخلی و مداخله صرف خارجی. در میانه ایستادن، این مزیت را به الگوی انقلاب رنگی می‌دهد كه حتی‌الامكان از مزایای هر دو سر طیفه بهره ببرد و در عین حال از برخی هزینه‌ها و مضرات آنها به دور باشد. بر این اساس، برای تشریح ویژگی‌های انقلاب‌های رنگی، می‌توان به چهار گزاره اشاره كرد كه محتوای آنها به ترتیب مسالمت‌جویی، جنبش‌گرایی، بهره‌گیری از امكانات نوین ارتباطی و استفاده از سرمایه‌گذاری خارجی‌اند. (3)

 

 انقلاب رنگی، الگوی تغییر مسالمت‌آمیز و به دور از خشونت حاكمان است.

انقلاب رنگی به مثابه الگوی نوین تغییر حاكمان، بر نفی دوگانه‌سازی‌های كاذب گذشته اعم از دوگانه انقلاب و اصلاح بنا شده است. به این معنا، الگوی تازه، سنتز یا هم‌نهاد دو الگوی پیشین یعنی انقلاب و اصلاح می‌باشد. به بیان دیگر، مفروضه بنیادین انقلاب رنگی این است كه می‌توان در اهداف انقلابی بود و در روش اصلاح‌طلب و مسالمت‌جو. به این معنا، انقلاب رنگی بر روش‌های غیر خشن مبارزه و تركیبی از فشار توده‌ای سازمان‌یافته (از جمله جنبش‌های اجتماعی)، در عین آمادگی برای گفتگو، مذاكره و پیشبرد مرحله‌ای اهداف، تأكید می‌كند. بهره‌گیری از آموزه عدم خشونت، بیش از آنكه گزینه‌ای اخلاقی باشد، انتخابی راهبردی و استراتژیك است. این امر، از آن روست كه اعمال قهر در برابر قدرتی كه مزیت هژمون بودن را دارد، غالباً بی‌نتیجه است. به بیان گرامشی، هژمونی، بیانگر نوعی اقتدار است كه نه به واسطه استفاده ناخردمندانه از قدرت، بلكه از طریق رضایت یعنی نوعی توافق ضمنی نوشته‌نشده كه اغلب به صورت حسی عام و متعارف منتقل می‌شود، كاربرد دارد.(4) به بیان دیگر، قدرت از طریق هژمونی نوعی نظام معنایی كه سازنده ذهن جمعی است، اعمال می‌شود. به واقع، قهر و مبارزه خشونت‌آمیز در برابر رژیمی كه هژمون است، فقط چهره زور و غلبه آن را به چالش می‌گیرد و نه چهره‌ای كه مبتنی بر رضایت است. در عین حال، هر نظام سیاسی تثبیت‌شده‌ای، در بعد اعمال زور و غلبه قهرآمیز، توانمند و تا حد زیادی روئین‌تن است و تا زمانی كه اراده روانی آن برای اعمال قهر و سركوب با اختلال مواجه نشود، نمی‌توان جنبه قهرآمیز آن را با بحران مواجه كرد. مبارزه مسالمت‌آمیز، موجب می‌شود اولاً، چهره توأم با رضایت حكومت به تدریج مخدوش شود و ثانیاً، ظرفیت نیروهای سركوب برای اعمال قهر و زور عریان تا حد زیادی تخلیه گردد. از سوی دیگر، تجارب گذشته نیز نشان داده كه هرگونه شكست در آوردگاه‌های قهرآمیز، به بازتولید روانی طرف پیروز و سرخوردگی طرف ناكام خواهد انجامید. این در حالی است كه روش‌های مسالمت‌آمیز، به این سطح از بی‌تعادلی روانی منجر نمی‌شوند. این تلقی، عمدتاً برگرفته از برخی تجربیات كشورهای اروپای شرقی به ویژه لهستان، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی است. به واقع، تجارب اروپای شرقی مهر تأییدی بر رویكردهای مسالمت‌آمیز است و به استثنای رومانی كه سِر گونی چائوچسكو دیكتاتور آن، همراه با خون‌ریزی بود، در سایر كشورها، نیروهای جامعه مدنی (به ویژه جنبش همبستگی در لهستان) با روش‌های مسالمت‌آمیز و مرحله به مرحله، رژیم را وادار به عقب‌نشینی و در نهایت كناره‌گیری از قدرت كردند. درایت مخالفان این جوامع، آن بود كه خود را درگیر بازی‌ای كه در آن اقتدارگرایان حزبی دست بالا را داشتند، نكرده و بازی را با قوانین و آهنگ مورد نظر خود انجام دادند. به عبارت دیگر، با احتراز از تشكیلات آهنین حزبی، پیشاهنگ، مخفی و همچنین سازماندهی شفاف و جنبشی، از ظرفیت سركوب حكومت‌ها كاستند.(5) بر این اساس، گزینه گذار مسالمت‌آمیز، از راهبرد نامتقارن یا عدم تقارن راهبردی سود می‌برد. عدم تقارن راهبردی، عبارت است از اقدامات نامتقارن و تلاش در جهت دور زدن یا تحت‌الشعاع قرار دادن قدرت و توانایی‌های حریف، به همراه استفاده بهینه از نقاط ضعف و آسیب‌پذیری‌های او و به كارگیری شیوه‌هایی كه تا اندازه زیادی با روش‌ها و شیوه‌های او متفاوت و متمایز باشد.(6) مزیت دیگر در بهره‌گیری از شیوه‌های مسالمت‌آمیز، استفاده از توانمندی‌های مخالفان درون‌حكومتی است. به بیان دیگر، انقلاب به شیوه قهرآمیز، به قطبی شدن فضای سیاسی و فرسایش نیروهای بنیابینی می‌انجامد و باعث می‌شود آنها به یكی از دو سوی میدان مبارزه سوق یابند. این در حالی است كه انقلاب رنگی، امكان آن را فراهم می‌كند تا پتانسیل درون‌حكومتی نیز، در راستای انقلاب، بسیج شود.

 

 نمایی از گردهمایی مردم در میدان استقلال در كیف در اكراین در زمان انقلاب نارنجی

 نمایی از گردهمایی مردم در میدان استقلال در كیف در اكراین در زمان انقلاب نارنجی

 

حاملان و عاملان انقلاب رنگی، جنبش‌های نوین اجتماعی‌اند

جنبش‌های اجتماعی، یكی از اشكال سازمان‌یابی نیروهای جامعه مدنی محسوب می‌شوند و در گذار به دموكراسی، در كشورهایی نظیر كره جنوبی، شیلی، آفریقای جنوبی و برخی از كشورهای اروپای شرقی و مركزی، نقش اساسی ایفا كرده‌اند. جنبش‌های اجتماعی جدید، حسب تعریف، به جنبش‌هایی گفته می‌شود كه از دهه 1960، عمدتاً در جوامع اروپای غربی و آمریكای شمالی سر برآوردند. این جنبش‌ها، بر خلاف اسلاف قرن نوزدهمی خود، بسیار وسیع، گسترده و متنوع‌اند و طیف گوناگونی از نیروهای اجتماعی از جمله جنبش‌های دانشجویی، جنبش حقوق مدنی، جنبش زنان، جنبش محیط‌زیست، جنبش صلح، جنبش‌های ضد نژادپرستی، جنبش حمایت از حقوق كودكان و گروه‌های مخالف تولید، تكثیر و استفاده از سلاح‌های كشتار جمعی را دربرمی‌گیرند.(7) جنبش‌های جدید، بر خلاف جنبش‌های مدرن و كلاسیك، برای همه امور نسخه نمی‌پیچند و اهداف، برنامه‌ها و مطالبات محدودی را دنبال می‌كنند. از سوی دیگر، تشكل‌ها و سازمان‌های جنبش‌های جدید، غیر متمركز، پراكنده و كوچك‌اند و به راحتی می‌توان عضو این جنبش‌های متكثر شد و یا عضویت آنها را ترك كرد. این در حالی است كه جنبش‌های مدرن، غالباً با قواعد انعطاف‌ناپذیر سازمانی و سلسله‌مراتب مشخص شناخته می‌شدند.(8) ماریودیانی و دوناتلا دلاپورتا، با بررسی جنبش‌های جدید در اروپا و آمریكا، نشان داده‌اند كه خصلت ساختاری این جنبش‌ها، بیشتر شبكه‌ای است و این خصلت، تسهیل‌كننده انتشار اطلاعات و بسیج گروه‌هاست كه می‌توان از آن با عنوان «شبكه اجتماعی» یاد كرد.(9) شبكه یا Network، اشاره به نوعی تشكیلات مسطح است كه در آن رابطه‌ای كمابیش هم‌طراز مابین اعضا و یا هسته‌های تشكیل‌دهنده آن وجود دارد. اگر سازمان‌های سیاسی سنتی را به هرم تشبیه كنیم، تشكل‌های شبكه‌ای را می‌توان به تور ماهی‌گیری تشبیه كرد كه هسته‌های سیاسی، گره‌های آن را تشكیل می‌دهند. این گره‌ها، عمدتاً نقطه‌های ارایه خدمت به بقیه اعضای شبكه می‌باشند و حداكثر آزادی برای ابراز خلاقیت و ابراز وجود خود در چارچوب شبكه را دارند.

سازماندهی شبكه‌ای، به صورت بدوی، در گذشته هم وجود داشته، امّا امروزه با استفاده از ابزار نوین ارتباط‌جمعی، از جمله اینترنت، كارآمدتر گشته و رفته رفته به ابزار بسیار مؤثری در سازمان‌دهی اجتماعی و سیاسی تبدیل می‌شود. عده‌ای، اینترنت را صرفاً ابزار اطلاع‌رسانی می‌بینند، امّا اینترنت، امكانی برای سازمان‌یابی شبكه‌ای است. مدل شبكه‌ای، به خاطر خصلت مسطح، غیر هرمی و غیر متمركز آن، می‌تواند در ورای اختلافات سیاسی و تشكیلاتی و به رغم پراكندگی جغرافیایی، مكانیزم مناسبی برای همكاری و هماهنگی در میان فعالان انقلاب رنگی باشد و از این رو، جنبش‌های نوین اجتماعی، بیشترین هم‌خوانی را با این الگوی تغییر رژیم دارند. علاوه بر این، شیوه مبارزاتی جنبش‌های كلاسیك، غالباً چریكی بود، امّا جنبش‌های جدید به اَعمال سمبلیك و نافرمانی مدنی متوسل می‌شوند و دغدغه آنها، بیش از كسب قدرت سیاسی، تحت تأثیر قرار دادن و عرصه عمومی جامعه است. جنبش‌های كلاسیك بر بولتن‌ها و نشریات درون‌سازمانی و ارتباطات پنهانی و محرمانه تأكید داشتند؛ امّا جنبش‌های جدید به انتقال پیام‌ها و معناها از خلال رسانه‌های فراگیر، علنی و غیر رسمی اقدام می‌كنند. روابط میان طرفداران جنبش نیز فقط به احزاب، نهادها و سازمان‌های بزرگ بوروكراتیك متكی نیست، بلكه اساس آن بر شبكه وسیع روابط غیر رسمی میان همفكران، همكاران و دوستان ابتنا یافته و نهادهای حكومتی، به راحتی نمی‌توانند این شبكه وسیع روابط جمعی و نامحسوس را از پیش روی بردارند. البته این امر مانع از آن نمی‌شود كه نهادهای دولتی و حزبی به این جنبش‌ها نپیوندند. این جنبش‌ها، همچنین این امكان را فراهم می‌كنند كه شیوه مبارزه شفاهی و سیال، جایگزین مبارزه متمركز و مكتوب شود. این شیوه، كه شركت‌كننده را در بیان، منظره و دریافت مستقیم درگیر می‌كند، در نحوه انتشار اندیشه شورشی، نتایج فوری به دنبال دارد. در حالی‌ كه پلیس می‌تواند بی‌هیچ مانعی، فروش و یا انتشار روزنامه مخرب را ممنوع كند، نمی‌تواند، به همان سهولت، مانع هر نوع ملاقات و مبادله لفظی شود.(10)

مجموعه این خصلت‌ها، مبین آن هستند كه جنبش‌های نوین اجتماعی و اساساً رفتارهای جنبشی، بهترین محمل بروز انقلاب رنگی و مؤثرترین عامل پیروزی آن می‌باشند.

 


 

انقلاب رنگی بر پایه امكانات نوین ارتباطی شكل گرفته و پیروز می‌شود

انقلاب رنگی بیش از هر چیز، امكانات نوینی را كه روند جهانی شدن در اختیار بشر امروز نهاده، به خدمت می‌گیرد. بر این اساس، در دنیای جهانی‌شده كنونی، مسأله مركزی، تأثیر بر افكار عمومی است و حلقه مركزی برای این تأثیر، رسانه‌های جمعی و ارتباطات جهانی می‌باشند و جهانی شدن، این امكان را به وجود آورده كه شبكه ارتباطات، تبدیل به عمل جمعی و حركت جمعی شود. به این معنا، انقلابیون پست‌مدرن، از فراگرد جهانی شدن سود می‌جویند. آنان ماهرانه با امكانات تكنولوژی ارتباطات مانند اینترنت آشنایی دارند. سیاست‌های انتقادی را علیه رژیم‌ها سازمان می‌دهند، پیام‌های كوتاه را از طریق تلفن‌های همراه رد و بدل می‌كنند و مرتب قرارهای جدید می‌گذارند. آنها همچنین می‌دانند كه چگونه از تلویزیون كه تأثیر همگانی گسترده‌ای دارد به بهترین شكل استفاده كنند. در گرجستان، جنبشی كه انقلاب گل سرخ را به پیروزی رساند، جنبش «كافیست» نام داشت. این جنبش، در طول مبارزات خود، فیلمی را از طریق تلویزیون‌های مداربسته و كابلی به نمایش گذارد كه بیش از هر چیز بر جوانان تفلیس و بسیج آنها تأثیر گذاشت. عنوان این فیلم، «دیكتاتور را سرنگون كنید!» بود كه گزارشی از سرنگونی میلوشویچ در یوگسلاوی به شمار می‌رفت. این نمایش، نوعی احساس این‌همانی به وجود آورد كه گویی می‌توان عین همان سناریو را در تفلیس نیز پیش برد.(11)

بر این اساس، امكانات جدید ارتباطاتی و اطلاعاتی، هم عاملی برای برانگیختن و هم محملی برای سازمان‌یابی انقلاب‌های رنگی‌اند. بهره‌گیری از این امكانات، مزیت دیگری هم دارد و آن این است كه مبارزه را با زندگی روزمره سازگار می‌كند و مانع از بروز اختلال فراگیر در آن می‌شود. در واقع، اگر انقلابیون بخواهند مدل‌های گذشته فعالیت سیاسی را بازتولید كنند و تحولاتی را كه در زمینه تكنولوژی، مناسبات اجتماعی و ارتباطات در جامعه اتفاق افتاده، نادیده بگیرند، می‌بایست همان فرم‌های هرمی هیرارشی (سلسله‌مراتبی) و فعالیت‌های حرفه‌ای انقلابی را در دستور كار قرار دهند و این، با زندگی روزمره اجتماعی و سرزندگی و شادابی آن مغایر است و آن را متلاشی می‌كند. كاركرد مهم رسانه‌های نوین كه كنترل آنها بسیار دشوار می‌باشد، تأثیر بر افكار عمومی و بسیج آن است؛ به گونه‌ای كه به واسطه این رسانه‌ها، نوعی فضای عمومی شكل می‌گیرد و بسیاری از افراد، بدون آنكه یكدیگر را ببینند و تبادل نظر كنند، مانند یكدیگر فكر و در نتیجه مانند یكدیگر نیز عمل می‌كنند. بر این اساس، از طریق تولید پیام، شعار و اندیشه به شیوه‌ای هنری و از طریق تصویر، گرافیك، صدا و موسیقی، تصورات دستكاری و بسیج می‌شوند و در نهایت، فعالیت سیاسی، این امكان را می‌یابد كه با زندگی روزمره آمیخته می‌شود. اگر این آمیختگی از انقلابیون گرفته شود، آنها دچار استرس و بیگانگی از جامعه می‌شوند. در این صورت، دیگر مانند گذشته، نیازی نیست كه برای تبدیل افكار عمومی به نیروی اجتماعی و تغییر اوضاع سیاسی، به اهرمی مانند حزب سیاسی متوسل شد و اگر این تغییر در افكار عمومی پیدا شود، مردم در بزنگاه تاریخی، خودشان راه را باز می‌كنند و احتیاجی به اعمال نیرو، فشار و زور از طریق اهرم‌های جدا از مردم وجود ندارد.

 

نقش سرمایه گذاری خارجی در پیشبرد انقلاب رنگی

تجربیات موجود در خصوص انقلاب‌های رنگی یا مخملی، شامل شواهد بی‌شماری دال بر دخالت و سرمایه‌گذاری عوامل خارجی، به ویژه ایالات متحده آمریكا هستند. این حمایت‌ها، عمدتاً دربردارنده موارد ذیل می‌شوند:

یك. حمایت سیاسی به شكل پشتیبانی از خواست‌های مخالفین و همچنین اعمال فشار بر دولت موقت برای تأمین خواست آنها با ابزارهای مختلف.

دو. حمایت مالی از اعتصاب‌كنندگان و تظاهركنندگان و نیز تأمین هزینه‌های انتخاباتی نامزدهای مخالف دولت.

سه. حمایت سیاسی و مالی از نهادها و سازمان‌های غیر دولتی حامی اهداف آمریكا.

برای مثال، قبل از انتخابات اوكراین، جورج بوش پدر، كسینجر، مادلین آلبرایت، دونالد رامسفلد، سناتور جان مك كین و ریچارد هالبروگ، از جمله مسافرانی بودند كه به كیف رفتند و به تدارك مبارزات انتخاباتی و تظاهرات عمومی كمك كردند.(12)

همچنین در سال 2006، حدود 124 میلیون دلار از بودجه ایالات متحده، به تشكیل «سپاه واكنش سریع» برای شركت در انقلاب‌های رنگی اختصاص یافت. در این خصوص، تأكید شده بود كه اعضای این سپاه را نمایندگان دیپلماتیك و كاركنان سازمان‌های غیر نظامی تشكیل می‌دهند. یكی از برجسته ترین اعضای دیپلماتیك این سپاه، ریچارد مایلز سفیر آمریكا در انقلاب رز گرجستان و قبل از آن در یوگسلاوی و بلغارستان است. به واقع، وی نقش اصلی را در هدایت و سازماندهی این انقلاب‌ها بر عهده داشته؛ به گونه‌ای كه پس از بحران گرجستان، وی به سفیر برانداز مشهور شد و جراید گرجستان نیز از وی، به عنوان سفیر كاركشته و باتجربه در انقلاب‌ها و كودتاها یاد كردند.(13) در عرصه بنیادهای خصوصی و غیر دولتی نیز «بنیاد سوروس» در آمریكا، مهمترین حامی و سرمایه‌گذار در انقلاب‌های رنگی است. جورج سورس، میلیاردر معروف آمریكایی و بنیان‌گذار مؤسسات زنجیره‌ای سوروس در جهان است. این بنیاد، در بسیاری از كشورها، به نام بنیاد «جامعه باز» شناخته می‌شود. برای نمونه، جامعه باز در جریان انقلاب رز نقش بسیار بارز و اساسی در گرجستان ایفا نمود. شوارد نادزه، پس از استعفا، علناً اعلام كرد كه بنیاد سوروس در سقوط دولت وی نقش اصلی را داشته است. وی همچنین، ضمن معرفی سوروس به عنوان مقصر اصلی، افزود:

«من شوكه شدم كه چه طور یك سازمان غیر دولتی تا این حد می‌تواند در امور داخلی یك كشور دخالت نماید. من در مورد كمك مالی این بنیاد به طور دقیق نمی‌توانم اظهار نظر كنم ولی یكی از سفرا به من گفت كه 5/2 تا 3 میلیون دلار كمك مالی به مخالفین كرده است».(14)

در واقع، تأسیس و حمایت مالی سازمان جوانان كمارا یا جنبش كافیست در گرجستان، مهمترین فعالیت جامعه باز برای سرنگونی شوارد نادزه بود. پس از پیروزی انقلاب رز نیز جامعه باز، صندوقی را به منظور كمك به دولت تازه‌تأسیس اختصاص داد و از محل آن، حداقل درآمد لازم برای زندگی اعضای دولت را محاسبه و حقوق آنها را به همراه مقداری كمك برای اصلاحات در پلیس، به مدت چند ماه، پرداخت كرد.

همچنین، در خلال انقلاب رز، بنیاد سورس یك كانال تلویزیونی سراسری را با نام روستاوی 2 تأسیس كرد كه مجهز به اكیپ‌های مشاوران تبلیغاتی و سیاسی خارجی به منظور كمك به مخالفین بود. این شبكه، در خلال بحران پارلمانی، به فعالیت شبانه‌روزی و پوشش خبری بسیار وسیع از فعالیت‌ها و سیاست‌های مخالفین و همچنین تظاهرات و اعتراضات مردمی پرداخت و توانست تأثیر بسزایی در بسیج حمایت مردمی ایفا كند.(15) بنیادهایی از این دست، همچنین سرمایه‌گذاری و اجرای نظرسنجی‌های گسترده را در كنار برگزاری انتخابات در كشورهای موضوع انقلاب رنگی بر عهده می‌گیرند تا با نشان دادن تضاد میان نتایج اعلام شده انتخابات از سوی حكومت و نتایج نظرسنجی، خشم مردم را برانگیخته و جرقه انقلاب رنگی را روشن كنند.



:: موضوعات مرتبط: انقلاب رنگی، چیستی ، چرایی و چگونگی (1) , ,
:: بازدید از این مطلب : 280
|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حامد سیفی

متن زير مشروح سخنراني دكتر حسن عباسي، رئيس مركز دكترينال امنيت بدون مرز است كه به مناسبت روز بزرگداشت مقاومت و غزه، در سالن سينا و صدراي شيراز برگزار شد.

"جنگ نرم، ‌راهبردها و راهكار‌هاي آن" موضوع اين سخنراني بود.

بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين انه خير ناصر و معين

خدا را شاكر و سپاسگزارم كه امشب توفيق دارم در محضر شما عزيزان شرف حضور داشته باشم و گرامي مي‌دارم ياد و خاطره شهداي مظلوم غزه كه در سال گذشته، در طول تاريخ انقلاب فلسطين و يادآوري مي‌كنم به خودم و شما عزيزان ظلمي كه در يك دوره مدرن بر مردمي در غزه مي‌رود؛ منطقه‌اي كه 8 كيلومتر حداكثر عرض زمين آن است و 40 كيلومتر طول آن سرزمين. 1،5 ميليون نفر جمعيت در اين محدوده كه به عنوان متراكم‌ترين نقطه جمعيتي روي زمين زندگي مي‌كنند، در محاصره هستند امروز هم كه خبر داريم، مصر در حال كشيدن يك ديوار فولادي در بخش جنوبي غزه است كه اين مردم از هر سو محاصره شوند. البته كسي كه واقعا كسي را ندارد و آن لحظه فقط خدا برايش مي‌ماند، همه كس و همه چيز را دارد.

و درود مي‌فرستم به روح رهبر كبير انقلاب و درود بر مردم و ملتي كه در 30 سال گذشته يكي از افتخارات زندگي‌شان دفاع از مظلوم به‌خصوص مردم فلسطين بوده است. گرامي‏داشت مقاومت، گرامي‏داشت ايستادگي در خط و سبيل‌الله است. حركت انبيا و ائمه و صالحين اين بوده كه راه خدا به‌صورت شفاف و روشن براي بشريت هموار باشد و با آنهايي كه اين راه را سد كردند، مقابله كنند، از خود ابليس تا همه شيطان‌هاي جن وانس در طول تاريخ مقاومت در مقابل اشاعه فساد و عدم صلح.

اشتباهي كه در ادبيات فارسي ما صورت گرفته اين است كه ما جنگ و صلح را روبروي هم قرار مي‌دهيم؛ قرآن اما اين اشتباه را برنمي‌تابد. ما در زبان فارسي يك ظلم به مفهوم قرآني داريم. در آيه 11 و 12 سوره بقره آمده كه به بعضي گفته مي‌شود كه فساد نكنيد مي‌گويند كه ما مصلحيم حال آنكه مفسدند، ولي خودشان نمي‌دانند. قرآن اينگونه اعلام مي‌كند. "صلح و فساد"، "اصلاح و افساد"، "مصلح و مفسد"، "مصلحت و مفسدت" و "صالح و فاسد"، متأسفانه هزار سال است در زبان فارسي "صلح" روبروي "جنگ" قرار گرفته است. در واقع اشتباهي كه مولوي در ابتداي دفتر ششم مثنوي كرد، جنگ را روبروي صلح قرار داد، اينگونه در روش شناسي براي ما شبهه ايجاد كرد كه هر آن كس كه اسلحه را زمين مي‌گذارد، صلح كرده است، مصلح است، اصلاح طلب است و هركس كه اسلحه در دست گرفت، مقاومت كرد و ايستاد، جنگ طلب است. امروز در محافل دانشگاهي ما اينگونه جا افتاده كه "مهاتمير گاندي" در جنگ صلح‏طلب بود كه بدون اسلحه كشورش را مستقل كرد و كساني كه اسلحه دست گرفتند مثلاً سيد حسن نصرالله جنگ طلب هستند.

اينگونه است كه در بين شيعه ايراني، وقتي به امام حسين عليه‌السلام مي‌رسيم، بحثمان اين است امام حسن علیه السلام صلح كرد و امام حسين علیه السلام جنگ. اين خبط و خطا ما را متوجه اين نمي‌كند كه آيا ممكن است پيغمبري آمده باشد براي چيزي غير از صلح و اصلاح؟ آيا ممكن است امام معصومي كارش چيزي جز صلح واصلاح بوده باشد؟ آيا مصلحين عالم اگر دست به اسلحه بردند، ديگر مصلح نيستند و مفسدند؟ نقض مفاهيم قرآني منتج به نقض روش‌ها در مفاهيم اجتماعي مي‌شود ، از اين جهت وقتي مي‌گوييم كسي مقاومت مي‌كند، ممكن است مقاومتش براي اصلاح باشد؛

ما در فارسي كلمه جنگ را روبروي كلمه "آشتي" داريم، جنگ روبروي صلح نيست. عرب‌ها به آن مي‌گويند "حرب" و "سلم"، عرب نمي‌گويد حرب و صلح. انگليسي هم مي‌گويند War & Peace. پس يك‌بار شما مصلح هستید، صالحيد و اصلاح مي‌كنيد، براي اصلاح ممكن است دست به اسلحه ببريد و جنگ كنيد، حرب انجام دهيد، ممكن است اسلحه را كنار بگذاريد، سلم را بپذيريد. يك‌بار هم اگر شما جنگ كرديد و آشتي كرديد، هركدام از اين دو تا مي‌تواند فساد باشد، امام حسين هم اصلاح طلب بود، فرمود: «انی خرجت لطلب الاصلاح فی امت جدی» من براي اصلاح امت جدم خروج كردم من مصلحم. امام حسن بخاطر اصلاح هبوط كرد، امام حسين به خاطر اصلاح، قيام كرد. تفاوت هبوط و قيام را جنگ و صلح گرفتيم.

علماي بزرگي مثل مولوي چنين اشتباهاتي مرتكب شدند كه ما امروز چنين خبط و خطايي مرتكب مي‌شويم. غرض از اين بحث اين است كه مقاومت و ايستادگي يا به زبان فارسي، "پايداري" در مقابل فساد است كه ما براي رفع فتنه و فساد از روي زمين بايد مقابله و مبارزه و ايستادگي كنيم؛ مردم مظلوم فلسطين امروز همه‌گونه محاصره و تحميلي را مي‌پذيرند كه حاضر نباشند زير بار ذلت بروند، مگر اين غير از كاري است كه امام حسين علیه السلام انجام داد؟ "هيهات منا الذله" اينها درس حسين را گرفتند اينكه هر روز عاشورا، هر سرزميني كربلا و هر ماهي محرم است، معنايش اين است كه در يمن، فلسطين، افغانستان، پاكستان، لبنان و در ايران وجود دارد.

وقتي به تاريخ انبيا دراين قرآن نگاه مي‌كنيم، 124هزار نبي كه 28 نفر آنها در قرآن آمده است و بعد هم 14 معصوم ما به‌ويژه آن 12 امام ما آرزوي آن را داشتند كه شرايطي مثل امروز جمهوري اسلامي براي اقامه دين داشته باشند، اقامه حدود الهي كنند و از آن پاسداري نمايند. فرصتي كه هيچ پيامبري پیدا نکرد. 31 سال فرصت زيادي است، يكي از 12 امام ما به مدت 4 سال فرصت محدودي پيش آمد كه چقدر براي ايشان جنگ تحميل كردند، عصاره عمل انبيايي كه يكي از آنها نوح نبي بود،را قرآن مي‌فرمايد 950 سال دعوت كرد، ولي كسي به او نگرويد. كشتي نوح هم كه ساخته شد، روايات ما عدد زيادي را از همراهان او مشخص نمي‌كند، ولی منابع يهود مي‌گويد كه حدود 8 نفر همراه حضرت بوده است، يعني به ازاي هر 120 سال يك نفر جذب شده است.

در واقع در طول تاريخ بشري، براي اولين بار يك حكومتي به وجود آمده است كه "نمي" از اسلام، بخش مختصري از گزاره‌هاي اسلام را داعيه دارد كه مي‌خواهد پياده كند، هنوز چيزي از اسلام بروز پيدا نكرده است و درست در يك چنين شرايطي است كه ابليس كار از دستش در رفته است، هميشه توانسته جلوي انبياي مختلف بايستد، بسياري از انبيا را ناكام بگذارد، بسياري از ائمه(ع) شرايط برايشان به گونه‌اي باشد كه امكان تحقق حكومت ديني نداشته باشند، دو نفر از آنها با شمشير و 9 نفر آنها با زهر شهيد شدند و دوازدهمي هم براي اينكه شرايط مناسب نيست غيبت صغري و بعد از آن غيبت كبري داشته باشد، حالا آن چيزي كه انبيا و ائمه عليهم‌السلام فرصت پیدا نکردند، این فرصت نصیب مردم ما و نصیب دو نفر عبد صالح خدا شده است، در طول 30 سال گذشته و مقاومت و پايداري براي حفظ چنين پديده عظيمي بوده است.

اين دو مسئله، مسئله‌ي متفاوتي است اما اسم حكومت كه مي‌آيد، كلمه "قدرت" معنا پيدا مي‌كند. قدرت در ساده‌ترين شكل آن يعني تحميل اراده بر ديگري. توان تحميل اراده بر ديگري. جنگ نرم، جنگ سرد و جنگ نيمه‌سرد نياز به توان و قدرت دارد. كسي كه مي‌خواهد جنگ كند، بايد توان و بنيه داشته باشد. يكي از عوامل تأثر و تأسف من اين است كه وقتي جنگ نرم مطرح شد و 10 سال پيش وقتي قدرت و تهديد نرم مطرح شد، متأسفانه دوستان بلافاصله رفتند جستجو كردند ببينند غربي‌ها در اين زمينه چه حرف‌هايي زدند تا اين را مبنا و معيار قرار دهند، من براي روشن شدن جنگ نرم، آن را در حوزه مفهوم شروع مي‌كنم، كما اينكه در قضيه جنگ و صلح مسئله جنگ نرمي را كه شروع كرديم، از اصلاح باورهاي اوليه خودمان بود كه باور اوليه ما اين بود كه جنگ برابر صلح است و ديديد كه غلط است.

"جنگ نرم" يعني جنگ عقيده‌ها و از همين‌جا خود جنگ نرمي كه امروز فهم و درك و نظام معرفتي آن منحرف مي‌شود، مجبور هستند كه به آن نگاه كنند. به دليل اينكه كتاب قدرت نرم آقاي "ژوزف ناي" ترجمه شده است و خيلي بد است كه انسان مسلمان شيعه با ادبيات و روش و قواعد كفار بخواهد به جنگ كفار برود.

اجمالاً جنگ ريشه‌اش در قدرت است. بايد قدرت مديريت داشته باشيم. آنها مي‌گويند Power قدرت از انواع مختلف تقسيم بندي مي‌شود. اين تقسيم بندي كه امروز مدنظر جامعه ما و جامعه بشري است، به سه دسته تقسيم مي‌شود؛ قدرت در جامعه شناسي چه بود؟ توان تحميل اراده بر ديگري. چگونه اراده خود را بر ديگري تحميل مي‌كنيد؟ چه تواني داريد كه جنگ را بر ديگران تحميل كنيد؟ سه نوع اعمال مي‌شود: يا نوع سخت يعني اسلحه را روي شقيقه كسي قرار دهيد كه از سر اجبار كاري را انجام مي‌دهد؛ يا نيمه سخت كه شما تشويق يا تنبيه مي‌كنيد كاري را انجام دهد. امروز قدرت تربيتي نيمه سخت است. به بچه مي‌گوييم اگر امشب مسواك زدي، فردا تو را به پارك مي‌برم يا اسباب‌بازي مي‌خرم. يعني قدرت نيمه سخت اعمال مي‌كنيم. اراده خود را تحميل مي‌كنيم كه بچه مسواك بزند. براي اينكه درسش را بخواند تشويقش مي‌كنيم كه برايش كامپيوتر مي‌خريم. مسابقه قرآن برگزار مي‌كنيم سكه مي‌دهيم يعني روش ما براي اينكه بخواهيم جامعه را با قرآن آشنا كنيم، روش تشويقي و تنبيهي است؛ اگر مي‌رويم سر كلاس دانشگاه، درس را خوب بخوانيم تشويق مي‌شويم، مثلاً معدل بالاتر در ليسانس داشته باشد، فوق ليسانس بدون كنكور قبول مي‌شود. اگر هم بد برويد تنبيه مي‌شويد. كارمند اداره باشيد زود برويد، به موقع برويد تشويق مي‌شويد اگر دير برويد تخلف كنيد تأخير كنيد تنبيه مي‌شويد روش تشويق و تنبيه. يعني مدير آن اداره، استاد آن دانشگاه پدر و مادري كه بچه را تربيت مي‌كنند روش تحميل اراده‌اشان بر ديگري روش نيمه سخت است.

اما يك روش سوم به نام روش نرم وجود دارد. مدل اول مدل نظامي‌ها است. اراده‌شان را بر ديگري به روش سخت تحميل مي‌كنند، يعني قدرت سخت اعمال مي‌كنند. زمين بازي آنها مشخص است يا زمين است يا دريا و يا هوا. تقسيمات نظامي‌ها اين است. نيروي زميني، نيروي دريايي و نيروي هوايي. آنجايي كه هدف است زمين و دريا و هوا است، بايد در هوا و دريا سيادت ايجاد كنند تا زمين را تصرف كنند، همديگر را مي‌زنند، طرد مي‌كنند و نابود مي‌كنند تا مكان آن ديگري را بگيرند. شيوه آنها "قهري" است. هركسي زودتر شليك كرد، مي‌ماند؛ به شكل خشونت‌آميز و اين قاعده اجباري است. اراده تحميل مي‌شود به صورت اجباري.

روش دوم كه قدرت نيمه سخت است، به قول آنها Semi Hard قدرت اقتصادي و سياسي است. در اقتصاد مثلاً دستمال كاغذي مخاطب خودش را تشويق مي‌كند، در تلويزيون تبليغ مي‌كند، بازار را دست مي‌گيرد. در روش تشويق بعضي از اين شركت‌هاي كامپيوتري چيپس و پفك و ماشين لباسشويي تشويق مي‌كنند يا مثلاً همين موبايل‌ها در دوسه سال گذشته به چه شيوه‌هايي متوسل مي‌شوند كه شما برويد آن موبايل را بخريد؟ يعني هزارگونه تشويق براي مخاطب درنظر مي‌گيرد تا مخاطب برود آن كالا را بخرد. چون اگر دير بجنبد جاي آن كالا را كالاي ديگري مي‌گيرد شما به‌جاي اينكه اين آب معدني را بگيريد آب معدني ديگري مي‌گيريد، رقابت براي حذف است. چون شما يك مخاطب هستيد يك بطري نياز داريد بخريد آن شركت بايد بطري حريف را حذف كند، بطري آب مورد نظر خودش را به شما بفروشد. در سياست و اقتصاد مسئله، "حذف" است؛ رقابت براي حذف. آنجا مسئله خشونت بود و نابودي، اينجا حذف است. منفعت و ضرر موضوعيت دارد روش تشويق و تنبيه است.

اما قدرت سوم كه امروز موضوعيت پيدا كرده است، آنچه كه در طول چند هزار سال سخت و نيمه سخت اعمال مي‌شد، در عصر شما و از آن به بعد، نرم اعمال مي‌شود. قدرت سخت و نيمه‌سخت زاويه مي‌رود. در اولي تصرف زمين مطرح بود. در دومي تصرف بازار و حاكميت مطرح بود در سومي تصرف پديده اي ديگري مطرح است. چارچوب نظري كه شخص مقام معظم رهبري در 10سال گذشته براي اين مبحث درنظر گرفته‌اند ايشان بحث قدرت و جنگ نرم را روي استعمار تعريف مي‌كنند ايشان مي‌گويد استعماري در عصر استعمار سنتي است به آن مي‌گويند Colonisation در عصر استعمار سنتي مي‌آمدند سرزمين شما را مي‌گرفتند مستقيماً حكومت مي‌كردند كاري كه انگليسي‌ها كردند. رفتند هند را گرفتند الآن آمدند افغانستان را گرفتند. به اين مي‌گويند استعمار سنتي. اما استعمار نو كه بعد از جنگ جهاني دوم شكل گرفت ديگر نمي‌آمدند سرزمين شما را بگيرند، دولت دست نشانده با كمك شما در كودتا در كشور شما تشكيل مي‌دادند، آن دولت براي آنها حكومت مي‌كرد. هزينه آن سنگين‌تر بود، مثل دولت پهلوي كه با كودتا هر دو تاي آنها سركار آمدند، هم پدر و هم پسر و به جاي اينكه آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها حضور داشته باشند خود آنها حكومت مي‌كرد. كاري كه الآن در مصر و عربستان مي‌بينيد.

سال 1382 بحثي ايشان مطرح كردند، به‌نام "استعمار فرانو". اين استعمار نوع سوم است. در اين استعمار، ديگر نمي‌آيند زمين و كشور شما را بگيرند، ديگر با كودتا دولت شما را نمي‌گيرند، در اين شيوه استعمار مي‌آيند و شخص شما را مي‌گيرند، بعد باور شما را تغيير مي‌دهند. شما مي‌رويد حكومتي را تشكيل مي‌دهيد كه آنها مي‌خواهند و شما مي‌رويد سرزمين‌تان را دودستي تقديم آنها مي‌كنيد. اين يعني قدرت نرم. توان و اراده‌ خود را گونه‌اي به شما تحميل مي‌كند كه شما با دستان خودتان كشورتان را تقديم كنيد. اينجا پس نه سرزمين مثل قدرت سخت و نه بازار اقتصاد و سياست مثل قدرت نيمه سخت بر شما تحميل مي‌شود در قدرت نرم انسانها تصرف مي‌شوند. شما هدف هستيد 70ميليون ايراني نه، يك ميليون و 900 هزار كيلومتر مربع سرزمين ايران. انسان‌ها را چگونه مي‌گيرند شما چگونه تصرف مي‌شويد آيا اسلحه مي‌گذارند روي گردنتان؟ اين كه مي‌شود قدرت سخت. آيا بوروكراسي در كشورتان اعمال مي‌شود اينكه در اداره‌ها شما مي‌شنويد يعني قدرت نيمه‌سخت، شما را تشويق و تنبيه مي‌كند. آيا با بوروكراسي شما را مي‌گيرند؟ نه! براي تصرف هركدام از شما دو جزء وجود شما را بايد بگيرند قلب و ذهن‌تان. اصطلاحي دارند مي‌گويند نبرد قلب‌ها و ذهن‌ها Mind & Heart Battle. قلبتان را چگونه تصرف مي‌كند؟ ذهن شما چطور؟ كسي كه مي‌خواهد اراده خود را تحميل كند وقتي به قلب شما حكومت كند بر ذهن شما حكومت كند اراده خود را تحميل كرده است همان كاري كه او مي‌خواهد انجام مي‌دهيد تصرف قلب هركسي با حب و بغض انجام مي‌شود و تصرف ذهن هركسي با شك و يقين. اگر كسي خواست بداند كه كيست، مي‌گويد به غير دل كه عزيز و نگاه‌داشتني‌ست جهان وهرچه در او هست واگذاشتني‌ست.

ما چيزي نيستيم جز "دل" در فارسي؛ در قرآن به جاي كلمه فارسي دل 4 كلمه داريم. "صدر"، صدر سينه، لايه دوم "شغاف" قد شغفها حبا در مورد زليخا مي‌گويد حب يوسف شغاف او را ربود. به فارسي مي‌گوييم دلش را برد. سوم "قلب" و چهارم "فؤاد" يعني براي يك كلمه فارسي دل كه انگليسي‌ها به آن مي‌گويند Heart قرآن چهار واژه دارد. يك پياز چهارلايه را تصور كنيد لايه رويي آن پياز مي‌شود صدر محلي است كه شما با آن خوشحال و ناراحت مي‌شويد. آن جزيي از وجودتان كه با آن خوشحال مي‌شويد و ناراحت همان دل است. دل انسان مثل پياز چهارلايه است فرح و حزن شما به صدرتان است آنجايي كه موسي مي‌فرمايد "رب‌اشرح‌لي‌صدري" آن شرح صدر به فارسي مي‌گوييم دل‌باز و ضيق صدر به فارسي يعني دل‌تنگ، آن صدر ماست.

لايه دوم محل فرح و حزن نيست، محل حب و بغض شما، عشق و نفرتتان است، قرآن مي‌گويد شغاف. اين ادبيات يوناني نيست كه براي هر بخشي از عالم يك مفهوم دارد در 2500 سال پيش نه ادبيات فارسي نه ادبيات رومي هيچ ادبيات ديگري اين لايه دوم را معنا نكرده‌است، فقط قرآن مفهوم دارد. پس آن جزيي از وجود شما كه لايه دوم پياز است شما با آن حب و بغض مي‌ورزيد اسم آن شغاف است.

لايه سوم "قلب" است، كفر و ايمان به لايه سوم مربوط است. آنجا كه آدم مؤمن مي‌شود يا كافر، عرب‌ها مي‌گويند ما ايمان آورديم، قرآن مي‌فرمايد كه به آنها بگوييد، نگوييد ايمان آورديم بگوييد اسلام آورديم، چون ايمان به قلب شما وارد نشده است، اسلام به صدر ما مربوط است. ايمان به قلب ما يعني به لايه سوم وجود ما. خيلي از ما مسلميم مومن نيستيم چون ايمان هنوز به قلب ما وارد نشده است. مركز اين پياز اسمش فواد است. آنجا كه به فارسي مي‌گوييم چشم دل باز كن كه جان بيني آنچه ناديدني‌ست آن بيني. آن جزيي از وجود ما كه چشم و گوش دارد مي‌تواند ببيند و بشنود اسم‌ آن فؤاد است. كلمه ذهن كلمه‌اي است عربي كه در روايات آمده است اما قرآني نيست. ذهن جزيي از فؤاد ماست يعني اگر فؤاد را يك سيني بزرگ فرض كنيم ذهن يك نعلبكي كوچك در گوشه‌‌ي اين سيني است. بشر بيرون از دين فقط مي‌تواند قسمت ذهن را ادراك كند. اما وقتي آمد داخل دين، مي‌تواند فؤاد و قلب را هم ادراك كند.

در اين جلسه اگر از يك دوستي بپرسم شما كه هستيد مي‌تواند بگويد من 4 صفحه آچهار هستم يك صفحه A4ميزان حب‌هايي كه دارم؛ چه غذاهايي را دوست دارم چه آدم‌هايي را دوست دارم. صفحه بعدي صفحه بغض‌ها است. براي خودش فهرست كند كه من از چه كساني و چه لباس‌ها و عادات و اشياء و خانه و ماشيني بدم مي آيد، ما چيزي نيستيم جز دو لوح بزرگ حب و بغض. از بچگي يك اسباب بازي را دوست داشتيم يك عادت معلم‌مان، خاله و پدر و مادرمان، همسرمان، بعد فرزندمان. معلوم نيست كدام يك از اين حب ها و بغض‌هاي ما درست است. اصول كافي را كه نگاه مي‌كنيم مي‌فرمايد حب‌الدنيا رأس كل‌ خطيئة، رأس همه خطاها حب دنيا است. چه مقدار از اين حب و بغضي كه ما داريم حب و بغض دنيوي است. حتي زيرمجموعه مي‌شمرد: حب‌الثروة، حب‌ الراحة، حب‌الجاه، حب‌الكلام براي ما كه تريبون داريم هميشه، قاري هستيم، خواننده‌ايم، مداحيم، معلميم، سخنرانيم، مدرسيم، حكيميم، بحث ما تبيين حقيقت نيست حب كلام داريم. پس ببينيد وجود ما امروز مملو از حب‌هايي است كه اين حب‌ها مذموم است و بغض‌ها. كدام قسمت از بغض‌ها و نفرت‌هاي ما براي خداست.

در حوزه فؤاد انسان يا قسمتي از آن كه ذهن مي‌شود، ذهن با شك و يقين است. قلب اول ايمان مي‌آورد در لايه چهارم ايمانتان، "ايقان" مي‌شويد يعني مؤمنيد مي‌شويد موقن، شك و يقين آن‌چيزي است كه دشمن با آن ما را مي‌گيرد، لايه مركزي، آن دو صفحه اول معلوم شد كه من و شما كه هستيم يك صفحه A4 حب‌هايمان. در خلوت مي‌نشينيم با خودمان مي‌گوييم 25 سا ل سن دارم من كه هستم؟ مي‌بينيم كه 50 حب، برگ سوم مي‌شود شك‌هاي ما، 50 تا شك كه به چه چيزهايي شك داريم و 50 يقين به چه چيزهايي يقين داريم؟ قبل از اين كه وارد اين جلسه بشويد يقين داشتيد كه جنگ برابر صلح است، سند شما هم اين بود كه مولوي فيلسوف و عارف و شاعر كسي كه وقتي ترجمه مي‌شود مثنوي‌ا‌ش در آمريكا 800هزار نسخه در مرحله اول مي‌فروشد، مگر ممكن است اشتباه كرده باشد؟ اما ديديد كه قرآن چيز ديگر مي‌گويد. يعني شما يقين داريد به خيلي چيزها ولي همانطوري كه در ابتداي جلسه ديديد فهميديد كه خيلي از يقين‌هاي ما محل اشكال است. خيلي از حب‌هاي ما محل اشكال است و همين‌طور بغض‌ها و شك‌هاي ما. قدرت نرم يعني مديريت حب و بغض و مديريت شك و يقين هركس شك و يقين خودش را مديريت كند او اقتدار دارد، قدرتمند است. اقتدار نرم دارد و هركس شك و يقين ديگران را مديريت كند، حب و بغض ديگران را مديريت كند، او قدرتمند است. توان تحميل اراده بر ديگري را دارد. ذهنيت ديگران را دستكاري مي‌كند. حب و بغض ديگران را دستكاري مي‌كند. بعد وقتي كه قلب طرف را قلابش گرفت، به ذهن و قلب طرف كشيد اين دنبالش مي‌آيد. حكومت و جامعه‌اش را آن طور كه او مي‌خواهد رقم مي‌زند.

نكته اصلي و اساسي اين است آن نكته‌اي كه شاه بيت وقايع چند ماه گذشته است و شاه بيت حركت آدم از زماني كه هبوط كرد تا به زماني كه در آخرالزمان امور اصلاح مي‌شود. ما دو تا فرض داريم در دين شيعه كه مغفول مانده است همين‌جا براي خودم و براي همه شيعيان از درگاه حضرت باري‌‌تعالي طلب مغفرت مي كنم كه خيلي جدي مي‌گيريم نماز اول وقت را بعد روزه را در ماه رمضان جدي مي‌گيريم اگر استطاعت داشته‌ باشيم حج را جدي مي‌گيريم، شرایطی پیش بیاید، جهاد اصغر يا اكبر را جدي مي‌گيريم، خمس و زكات را همينطور، امر به معروف و نهي از منكر را حكومتي با آن برخورد مي‌كنيم، براي آن ستاد راه مي‌اندازيم. اما دوتاي آخر را كاملاً غفلت كرديم. "تولي" و "تبري" مي‌گويند تولا و تبرا غلط است، تولي و تبري يعني اساس قدرت نرم، اگر شما به چيزي يا كسي حب ورزيديد ولايت آن را قبول كرديد اين مي‌شود تولي و اگر از كسي يا چيزي بغض ورزيديد و نسبت به آن نفرت داشتيد مي‌شود تبري. پس برائت و ولايت، تبري و تولي يعني مديريت حب و بغض. ديديد جنگ نرم براي آقاي جوزف ناي نيست. ديديد كه ما در 1400 سال تفكر اسلامي و شيعي مسئله مديريت حب و بغض را جزء فروع ده‌گانه مذهب شيعه داشتيم اما ستاد تولي و تبري براي اين راه نينداختيم. يك دفترچه‌اي دست هيچ‌كدام از ما نيست كه بگوييم ما در سن جواني، ميانسالي و پيري حب و بغض‌هايمان كدام‌ها هستند، شك و يقين‌هايمان كدام‌ها هستند. براي حب و بغض و شك و يقين خود دليلي داريم؟ اگر اين‌كار را نكرديم، ديگران مديريت مي‌كنند. اگر دفترچه كنكور را جلوي خود مي‌گذاريد، مي‌بينيند رشته‌اي است به‌نام مديريت دولتي و صنعتي و بازرگاني و مالي و... هست، دير نيست، در دفترچه كنكور دانشگاه‌ها ببينيد مديريت حب و بغض و شك و يقين. آنجايي كه توان تحميل اراده بر ديگري موضوعيت دارد اين توان اگر مديريت بر حب و بغض و شك و يقين بود اين قدرت نرم اعمال شده بود.

زميني كه نظامي‌ها مي‌روند مي‌گيرند مثل زمين خرمشهر چكمه‌هاي صداميان آمد آنجا را گرفت، چون نظامي‌ها زمين و دريا و هوا را مي‌گيرند، زمين منفعل شد. كتاني‌ها و پوتين‌هاي رزمنده‌هاي ما آنجا را پس گرفت. يعني آن زمين ايستاد منفعل چكمه‌هاي بعثي‌ها آمد و بعد پاي رزمندگان ما رسيد آنجا را پس گرفت. زمين منفعل است. بازار اقتصادي براي كالا در جنگ نيمه سخت منفعل است. رقابت مي‌كنند مي‌گيرند. اما آيا در جنگ نرم شما منفعليد؟ يعني شما همينجوري ايستاديد ولايت هركسي بر شما حاكم شود. شما اختيار داريد كلمه "كافر" و "مؤمن" كلمه اخيار است. يعني به اختيار كافر و مؤمن مي‌شويم. يك نكته را براي دوستان تبيين كنم كه به ضرس قاطع اين نكته را عنايت داشته باشيد. اينكه مي‌گويند ولايت پذيري اين كلمه، كلمه‌ي غلطي است، هيچ‌كس در طول زندگيش از لحظه‌اي كه به دنيا مي‌آيد تا وقتي كه از دنيا مي‌رود نيست كه ولايت كسي يا چيزي بر او حاكم نباشد. چون انسان قلب و شغاف دارد و شغاف محل حب و بغض است. هركس به چيزي دل‌بست يا در عربي مي‌گوييم حب ورزيد، شغافش را به او داد، اين آدم ولايت او را پذيرفته است و اگر از چيزي نفرت داشت و او را طرد كرد، "برائت" جسته است.

مثلاً در جامعه ما معروف است كه هركس طرفدار ولايت فقيه است، ولايت پذير است اين غلط است. فطرت همين سيستم عاملي است كه در كامپيوترتان نصب مي‌كنيد. يك كامپيوتر مي‌خريد و ويندوز را در آن مي‌ريزيد تا آن ويندوز را نريزيد كامپيوتر شما كار نمي‌كند انسان يك جسمي دارد يك سيستم عاملي در آن ريخته شده است كه اسم آن "فطرت" است. فطرت يك ظرفيت‌هايي دارد يكي از آنها اين است كه نياز دارد بشر عبادت كند. حالا عبادت خدا يا بت. هر دو تاي اينها عبادت است. بشر ولايت‌پذير است اين فطري است در بشر. يعني چه؟ به چيزها يا كساني حب مي‌ورزد و از كساني يا چيزهايي نفرت دارد و بغض مي‌ورزد. اين ولايت‌پذيري مقوله‌اي ذاتي است. اگر كسي گفت من ولايت فقيه را قبول ندارم اين بالاخره يك ولايتي را قبول دارد، بايد ببيند آن ولايت كلاس و وزنش بالاتر از ولايت فقيه است؟ قرآن چنين چيزي نمي‌گويد. قرآن طور ديگر مسئله را مشخص مي‌كند. در اينكه همه ولايت‌پذيرند، هيچ ترديدي نيست. بحث قرآن در قدرت نرم اين است. آنچه كه تأكيد شده است و ما ميراث‌دار آن هستيم آية‌الكرسي است. در سوره بقره شما آية‌الكرسي را داري. چرا اينقدر اهميت دارد؟ چون اساس و شاكله جنگ نرم و قدرت نرم آية‌الكرسي است. مي‌فرمايد كه الله ولي‌الذين آمنوا الله ولي است ولايت دارد. ولايت كساني كه مؤمنند و ايمان آوردند يخرجهم من‌الظلمات‌الي‌النور از ظلمات متكدر به نور واحد خارج مي‌كند، والذين كفروا اولياءهم الطاغوت اما آنانكه كفر مي‌ورزند نه يك مورد، بلكه مجموعه ولي دارند يعني چند ولي دارند، اوليا دارند، اولياي آنها طواغيت است، طاغوت نفس، ماشين و خانه زيبا، جاه و مقام و... تا استكبار و شيطان. يخرجونهم من‌النور الي الظلمات حركت برعكس است. يك اتوبان دوطرفه است كه انتهاي آن ظلمات است و ابتداي آن نور است. آنهايي كه مؤمنند، يك ولي دارند و آن ظلمات متكدر به نور واحد بيرون آورده مي‌شوند و برعكس آنانكه كفر مي‌ورزند، اولياي آنها طاغوت است. آيا ولايت‌پذيري فقط شامل حال طرفداران ولايت فقيه مي‌شود؟ اين چه باور غلطي است؟ كسي نيست كه ولايت‌پذير نباشد. كسي كه اينگونه نيست، انسان نيست، فطرت ندارد. پس همه ولايت‌پذير هستند. اما اينكه انسان خودش را به ثمن بخس به ارزان‌ترين شكل مي‌فروشد ولايت هركس و هرچيزي را بر خود مستولي مي‌كند دعوا بر ادبيات جنگ نرم و قدرت نرم آقاي جوزف ناي كه در ايران ترجمه شده است اين است: كلمه

چه جور ولايتي؟ آقاي جوزف ناي مي‌گويد كه ما بايد كاري كنيم كه ديگران اغوا بشوند كاري را ما مي‌خواهيم انجام دهند يعني باز اسلحه مي‌گذاريم پشت گردن طرف، كاري را كه شما مي‌خواهيد انجام مي‌دهيد يك‌بار با تنبيه و تشويق كاري را كه مي‌خواهيد انجام مي‌دهد. يك‌بار اغوا مي‌كنيد و به اختيار آن، كار را انجام مي‌دهد.

اكراه نيمه سخت بود. كسي كه گارسن است در رستوران جلوي مردم غذا مي‌گذارد هر حرفي هم كه آن آدم مشتري بزند مي‌پذيرد اما بعيد است او در خانه‌اش جلوي خانواده‌اش اينگونه غذا بگذارد. چون آنجا تشويق مي‌شود و پول مي‌گيرد و اگر كار نكند تنبيه مي‌شود اين كار را مي‌كند. به اكراه اين كار را مي‌كند. اما قدرت نرم قدرت اختيار است شما به اختيار مي‌پذيريد كه كافر شويد يا مؤمن. باز اينجا آية‌الكرسي حرف دارد مي‌فرمايد لااكراه في‌الدين اجبار كه در دين نيست هيچ اكراهي هم نيست؛ در دين اختيار است. مسئله دين اختيار است. اما اين اختيار را براي اينكه آقاي جوزف ناي يك روز در ابتداي قرن 21 حرفي زد تا ذهن همه را بقاپد قرآن همه اينها را تببين كرد؛ مي‌فرمايد لااكراه في‌الدين قدتبين الرشد من الغي "غي" كه مي‌آيد اغوا مي‌شود. مي‌گويد كاري را انجام داده كه ما مي‌خواهيم. اگر من شما را اغوا كردم كاري را انجام داديد كه من مي‌خواهم اين از راه "غي" استفاده كردم. اما اگر من شما رشد دادم رشيد كردم ارشاد كردم كاري را انجام مي‌دهيد كه خدا مي‌خواهد. كاري كه حق است. من دعوت به خودم نكردم دعوت به خدا كردم مي‌شود "رشد". فرق رشد با غي اين است. هر دوي آن‌ها با اختيار است. اما شما يك‌بار در مرحله اول كاري را انجام مي‌دهيد كه من مي‌خواهم، من شما را دعوت كردم آن‌چيزي را كه مي‌خواهم شما اغوا مي‌شويد در رفتار و رويكرد اغوا کننده مورد نظر آقاي جوزف ناي. مي‌گويد ما عراق را گرفتيم، چرا جهان اسلام شلوغ كرده است؟ چرا درتونس، مصر و پاكستان و اندونزي مردم راهپيمايي مي‌كنند؟ اين جمله در كتابش آمده است. ما كشور اسلامي را گرفتيم بايد متقاعد شوند مسلمين كه ما كار خوبي كرديم چون ما مي‌گوييم، اما قدرت نرمي كه مدنظر قرآن است در آية‌الكرسي آمده يا مدنظر شخص ولي امر مسلمين است امروز منظور اين است كه مردم رشيد شويد و كاري انجام دهيد كه خدا مي‌خواهد نه كاري انجام دهيد كه ما مي‌خواهيم چون كسي دعوت به خودش نمي‌كند ولايت فقيه، ولايت رسول‌الله، ولايت در مسير ولايت الله است، كدام پيامبر دعوت به خودش كرد مگر همه نمي‌گويند كه فاتقوا‌الله و اطيعون تقوای خدا را بورزید. سوره شعرا 8 بارتكرار مي‌كند درباره 8 پیامبر؛ يعني دو پيامبري كه دو شاه را دعوت كردند، "موسي" و "ابراهيم" كه "فرعون" و "نمرود" را دعوت كردند و 5 پيامبري كه 5 قوم را دعوت كردند يعني نوح و هود و لوط و صالح و شيعب، يك آيه در همه اينها تكرار مي‌شود 8 بار براي اين 5 پيامبر. كه مردم فاتقو‌االله و اطيعون تقواي خدا را بورزيد. تقوا چيز پيچيده‌اي نيست.

من الآن تقواي شما را ورزيدم. من دارم خودم را از چشم شما مي‌بينم چيزي را كه شما بد ببينيد آن را انجام نمي‌دهم بلند نمي‌شوم پشتک و وارو بزنم تقواي شما يعني چيزي كه خودم را از چشم شما ديدم. تقواي الهي يعني خود را از چشم خدا ديدن. آن‌چيزي كه خدا دوست ندارد انجام ندهيم و آن‌چيزي كه خدا مي‌پذيرد آن را انجام دهيم. فاتقوا‌الله نمي‌گويد تقواي ما را بپذيريد، مي‌گويد كه تقواي خدا را بورزيد. پس انبيا و ائمه و صلحا يك كار عمده بيشتر ندارند، "دعوت به تقواي الهي"، ولايت الله و ولايت رسول‌الله و ولايت اولي‌الامر ماهيتش آن تولايی است كه دعوت مي‌کند به تقواي الهي نه دعوت به خودش. امام حسین که دعوت به خودش نکرد. امام حسین فرمود اگر دین جدم جز با کشته شدن من احیا نمی‏شود ای شمشیرها مرا دریابید. نه اینکه من مهمم، من بمانم ولی دین از بین برود. فرمود دین بماند من بروم. آنچه که اینجا مطرح است این است که فضایی که در جنگ نرم مطرح است مسئله تصرف قلب‌ها و دل‌ها است. 72میلیون ایرانی، 72میلیون قلب و ذهن. دشمن این را تصرف می کند و اگر این را تصرف کرد در طول همه اعصار و قرون از چنگ انبیا و اولیا دربیاورد محقق شده است و اگر اسلام ا ین بار سیلی بخورد همانطور که امام راحل فرمود هزاران سال نمی تواند کمر راست کند مگر این کار را نکرد با ائمه. ظهور همینگونه که هزار سال طول کشیده است ممکن است خیلی سال دیگر طول بکشد. پس هوشیاری و درایت و بصیرت و فهم ما در چه مقطعی داریم زندگی می کنیم. اگر دستشان بربیاید که بر سر ایران بلا بیاورند آن چیزی که الآن در غزه اتفاق افتاده است و ما امروز گرامیداشت یاد شهدای آنجا را داریم بدتر به سر ما می آیند. گزارش سابان سنتر و انستیتو بروکینگز را ببینید مرکز تحقیقات استراتژیک اصلی حزب دموکرات، آنها امروز برای سنا و کنگره آمریکا یعنی مجلسشان و برای دولت آقای اوباما طرح استراتژیک تهیه می کند؛ دو روز قبل از انتخابات ریاست جمهوری در ایران ریاست جمهوری یعنی 20 خرداد امسال گزارشی روی خروجی وب سایتشان گذاشتند 164 صفحه که شش نفر از استراتژیست‌های آنها تهیه کردند. اینها 9 راه برای برخورد با ایران پیشنهاد می‌کنند. دو تاي آنها دیپلماتیک است که هویج و چماق است می گوید جواب نمی‌دهد. امکان دارد 50سال اینگونه برویم و جمهوری اسلامی نپاشد. این گزارش این را می گوید که کاخ سفید باید کاری کند که جمهوری اسلامی فروبپاشد. کاخ سفید دستور داده بود به این‌ها که چگونه باید جمهوری اسلامی را از هم بپاشانند. می‌گوید به این روش نمی‌شود با روش دیپلماتیک ممکن است 50 سال دیگر ایران بپاشد، يعنيهمینطور اگر فشار بیاوریم روی پرونده هسته‌ای و محاصره کنیم باز هم نمي‌شود. این دو فصل را کنار می گذارد فصل بعد می گوید اقدام نظامی.سطر اول می‌گوید که بیایید عین عراق در ایران نیرو بریزیم، اشغال کنیم. دلیل می‌آورد که چرا امکان پذیر نیست. ایران دو ارتش مستقل و قوی دارد. نیروی پا به کار دارد. حکومت مستقر دارد سرزمین ایران یک سوم اروپا خاک دارد. بریتانیای کبیر یک ششم ایران خاک دارد، اندازه سیستان و بلوچستان ماست. آلمان اندازه استان فارس ماست، بلژیک اندازه استان اصفهان ماست، اتریش اندازه استان سمنان ماست، هلند استان ایلام ماست، یک سوم اروپا خاک دارد، دو ارتش قوی دارد حکومت مستقر دارد. نوچه‌های این تفکر در قضیه جنگ 33 روزه حزب الله لبنان با اسرائیل درسی به صهیونیست‌ها دادند که دیگر رودررو با شیعه هیچ کجا درگیر نشود. کجا سازمان چریکی که باید 5 ساعت یک ضربه بزند، دربرود 33 روز می ایستد در یک جنگ کلاسیک مقاومت می کند، 4هزار جوان مملکتی که می گوید من 10میلیون بسیجی دارم اگر چهار هزار تای آن‌ها آنگونه جنگیدند، حالا اگر یک میلیون پای کار بیایند معلوم است که در گزارش سابان سنتر و انستیتو بروکینگز می آید که حمله امکان پذیر نیست.

یک جمله زیبا دارد می گوید که یک میلیون و200هزار نفر نیروی فارسی زبان یعنی نیروی کماندوی آمریکای فارسی زبان برای عملیات ضد چریکی برای اشغال ایران نیاز داریم. یعنی بعد از اینکه ایران را گرفتیم، این تعداد نیرو لازم داریم چون ایرانی‌ها جنگ چریکی بلدند کوهستان دارند سرزمین آنها برای جنگ چریکی مناسب است شروع می کنند جنگ چریکی کردن. عین افغانستان و پاکستان و عراق و یمن. ایرانی‌ها خودشان جنگ چریکی را بلدند صادر می کنند حزب الله لبنان و حماس از اینها یاد گرفته است. اگر اینها دست به جنگ چریکی بزنند ما اینقدر نیرو می خواهیم. معلوم هم نیست که در چند دهه طول می کشد که ایران را نابود کنیم. اینها در یک دهم آن یعنی 120هزار نفر آن در عراق و افغانستان ماندند می توانند یک میلیون و 200هزار نفر نیرو آن هم به مدت 40 سال نیرو در ایران بیاورند لذا می گویند امکان اینکه ایران را اشغال کنیم نیست. می آیند می گویند که حالا که اینگونه نشد پس بیایید تأسیسات اتمی ایران را بمباران کنیم می گوید اگر زدیم بعد ایران جواب می دهد دوباره می شود تشدید پلکانی. یعنی ما می زنیم ایران هم می زند دوباره ما می زنیم می شود جنگ. پس این هم عملی نیست. می گوید چراغ سبز بدهیم به اسرائیل این کار را بکند. چراغ سبز بدهیم به بنیامین نتانیاهو که دست تو، هر کاری دلت می خواهد بکن. می گوید او می زند ایران هم جوابش را می دهد چون ما به اسرائیل متعهد هستیم که از او دفاع کنیم، بعد که به اسرائیل حمله شد و ما حمله کردیم بعد بازهم درگیر جنگ می شویم. پس حمله نظامی هم امکان پذیر نیست. این در سه فصل. دو فصل دیپلماتیک بود. سه فصل نظامی، شد 5 فصل.

فصل ششم می شود اینکه بیایید کودتا و انقلاب مخملی كنيم. می گوید این ارزان‌ترین و ساده ترین و راحت‌ترین کاری است که می شود در ایران انجام داد. افرادی هم اسم می برد لیست می کند و می گوید اینها دراولویت است. رضا پهلوی برای انجام کودتای مخملی در لیست نفر چهارم است. یعنی بعضی از خودی‌ها صدر لیست هستند بعضی‌ها انتهاي لیستند. می گوید این خیلی خوب است هزینه ندارد اتفاقی نمی افتد بدنام نمی شویم ارتش ما نمی رود آنجا درگیر شود. زود هم جواب می دهد. مثل اولی نیست که 50 سال طول بکشد. می گوید یک راه دیگر هم داریم در فصل هفتم شورش‌های مرزی راه بیندازیم استان‌های مختلف آن را درگیر جدایی طلبی کنیم، می گوید البته خطر دارد. استان‌های مرزی ایران در کشورهای دیگر مشابه دارد، کردستان ایران با کردستان عراق و ترکیه. آذربایجان ایران با آذربایجان، بلوچستان ایران با بلوچستان پاکستان، خوزستان ایران با مناطق شیعه نشین عراق؛ می گوید باعث می شود که آنها هم جدایی‏طلب شوند کار از دست ما در می رود. اینهم خیلی جواب نمی دهد. می گویند برویم سراغ نظامی‌های آنها کودتا کنند آنهایی که می گویند چرا سفارت آمریکا تسخیر شد، اینها رسماً می گوید ما مشکلمان از درون ایران است که ما سفارت در ایران نداریم که سفارت ما با ارتش و سپاه نزدیک شود و به این دو ارگان نزدیک شویم تا کودتا کنند. دقت کنید! این سند رسمی کاخ سفید است. یعنی وقتی رسماً دستورالعمل می دهد که چه کنیم سیستم و حکومت بپاشد. این کشور تجزیه شود. 9 فصل را برمی شمرد. فصل ششم آن فصل اصلی آن است که در وقایع اخیر می بینیم. این 164 صفحه است. 15 روز بعد از وقایع موجود در انتخابات این شش نفر استراتژیست که همه اینها صهیونیست هستند، مارتین اینداک سفیر آمریکا در اسرائیل، خانم سوزان مالونی که 20 سال روی آسیبب پذیری‏های ایران کار کرده است، یک گروه عجیبی هستند. 15 روز بعد از وقایع انتخابات در ایران دوباره دور هم جمع شدند، آنجا آقای مارتین اینداک می خندد و می گوید که این آغازی است بر یک پایان. یعنی این آغاز پایان جمهوری اسلامی ایران است.

دشمنی که اینگونه کمین کرده است، کشوری که 207 سال به وجود آمده است در 1803 توماس جفرسون آمریکا را به وجود آورده است این امروز برای تمدن 8هزار ساله ایرانی جایی که مهد اسلام است و می رود که بعد از گذشت 30 سال آرام آرام خطاهای خود را اصلاح کنیم به این نتیجه برسیم که اسلام ناب چگونه می شود پیاده کرد نسلی تربیت می شود که اگر این نسل بداند حرکت بنیادی کجاست درست در یک چنین شرایطی ما درگیر یک دعوای خانگی شده ایم درگیر یک زد و خوردی شدیم بر سر نفسانیات بر سر حب الدنیا. اینجایی که ولایت الله را مخدوش می کنیم ولایت هرکسی و هرچیزی غیر از الله و رسول الله و اولی الامر داریم پیاده می کنیم. ما ولایت پذیر هستیم. همه 7 میلیارد جمعیت کره زمین ولایت پذیرهستند. مهم این است که این ولایت در کدام بنده و به این سئوال باید در زندگی پاسخ دهیم که قلب ما برای چه کسی می تپد و در قلب ما چه چیزی جا دارد سرزمین وجودمان را به چه چیزی دادیم؟ انسان فلسطینی بخش عمده ای از سرزمینش را گرفتند 70 سال است مقاومت می کند خیلی ها هم سازش کردند اما چون جنگ سخت است کوتاه نیامدند اما اگر بخواهند با جنگ نرم جلو بیایند نیاز ندارند سرزمین فلسطین را بگیرند لبنان را بگیرند. سرزمین ایران را بگیرند. مهمتر از سرزمین ما که خاک است، مهمتر از اقتصاد و سیاست ما "قلب" ماست که در اختیار چه کسی است؟ جنگ نرم این است که یک گروهی تلاش می کنند به طور سازمان یافته قلب مردم یک سرزمین را تصرف کنند و نیروهای دفاعی آن سرزمین باید بروند پس بگیرند. جنگ سرد یعنی قدرت سازمان یافته دشمن که می آید خرمشهر را می گیرد و نیروی دفاعی آن کشور می رود آنها را از خرمشهر می اندازد بیرون. جنگ نرم سرزمین را نمی گیرد می آید تک تک مردم را می گیرد حب و بغض در مردم رقم می زند. شک و یقین در مردم یقین می زند شک به خدا و اسلام و مهدویت و کم و زیاد قرآن به ولایت الله به رسول الله به ولایت اولی الامر. شک به ایرانیت تا پایین به زبان انگلیسی این حرف‌ها را می شنوید نه عمده این حرفها را انسان‌هایی که فارسی هستند خیلی وقت‌ها متدین هم بودند لباس روحانیت هم دارند اما می بینیم با رسانه غربی این حرف‌ها را می زنند. یک روزی پاسدار بودند، بسیجی بودند، روحانی بودند، در جبهه جنگیدند، اسلام هیچ‌وقت از بیرون ضربه نخورده است اسلام پیامبر مگر این بیرون ضربه خورد؟ مگر اطرافیان پیامبر نبودند که اسلام را زمین گیر کردند؟ چه کسی علیه علی علیه السلام کودتا انجام داد و چه کسی علی را خانه نشین کرد؟ اسرائیل و آمریکا بودند؟ اسلام در همیشه تاریخ هیچ وقت قدرت بیگانه نتوانسته که زمینش بزند. اسلام از درون خودش ضربه خورده است با خودی ها اینها که امروز می نشینند مهدویت را زیر سئوال می برند یک روزی ادعایشان این بوده است که در جبهه می جنگیدند آنهایی که ولایت الله را زیر سئوال می برند و ولایت طاغوت را تثبیت می کنند اینها کسانی هستند که لباس دین کردند تنشان. یعنی قلبشان و ذهنشان از بین رفته است شدند سرباز و ژنرال جنگ نرم بیگانه و برای بیگانه در رسانه می نشینند و حرف دشمن از حلقوم اینها بیرون می آید و از رسانه های آنها پخش می شود و ذهن و قلب جوان و مرد و زن مسلمان ایرانی را مورد هجوم قرار می هد. جنگ نرم پدیده ای نیست که شما بتوانید سخت با آن برخورد کنید. با بیل و دسته بیل و کلنگ و باتوم نمی شود با آن برخورد کرد. جنگ نرم جنگ اقناع است کسی در این میدان در رکاب ولایت الله و ولایت رسول الله و اولی الامر می تواند عمل کند و خودش را سرباز این میدان بنامد که قدرت اقناع خودش و دیگران را داشته باشد در این انتخابات دیدید چه انسانهای بزرگي از حوزه و دانشگاه، نتوانستند خودشان را اقناع کنند. این عبرت است. فرمود که تقوا بورزید یجعل لکم فرقانا در شما فرقان را قرار می دهیم. فرقان قوه فرق گذاشتن و تشخیص حق از باطل است. ببینید که راهمان ختم شد به دعوت انبیا، همان فاتقوالله، در قرآن یک کوچه بن بستی وجود دارد که از هر اتوبان و جاده و شاهراه و فرودگاه واسکله و بندر و مترویی وارد شوید، به همان کوچه ختم می شود، آن کوچه "تقوا"ست به هیچ وجه نمی شود از کوچه تقوا در رفت. تقوا یعنی خویشتنداری، دیدن خود از چشم خدا، پسندیدن آن چه که او می پسندد عمل کردن به آنچه که او می خواهد و کنار گذاشتن چیزی که او برنمی تابد، حاکمیت حدود الهی.

پس جنگ نرم یعنی گروهی از خود ابلیس تا شیطان‌های جنی و انسی قلب و ذهن 72میلیون ایرانی را هدف گرفتند که خود من و شما هم جزو آن‌ها هستیم. و این بار ما با اختیار تصرف می شویم اگر خرمشهر و آبادان به جبر دشمن و منفعلانه زیر چکمه بعثی ها رفت، قلب و ذهن ما با اختيار است، آنجایی که مؤمن می شویم یا کافر. در این جنگ سه طرف دعوا وجود دارد. من که قلبم را می دهم به الله یا طاغوت. مبتنی بر آنچه که آیة الکرسی می فرماید. اینجا یک جنگی بین طاغوت و طواغیت با خداوند وجود دارد. یک طرف جبهه خدا است. خدا اگر می خواست اراده می کرد ولایت خود را بر همه ما مستولی می شد. دیگر اختیار ما نبود ما انسان نمی شدیم. وقتی که خداوند با اراده خودش ولایتش را بر ما حاکم می کرد، دیگر جایی برای امتحان ما نبود. لذا خداوند میدان را برای اختیار ما گذاشته است. طاغوت و طواغیت با خدا جنگ دارند، خود طاغوتی که مخلوق خود خداست. از یک جهتی می دانیم میدان جنگ نرم بین خدا و طاغوت است. آنهایی که ربا می خوردند و ربا می دهند حفظ حدود الهی نمی کنند.

:: موضوعات مرتبط: جنگ نرم، جنگ اقناع است , ,
:: بازدید از این مطلب : 278

|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()